تصاحب لحظه حال با آرامش ذهن
جذب و دفع همواره در تعادل هستند اما تمدن جدید این تعادل را به هم زده است. انسانها همواره چیزهای جدید میخواهند، اشیاء، لوازم، اتومبیل، موبایل، جواهرات، خانه، امکانات، قدرت، همه را میخواهند، کمتر به بودن فکر میکنند، اغلب به داشتن می اندیشند (آن هم بیشتر داشتن).
همینطور هم وقتی مریض، ضعیف و غمگین هستند، یا وقتی حواسشان به خودشان است، تمام توجهشان به دَم است (نفس كشيدن، كه خود نوعي داشتن است) و اینکار بازهم موجب تضعیف آنها میشود، درصورتیکه بازدم به انسان نیروی حقیقی و راستین میدهد (تخلیه نفس). اگر بازدم صحیح باشد (بودن)، دم خود به خود صورت میپذیرد. به طور ناخودآگاه این روش تنفس کلید سلامتی و راز طول عمر است. دم خود به خود فرا میرسد و با کمی عادت کار آسانی میشود.
اگر به یک شخص غمگین، یا بیمار نگاه کنیم؛ متوجه میشویم که دَم آنها طولانی است، درحالی که فردی سرحال و سرزنده، بازدمی قویتر و طولانیتر دارد. از این روش در یوگا و هنرهای رزمی استفاده میشود (تنفس عمیق شکمی که با فشار بر پرده دیافراگم هوای پُر شده در ریه ها را در مدت زمانی طولانی حدود پنج برابر زمان دم خالی کرده و معمولاً با انقباض عضلانی همراه است). وقتی صحیح نفس میکشیم و بازدمی آرام ولی نیرومند داریم، اندیشه خودآگاه قطع شده و ناخودآگاه بیدار میشود و با آن چه در اطرافمان است، هماهنگ خواهیم شد، و هستی را با رها کردن همه چیز زندگیِ حقیقیِ خویش می آفرینیم. حتا نوع نشستن، راه رفتن، خوابیدن، حرف زدن و اَعمال و کارهای روزانه مان و خیلی چیزهای ساده دیگر؛ که میتوانند کمک بزرگی در یافتن آرامش باشد تحت تاثیر آن قرار میگیرند.
باید سعی کنیم با تمام وجود، درحال انجام هرکاری که هستیم، در همان لحظه حضور ذهن داشته و مراقب چگونگي نفس كشيدنمان باشيم (دم كوتاه، بازدم طولاني). یکی از بهترین راه های آموزش چگونگی پاک کردن ذهن از افکار منفی حضور فعال در لحظه حال است
حضور در سه مرحله
هنگام انجام هرکاری فقط باید روی خود آن کار تمرکز کرد. موقع غذا خوردن صرفاً باید غذا خورد. (کاری که امروزه منسوخ شده و کمتر کسی انجام میدهد. یا با هم حرف میزنیم، یا اگر تنها باشیم، تلویزیون نگاه میکنیم، یا روزنامه و کتاب میخوانیم، به تازگی هم اینترنت و SMS به میان آمده اند). توجه و تمرکز به لحظه لحظه های زندگی باید برای ما اهمیت داشته باشد. اما متأسفانه زندگی مدرن همه چیز را درهم ریخته است. اغلب ما تمرکز بر لحظه ها و کشف استعدادهای شهودی را بلد نیستیم و نمیدانیم چگونه خرَد خویش را گسترش دهیم تا در دام افکار منفی گرفتار نشویم.
نمیگویم همه برای رهایی از اضطراب و منفی گرایی و رسیدن به آرامش باید به آموزشهای خاص مراقبه از نوع شرقی روی بیاورند. اینجانب با پشتوانه بیش از سه دهه تجربه مربیگری و تدریس اذعان میکنم که: «زیستن در لحظه حال به عنوان یک هنر و روشی پیشگیرانه در برابر فشارهای روانی اهمیت زیادی دارد. یادگیری چگونه در لحظه اکنون حضور داشتن و قدم به آینده و گذشته نگذاشتن قدرتی است که اضطراب و تشویش و نگرانی را به راحتی از روح انسان میزداید و فضای ذهن را پاک میسازد».
