تحلیل رفتار متقابل
تحلیل رفتار متقابل راهی است برای آن كه ببینیم بین مردم و درون مردم چه میگذرد. با این روش میتوان روشن كرد كه در لایههای زیرین ارتباطات جاری بین انسانها به واقع چه چیزی در حال رخ دادن است. نظريه تحليل رفتار متقابل با ارائه يك الگوي سه بخشي تحت عنوان حالات دروني عرضه ميشود. همين الگوي شخصيتي به ما كمك ميكند تا دريابيم افراد مختلف چه برخورد و رفتاری از خود بروز میدهند و چگونه شخصيتشان را در قالب رفتارهاشان آشكار ميسازند. در حقیقت یک رفتار متقابل واحد اصلی رفتار است. من چیزی میگویم یا کاری میکنم و در مقابل شما هم جوابی داده یا عکس العملی انجام میدهید. اين نظريه مفاهيمي هم براي رشد كودك ارائه ميدهد. به طوركلی تحليل رفتار متقابل در هر زمينه اي كه نياز به درك متقابل افراد، روابط و ارتباطات باشد کاربرد دارد.
پايه و اساس نظريه تحليل رفتار متقابل مبتني بر چند نظريه كليدي ميباشد كه سبب برتری این اين نظريه از ساير ديدگاههاي روانشناسي است. اصول اين نظريه بر شناخت احساسات و تفكرات پايهريزي شده است و همينطور از تكنيكهاي رفتاري نيز بهرههاي فراواني گرفته است. درون هر انسانی یك مكالمه دایمی وجود دارد، گاهی یك جر و بحث، گاهی جدل. وقتی شخص تصمیمی میگیرد، در واقع این تصمیم ناشی از مكالمات ذهنی و درونی فرد و آن چیزی است كه به خود میگوید. تحلیل رفتار ریشه این گرایشهای درونی متفاوت را شناسایی کرده و توضیح میدهد که از كجا نشات میگیرند.
حالات خود شخصیت انسان از سه حالت «خودآگاه» تشکیل شده است، تئوری تحلیل، رفتارهای پیچیده بین انسانها را قابل فهم کرد. هر حالت «خودآگاه» یک مجموعه کامل از احساسات و افکار و رفتارهایی است که ما با استفاده از آنها واکنش نشان میدهیم. سه وضعیت والد – بالغ – کودک و فعل و انفعال بین آنها پایهٔ نظریهٔ تحلیل رفتار متقابل را تشکیل میدهند. این مفهومها به خیلی از زمینههای مشاوره روان درمانی و تحصیل راه پیدا کردهاند.
انسان تمام تجربیات خود را مانند یک فلش مموری، در ذهن ثبت و نگهداری میکند. تمام آنچه از پدر و مادر (و شاید اطرافیان) دیده و شنیده در قالب «والد» و تمام عکسالعملهای احساسی که در ذهن کودک شکل میگیرد در قالب «کودک» ثبت و ضبط میشوند. به مرور زمان موجودیت سومی به نام «بالغ» هم شکل میگیرد که در مواجهه کودک و والد، رشد کرده، فکر و انتخاب و تجربه میکند و پخته میشود.
سه حالت شخصیت
بحث اصلی تحلیل رفتار متقابل تعامل بین این سه حالت شخصیت انسان است. هرگاه فرد بتواند در مواقع مناسب و ضروری بخش مربوطه را به کار گیرد، نه تنها میتواند با بخشهای درونی خود بلکه با فرد دیگری نیز در موضع تعامل و سازگاری قرار بگیرد. آسیب روانی، زمانی ایجاد میشوند که یکی از این سه حالت با استبداد و زور بر بخشهای دیگر مسلط شده و نگذارد آنها نقش خود را ایفا کنند.
در تحلیل رفتارهای متقابل با تشخیص اینکه فرد با کدام حالت «خود» با مخاطب رفتار میکند، میتوان رفتار و برخورد بعدی او را نیز پیش بینی کرد. با به صحنه آگاه آوردن این تشخیص میتوان کیفیت و تاثیر ارتباطات افراد را بهبود داد.
والد
قسمتی از رفتار، افکار و احساسات انسان است که به دلیل تقلید ناخودآگاهاز کارهایی که پدر و مادر انجام میدادند و یا برداشت ما از رفتار آنها است. والد از دو قسمت والد سرزنشگر (مثبت و منفی) و والد حمایتگر مهربان (مثبت و منفی) تشکیل شده است. مجموعهای از پیش داوریها تعصبات باید و نبایدها، پندها، دستورات اخلاقی، قوانین اجتماعی و مسایلی از این دست که با برداشت از نگرشها و رفتار در ناخودآگاه فرد ذخیره شده است. هر چیزی که انسان در دوران کودکی از والدین میبیند و یا میشنود را به صورت قوانین زندگی ثبت میکند و هر گاه به راه کاری نیاز دارد به آنها رجوع مینماید.
