اعتیاد قابل درمان است :
اعتیاد یک بیماری روانی – اجتماعی است که عوامل متعددی در بروز آن موثر هستند. این علل درهم بافته که بر یکدیگر تاثیر میگذارند گاه در تعامل با یکدیگر منجر به شروع مصرف و سپس اعتیاد میشوند. ازاینرو شناخت ریشهای آنها (علل و عوامل) موجب میشود تا روند پیشگیری، به شکلی هدفمند طرح ریزی شود.
اولین گام برای پیشگیری و مبارزه در این راه؛ دانستن این نکته است که اعتیاد یک معضل غیرقابل انکار در نظام اجتماعی است، یعنی نمیتوان دل به حذف کامل آن بست، درنتیحه ابتدا باید علل به وجود آمدن آن را شناسایی کنیم. یکی از روشهای موثر مهندسی معکوس است، بدین معنا که دست به تجزیه تحلیل روانی رو به پایین ساختار و سازوکار فکری معتادان بزنیم.
از آنجایی که دوران نوجوانی دورهی انتقال از کودکی به بزرگسالی و کسب هویت فردی و اجتماعی است، و میل به استقلال، مخالفت با والدین و کسب هیجان در این دوران به اوج میرسد، نوجوان برای اثبات خود سعی در ایجاد ارزشهای جدید دارد، ازاینرو اگر به راه درست هدایت نشود، مجموعه این تمایلات علاوه بر حس کنجکاوی و نیاز به تحرک، تنوع و هیجان، در شرایطی او را مستعد مصرف مواد نیروزا مینماید. مخاطره آمیزترین دوران زندگی از نظر شروع به مصرف مواد دوره نوجوانی است.
ناآگاهی اغلب والدین، ارتباط ضعیف آنان با فرزندان، ستیزهای خانوادگی، خانوادههای از هم گسیخته، فقرمالی، فقر عاطفی و… احتمال ارتکاب به انواع بزهکاری ازجمله مصرف مواد مخدر را نیز افزایش میدهد. همچنین والدین معتاد باعث میشوند فرزندان از آنان الگوبرداری کنند.
در موارد زیادی، اولین مصرف به دنبال تعارف دوستان رخ میدهد. ارتباط و دوستی با افراد معتاد، میتواند عامل مستعدکننده قویی برای ابتلای نوجوانان به اعتیاد باشد. مصرف کنندگان در خیلی از موارد صرفا برای تایید شدن از سوی دوستان، سعی میکنند آنان را وادار به همراهی با خود نمایند.
گروه «همسالان» به خصوص در آغاز اغلب با مصرف سیگار، حشیش و گراس شروع میکنند. متاسفانه بعضی از دوستیها اساسا حول محور مصرف مواد مخدر شکل میگیرد. نوجوانان به تعلق به یک گروه نیازمندند و اغلب پیوستن به گروههایی که مواد مصرف میکنند، بسیار آسان است.
استرسهای محیط مدرسه، افت تحصیلی، عدم حمایت معلمان و مسئولان از نیازهای عاطفی و روانی دانش آموزان به خصوص هنگام بروز مشکلات و طرد شدن از طرف آنان، همه اینها از عوامل زمینه ساز و سوق دادن نوجوانان به سمت اعتیاد میباشند. از طرفی دیگر به فقدان ارزشهای مذهبی و اخلاقی، رواج خشونت و اعمال خلاف، فراوانی مشاغل کاذب، عدم همبستگی بین افراد محل و حاشیه نشینی نیز می توان اشاره کرد.
نگرش مثبت به مواد
افرادی که نگرش و باورهای مثبت یا خنثی به مواد مخدر دارند، احتمال مصرف و اعتیادشان بیش از کسانی است که نگرشی منفی دارند. نگرش مثبت معمولاً عبارت است از: کسب بزرگی و تشخص، رفع دردهای جسمی و خستگی، کسب آرامش روانی، توانایی مصرف مواد بدون اعتیاد و…
بعضی افراد در موقعیتها یا شرایطی قرار دارند که آنان را در معرض خطر مصرف مواد قرار میدهد مثل: خشونتهای دوران کودکی و نوجوانی، ترک تحصیل، بی سرپرستی، بی خانمانی، فرار از خانه، معلولیت جسمی، ابتلا به بیماریها یا دردهای مزمن، حوادثی مانند از دست دادن نزدیکان، بلایای طبیعی ناگوار که منجر به واکنشهای حاد روانی میشوند. مواد مختلف نیز تاثیرهای متفاوتی بر وضعیت فیزیولوژیک و روانی فرد دارند، به طور مثال: هروئین و کوکائین سرخوشی شدید، الکل آرامش و نیکوتین مختصری هوشیاری و آرامش ایجاد میکند.
دسترسی آسان به مواد مخدر مشکل بزرگی است، این که چرا برخی افراد از مواد دوری نمیکنند به نوع نگرش شان برمیگردد. بعضیها معتقدند با یکی دو بار مصرف معتاد نمیشوند در حالی که همه افراد مثل هم هستند و وقتی در این وادی بیفتند گرفتار میشوند. مشکل هم همین باورهاست، باید افراد را آگاه کنیم. در جامعه افراد خوب و سالم وجود دارند، در مقابل عده ای آسیبرسان هم داریم. باید روی آگاهی افراد جامعه کار کرد.
راه چاره و درمان اعتیاد چیست؟
مطالعات نشان داده چون اعتیاد مثل هر ناهنجاری دیگری حاصل جوامع بشری است؛ نمیتوانیم با روشهای انفعالی صرف جلوی گسترش آن را بگیریم. تاریخ نشان داده که آموزش و بالا بردن میزان شناخت و آگاهی مردم، خطر ناهنجاریهای در کمین را (در همه زمینهها) کاهش میدهد.