انسان باید به سوی شکستن چارچوبهای کهنه فکری (منفی بافی ها و باورها و تحلیل ها و قضاوت ها) برود تا جایی که هر پدیده و رویدادی را فقط نظاره گر باشد، نه چیزی به ارزش آن بیافزاید، نه کم کند. یعنی همان کاری که برای رسیدن به آرامش محتاجش هستیم.
تصاحب لحظه حال در سه مرحله:
۱- تمــرکز در لحظه حال
۲- حضـور در لحظه حال
۳- غـــرق در لحظه حال
مرحله اول (تمرکز درلحظه حال): عبارت است از تمرکز و توجه و جمع کردن تمام حواس بر روی جزییات کاری که درحال انجام آن هستیم (مثل غذا خوردن – رانندگی – درس خواندن – آشپزی – ورزش یا هرکار دیگر) فکر و ذهن باید به نکات ریز و صحت انجام آن توجه کامل داشته باشد. دقت به کوچکترین قسمت ها، نظارت بر اجرای درست و در یک کلام؛ تمرکز ذهن.
مرحله دوم (حضور در لحظه حال): بعد از یادگیری تمرکز، وارد مرحله دوم میشویم که هوشیاری کامل در هر لحظه است، و اشاره به پیوند کاری جسم و ذهن و روح دارد، اگر این پیوند یکپارچه عمل نکند، سه گانه فوق از نیروی ضعیفی برخوردار خواهد بود. غفلت از لحظه حال باعث هجوم افکار اضافی و زاید و بی ثمر به ذهن شده و تسلط مغز را بر روان دچار سُستی میکند که خود مانعی در مسیر انسجام لازم برای هوشیاری است.
وضعیت فوق را از جنبه روانی «ماوراء تسلط» گویند، یعنی شرایطی که فرد فاقد استحکام فکری و آرامش است، و اضطراب و تشویش و نگرانی و دیگر بنیان های مخرب و منفی روانی به سادگی قابل رشد در بستر مساعد ذهن او میباشند. روان چنین شخصی قادر به حفظ یکپارچگی و تناسب ذهنی نیست، ساده تر بگوییم برای در داشتن استحکام روانی و آرامش و آسودگی خیال، نیاز به آمادگی و مهارت ذهنی است. این مهارت جز در سایه تمرین و تکرار و آموزش، کسب نمیشود.
«تصور شخصی» هاله ای روشن و واضح گرد زندگی میباشد که حس استمرار را معلوم میکند و میتواند همه چیز را باهم جمع (مثبت) یا کم کند (منفی) و خود را گسترش دهد. اکثر جزییات لحظه موجود در فضای تصورات ما نادیده گرفته میشود و ذهن تصاویر خیالی تازه می آفریند، یعنی ذهن وضوح و درایت خود را با سیر درگذشته یا پرواز به آینده زایل یا راکد میکند.
ولی انرژی ظهور هر لحظه، انرژی ذات زندگی ماست، از دست دادن انرژی لحظه ها، و نادیده انگاری این نیروی وسیع (لحظه ها) ما را به سمت از دست دادن زندگی سوق میدهد؛ و تردید و سردرگمی، خشم، پیش داوری، حس گناه، غم و بسیاری عناصر منفی دیگر را در دل ما میکارد.
باید یاد بگیریم تا در هرلحظه ناب زندگی حضور پیدا نماییم
مرحله دوم (حضور در لحظه) ما را دراین راه یاری میدهد، و ذهن و روان را پیوسته در آمادگی کامل نگاه میدارد. مثل آینه که نور را دو برابر منعکس میکند، (حضور در لحظه) توانایی روحی ما را در انعکاس لحظه های جاری زندگی افزایش میدهد. هرگز نمیتوان به عقب بازگشت و از سقوط لیوان آبی جلوگیری کرد. یا حرف اشتباهی که زده ایم را تصحیح کنیم. تنها و تنها (حضور در لحظه) و هوشیاری و آگاهی محض است که میتواند ما را به سوی واکنش مناسب و رفتار درست، یا کلام صحیح رهنمون سازد، و این کاری است که تمرین و تکرار به ما می آموزد:
هوشیاری در لحظه جاری
مرحله سوم (غرق در لحظه حال): آموزش برای تسلط بر ذهن یعنی ذهن بدون فکر یا ذهن بدون خیال، ذهنی تهی؛ اشاره به حالتی دارد که هیچ فکری در فضای ذهن نباشد، یعنی انسان کاملاً در لحظه حال غرق و غوطه ور شود. شبیه حالتی که کودکان به هنگام تماشای کارتون یا بازی دارند. در این حالت ذهن عاری از ترس، خشم، شفقت، شک، استدلال و هرچیز دیگری است. ذهن در فراموشی مطلق به سر برده و تنها از ضمیر ناخودآگاه پیروی میکند، شعور باطن (حافظه عادتی) هدایت انسان را به عهده دارد. سیال ذهن او مثل آب زلال جاری است. هیچ آلودگی و زباله در ذهن نباید راه یابد. اگر در نقطه ای آب جمع شود (راکد گردد) یعنی فکری در او پیدا شود. بلافاصله از این حالت، غرق درلحظه، خارج میشود.