صرفنظر از خوبی یا بدی این قوانین و احکام، بهعنوان حقایق محض و تخطیناپذیر در ذهن ثبت شدهاند. زیرا از مرکز اهمیت جهان، سرچشمه ایمنی خانواده و از سوی آدم بزرگها گرفته شده است. هر رفتار والد نهیکننده و دستور دهنده است. کسانی که شخصیت والد قویی دارند به کودک درونی خودشان و دیگران آزار میرسانند و کمترین نیازهای کودک درونشان را ارضا نمیکنند. طرز شناسایی والد با اوامر و دستورها و جملات شرطی شده ای است که به دیگران میدهد.
مردان و زنانی که والد قدرتمندی دارند و همیشه در حال نهی رفتار و افکار دیگران هستند، خسته کنندهترین آدمها میباشند و اکثر کودکان از دست آنها فراریاند، بجز کودکانی که والدپذیری قوی دارند (زورگویی را میپذیرند – پنجره اول: خودکمبینی). والد از مظاهر قدرت كپي شده و ضبطهاي ويدئويي رفتار و گفتار پدر و مادر نسخه برداری میکند. والد؛ سلطهگر، محدودكننده و قانونگذار است البته در عين حال مهرورز و تسلي بخش هم میتواند میباشد. والد گنجينه سنتها و براي بقاي تمدن حياتي است و در موقعيتهاي مبهم و ناشناخته كه بالغ اطلاعات كافي در اختيار ندارد، والد بهترين مبنا براي تصميمگيري است.
والد میتواند كنترل كند، تصمیم بگیرد، نقش بازی كند و دلیل تراشی كند و نیز ممكن است در بعضی موارد حق با او باشد. والد انتقادگر معمولا در افرادی با عزت نفس پائین و خودآزار مشاهده میشود.
والد به ۲ دسته تقسيم می شود:
والد حمایتگر:
با علاقه از دیگران حمايت ميكند. قدرتمند و كارآمد است و اهل نوازش، به همین دليل به او احترام ميگذارند.
والد سرزنشگر:
همانگونه که پیداست انگشت بر نقاط ضعف و ایرادات افراد میگذارد. سختگیر و گاهی آزاردهنده است. اطرافیان از عملكردش دچار ترس و واهمه میشوند. باعث ميشود تا ديگران حس بدی نسبت خود پیدا كنند. او محترمانه حكم نميكند چون قدرت نظارت یا ریاست بر ديگران را دارد بر آنها امر و نهي ميكند.
رویکردها
بهترین راه مهار والد توجه مناسب به کودک درون است تا نیازهای خویش را ارضا کند. دستوراتی که از والد درونی صادر میشود را باید مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. افراد خلاف کار و جانیهای بالفطره، والد ضعیفی دارند و یا اصلا والد ندارند. ما به هیچ روی نباید در صدد نابودی این بخش از شخصیت وجود خود باشیم، چون در آن صورت کودک بد درون طغیان خواهد کرد و دیگر عاملی برای سرکوب او وجود نخواهد داشت. شناخت هر یک از شخصیت های فرضی درونی در جهت به دست آوردن مهارت مدیریت به موقع و استفاده به جا از آنهاست.
بالغ
قسمتی از رفتار که در مکان و زمان معنی مییابد. مثلاً رعایت قوانین حین رانندگی؛ یعنی شرایط زمان و مکان را دریافت کرده و بر اساس آن تصمیم به رانندگی صحیح گرفتهایم. درحقیقت افکار و احساسات انسانی و پاسخ منطقی به اتفاقات حال حاضر است. تقویت بالغ یکی از اهداف تحلیل رفتار متقابل است.
بالغ به تدريج رشد ميكند
بالغ اصولا اطلاعات را براي پيشبينيها و تصميمگيريها گردآوري و پردازش ميكند. بالغ یعنی عقل و منطق و بهترين ارزياب واقعيات است و هنگامی کامل میشود که فرد سالها با دنياي اطراف و اجتماع در تعادل و تعامل باشد.تصمیمات منطقی و بر مبنای حقایق موجود نیز از حالات نفسانی بالغ نشات میگیرند. بالغ تمامی اطلاعات را پردازش، احتمالات را بررسی و تصمیمگیری میکند. اهل قضاوت نیست و حقایق را میبیند و نقش میانجی بین کودک و والد شخصیت انسان را برعهده دارد. چون تحتتاثير عواطف قرار ندارد ميتواند درخواستهاي والد و كودك را واقعبينانه ارزيابي كند. بالغ با واقعيت موجود تطبيق و هماهنگي دارد که براي بقا لازم است. از حدود ده ماهگی کودک قادر به ارزیابی است. انتخاب و تصمیمگیری بالغ میتواند تفاوت میان آن چه به او یاد داده شده و آن چه را خودش احساس کرده تشخیص دهد.