خانواده پایگاه امنی است، خانواده پادگان و دژ مستحکمی برای انسان فراهم میکند. درنتیجه ابتدا باید امکان آموزش لازم را برای پدران و مادران فراهم نمود. چارچوبهای فکری و ذهنی صحیح در خانوادهای با بنیانهای اصولی رقم میخورد. هر چه رابطه بین زن و مرد صمیمیتر و بر مبنای احترام و محبت و گذشت (سه ستون اصلی خانواده) بیشتری بنا شده باشد نظام آن خانواده مستحکمتر است، درنتیجه فرزندانی با ساختار فکری محکم و چاچوبهای ذهنی قوی تربیت میکند، که در برابر معضلات اجتماعی به سادگی از خطوط قرمز خود عدول نمیکنند.
اگر خانواده از شالوده و شیرازهی محکم و نظامی صمیمی برخوردار باشد؛ به خصوص خانوادههایی با پایههای قوی مذهبی، فرزندانی که در چنین خانوادهای بزرگ میشوند مجهز به سپری حفاظتی و امنیتی شخصی، برگرفته از عقاید و باورهایشان هستند، چنین افرادی وقتی وارد جامعه میشوند در برخورد با سختیها – مشکلات – مصائب و چالشهای مختلف زندگی از پا نمینشیند و به سادگی میدان را خالی نمیکند، چون اهل مبارزه و جنگیدن هستند.
همچنین در برابر ناهنجارهای اجتماعی؛ اعتیاد، منفینگری، بدبینی و… ناخودآگاه دارای حریم امنیتی و سپر حفاظتی هستند. یعنی در برابر ویروسهای مخرب اجتماعی به خصوص اعتیاد واکسینه شدهاند، درنتیجه دیگر لازم نیست پدر و مادر همواره نگران و دلواپس وضعیت فرزندشان باشند، چون او خود مواظب خودش است. انسان به واسطه چارچوبهای محکم اعتقادی و تربیتی صحیح در یک خانواده سالم، قادر است به نحو مطلوب و شایسته از خود حفاظت و مراقبت کند و به سادگی از راه راست منحرف نمیگردد.
خانواده مامن و محل آرامش و مهد احساس امنیت انسان است و تا روزی که هر فرزندی به استقلال برسد و تشکیل خانواده دهد، از پیکرهی خانواده و مزایای آن بهرمند میشود و حتی پس از جدا شدن از خانواده، کانون خانوادگی همچنان باید به عنوان پناهگاه و دژ محکمی برای زنان و مردان جوان باقی بماند و در موارد لزوم به آنها انرژی معنوی مثبت و سازنده تزریق نماید، یعنی باید کانون خانواده موقعیت ممتاز خود را برای حمایت مادی، معنوی، عاطفی … حفظ کند.
نظارت و مراقبت والدین و حساسیت داشتن به رفتار و اَعمال و رفت و آمد فرزندان یکی از سازوکارهای پیشگیری موثر میباشد البته افراط و تفریط هردو مخربند (چه آزادی و بی بند و باری و چه سختگیریهای بیاندازه) حفظ اعتدال در روابط و محدودیتهای فرزندان از اعم وظایف پدران و مادران است. آموزش و اطلاعرسانی درباره مضرات مواد مخدر و انواع آن به خانوادهها وظیفه خطیری بر عهده مسوولان است، کانون خانواده باید آگاهی کاملی از جزییات و مشکلات مواد مخدر و اعتیاد داشته باشند.
در پژوهشها مشخص شده نقطه ضعف اصلی معتادان کمبود اعتماد به نفس است. یعنی اگر به توانیم این نقیصه را در معتادان برطرف کنیم، یا مهارتهای کسب و افزایش اعتماد به نفس را به آنها آموزش دهیم، درحقیقت کمک و خدمت بسیار بزرگی در حق ایشان کردهایم.
عوامل زیادی در رشد اعتماد به نفس موثرند. نیت والدین در بروز احساسشان به فرزندان، به خصوص در سنین پایین، نقشی قاطع و اساسی دارد. کودکان چون همواره احساسات مثبت دریافت میکنند، استحکام روانی پیدا میکنند. اگر یک یا هردو والدین انتقاد یا حمایت بیش از حد بکنند و تلاشهای فرزندشان را به سوی استقلال تشویق نکنند (یا در مقابلش مقاومت کنند)، امکان دارد فرزند احساس بیعُرضگی، فرومایگی یا فرودستی و درجه دو بودن کند. اما اگر والدین تلاشهای کودک را برای اتکا به خود تحسین و ترغیب نمایند و حتا زمانی که اشتباه میکند به او عشق بورزند، اعتماد به نفس فرزند نتیجه طبیعی این رفتار خواهد بود.
تا احساس «نمیتوانم» با ماست، عدم اعتماد به نفس هم در ماست. کسانی که اعتماد به نفس ندارند، نه تنها روشهای درست کسب انرژی (کارمایه) را نمیدانند، بلکه اغلب هم در راههای منفی، انرژیشان را از دست میدهند. بسیاری از افراد، حتا آنهایی که خوش برخورد و صمیمی به نظر میرسند، با ضعف اعتماد به نفس دست به گریبانند. اما خوشبختانه میتوان گامهای اولیه را برداشت تا احساس بهتری نسبت به خود داشت و در مسایل اجتماعی آسودهتر بود.