هرکس سالها وقت نیاز دارد تا توانایی ورود به مرحله سوم را به دست آورد. فضای ذهن همواره پُر است از هیاهوی افکار درحال گذر، مثل: آرزوها، خاطره ها، هیجانات و نگرانی ها، که همگی هم سیال و جاریاند. عبور همه اینها جنجالی در ذهن برپا میکند، درست مثل چهارراهی شلوغ و پُر ازدحام.
ذهن حتا در زمان خواب هم فعال است، خاطرات و افکار سرگردان در ذهن و ترتیب غیرمنطقی آنها موجب خواب دیدن میشود. اگر افکار و امیال و آرزوها و دل مشغولی های خوب و بد به ذهن هجوم نیاورند، برنامه ریزی، نگرانی، و احساسات پا نگیرند، آنوقت آرامش جایگزین میشود، این آرامش به نوعی همان «مدیتیشن یا مراقبه است». با ذهن مشغول نمیتوان به مراقبه دست پیدا کرد. مراقبه مقدمه ای برای رسیدن به «موشین» mushin همان حالتی است که سامورایی در میدان نبرد از خود بی خود می گشت و فارغ از هرنوع تأثیر عاطفی، خشم، غم، رحم و… خلسه وار با هدایت ضمیر ناخودآگاه، شمشیر میزد. این واژه از مکتب ذن است و ترجمه مستقیم آن ( Mind of no mind) ذهن بدون فکر است.است.
تمرین و تلاش و سخت کوشی و جدا کردن خود از باورهای جاری میتواند زمینه ساز مدیتیشن باشند. تلاطم درون را باید مهار کرد، و سکــوت و آرامش را جایگزینش نمود و در مسیر رسیدن به توانایی حضور در لحظه حال فارغ از هر چیز دیگر، اکنون ناب را به وضوح دید.
به کودکان نگاه کنیم، به بازی کردنشان، وقتی خسته میشوند در هر شرایطی به خوابی شیرین فرو میروند، کاری که پدر و مادرشان انجام نمیدهند، چرا؟ چون کودک در لحظه زندگی میکند. ذهناش از هر نوع فکر تحمیلی، دلواپسی، نگرانی های بی معنی و پوچ، تُهی است، و آرامش و سکون دارد.
اما پدر و مادر او حسابگرند، مدام در ذهن خود تجزیه تحلیل های بعضا بی مورد میکنند، به فکر شدن ها و نشدن ها هستند. دنبال مفاهیم پیچیده و دلایل و جمعبندی های آماری اند، به قضاوت های بی سر و ته که تمامی ندارند سرگرمند، و به آینده ای می اندیشند که هرگز نمیرسد. این است که انسانها معصومیت و پاکی دوران کودکی را زود از دست میدهند و ذهنشان در بزرگ سالی آلوده و روحشان اسیر هزار چیز میشود.
ذهن نیز نیاز به آموزش دارد
سومین مرحله آموزشی حضور در لحظه (غرق در لحظه)؛ در حقیقت همان شرایط دوران کودکی را برای ما فراهم میسازد، دراصل باید ذهن را تربیت کنیم، همانطورکه همه جوانب دیگر زندگی خود را از جسمی تا معنوی آموزش میدهیم. سه مرحله گفته شده؛ فرآیند آموزش ذهن در جهت پالایش از افکارمنفی و مزاحم و گرایش به سمت مثبت نگری، در مسير کسب آرامش (حاکم کردن آرامش بر فضای ذهن) و احساس خوشبختی هستند.