بالغ متعادلکننده رفتار کودک و والد است. بالغ همانطور که از نامش پیدا است، تابع احساسات نمیشود و هر کاری را با فکر و انجام میدهد و به دیگران دستور نمیدهد. شخصیت بالغ سرد و خالی از هرگونه لذت کودکانه است، برای همین باید شخصیت کودک خوب و بالغ را درون هر انسانی به کرسی نشاند تا هم خوب فکر کرده هم کارهایش را خوب انجام دهد و هم از کودک درونش لذت ببرد. تضادهای درونی انسان مستقیما با «حالات من» سروکار دارد، و بالغ در اغلب موقعیتهای تنش زا میتواند مهار شخصیت را در دست بگیرد.
برای قدرت بخشیدن به بالغ باید درست فکر کرد
کودک
كودك بهعنوان منبع خلاقیت و سرزندگی محسوب میشود. هیجانات، احساسات و تصوراتی كودك ممكن است، توسط یك والد سختگیر یا حتی یك والد نوازشگر سركوب شود. این موضوع میتواند در دراز مدت بر شخصیت فرد اثرات نامطلوبی داشته باشد كه خود ممكن است به بیماریهای روان تنی نیز منجر شود. این بخش از شخصیت چنانچه تحت نظارت بالغ قرار نگیرد، امکان دارد دیدگاهی غیرواقعی نسبت به زندگی داشته و براساس احساسات هیجانی رفتار كند.
قسمتی از رفتار، افکار و احساسات انسان که تکرار و بازنواخت دوران کودکی است. مثلاً کسی که نتیجه خوبی در کارهایش میگیرد با یک لبخند درخشان پاسخ میدهد. کودک به بخشهای مختلفی مثل: طبیعی، منزوی، تربیت شده و پرخاشگر تقسیم میشود. ناگفته نماند منهدم کردن کودک به اندازه نابود شدن هرکدام از دیگر شخصیتها فاجعه آفرین است، کسی که کودک آزرده و یا بدون کودک باشد (به خصوص والد قوی) دیگر از چیزی لذت نمیبرد و زندگی برایش یک افسردگی طولانی مدت است.
شخصیت آلوده
انسانها هر سه جنبه شخصیت (والد- بالغ- کودک) را در وجود خود، با شدت و ضعف دارند. ولی محتویات هر یک (والد- بالغ- کودک)، یعنی تجارب کسب شده دوران کودکی، و ترتیب و تاثیر آنها (تقدم و تاخر حالات) در افراد مختلف متفاوت است. اگر این سه جنبه در هر کسی به طور مجزا باشد، یا فرد بر اثر تمرین و آموزش مهارت جدا نگه داشتن آنها را کسب کرده باشد، اوضاع طبیعی و روبراه است، در غیر اینصورت با مشکلی به نام آلودگی و طرد، یعنی تداخل حالات شخصیتی باهم (والد + بالغ = تعصب) یا (کودک + بالغ = توهم) مواجه خواهیم بود. تعصب و توهم، هر دو ماحصل آلودگی بالغ با یکی از حالات دیگر است.
تعصب
«تعصب در اوائل طفولیت ایجاد میشود و توسعه پیدا میکند. در دورانی که درهای هرنوع پرسوجوی طفل به دست پدر و مادر حمایتکننده بسته است. انسان کوچک از ترس توبیخ پدرومادر جرات باز کردن این در را ندارد» (وضعیت آخر – اریکبرن- ترجمه اسماعیل فصیح- ص۱۲۱).
حتما با چنین افرادی برخورد کردهاید و میدانید منطقی صحبت کردن با آنها چه کار مشکل یا بیهودهای است. بیشتر افراد با دلیل و برهان متقاعد میشوند، اما اینها نه؛ چون در بالغ این افراد تکهای از والد مثل یک تخته سنگ چسبیده، و در برابر هر عقیده یا نظر مخالفی میخواهد به هر قیمتی که شده حرف خودش را به کرسی بنشاند.
جدا از بیمنطق بودن این افراد، در حقیقت پافشاری بر عقاید نوعی سنگر حفاظتی و حریم امنیتی برای ایشان فراهم میکند، و ریشه آن به دوران کودکی باز میگردد. «برای بچه امنتر است که حرف پدرومادر دزد و فاسدش را قبول کند تا دیده و شنیده چشم و گوش خود را. ازاینرو ما با منطق نمیتوانیم تعصب را از بالغ به خاطر تعصبی که آنجاست خارج کنیم. تنها راه خارج کردن تعصب این است که او خودش کشف کند؛ دیگر برایش خطرناک نیست که با پدرومادرش اختلاف نظر داشته باشد و بفهمد که او امروز میتواند اطلاعات ذهن خود را توسط بالغ تصحیح کند» (وضعیت آخر – اریک برن- ترجمه اسماعیل فصیح- ص۱۲۱).