خشم کور :
بررسیهای کارشناسانه خیلی واضح مشخص کرده که عمده دلیل رفتارهای جابرانه و خشن، این است که مهاجم، چیزی را میخواهد، خواستهای دارد که به نظر او برای رسیدن به آن راه و روش دیگری، جز دست زدن به خشونت وجود ندارد یا نمیداند وجود دارد.
این خواسته، میتواند ناشی از ترس باشد، ترس از این که به او آسیب وارد شود، ترس از تحقیر شدن در مقابل جمع حاضر و خرد شدن شخصیت اش، یا اینکه میخواهد آب رفته را به جوی بازگرداند، یا ضعف اجتماعی و شخصیتی خود را بپوشاند، یا به شکلی اساسی، از نظر روانی، میخواهد ثابت کند که اوضاع دست اوست، شاید هم قدر و اعتبار از دست داده اش را طلب میکند؟ و… صدها دلیل دیگر.
علت و دلیل او مهم نیست; موضوع این است که مهاجم چیزی را میطلبد و به واسطه آن دست به خشونت زده است و شما تصادفی یا عمدی بین او و خواسته اش قرارگرفتهاید، و او برای رسیدن و دستیابی به خواسته خود، میخواهد از سد شما بگذرد.
ترس و خشم، از جمله احساسات طبیعی انسان است که در اثر عوامل مختلف، بروز مینمایند و پیامدهای روانی و رفتاری مختلفی دارند. ترس و خشم اگرچه دو حس روانی هستند و در اثر عوامل خارجی و یا ذهنی، زنده میشوند; ولی خود باعث فعل و انفعالات شیمیایی و هورمونی در بدن و متابولیسم کارکرد قلب و عروق شده، که در نهایت به واکنشهای فیزیکی و رفتاری، ختم میگردند.
به هیچ روی نمیتوان خشم و ترس را از احساسات انسانی حذف کرد، نمیتوان گفت کسی نمیترسد، هیچکس عصبانی نمیشود، بلکه درصد خشم یا ترس در افراد، بسته به سابقه روانی، محیطی و ژنتیکی، متفاوت و میزان آن، متغیر است. اما این که فردی، این دو حس را نداشته باشد، غیر ممکن و بعید میباشد.
خشم، سلاحی قوی برای برخورد و مقابله با تهدید است؛ اما در عین حال بزرگترین نقطه ضعف نیز محسوب میشود. به خصوص به کار بردن آن برای ارضای عقدههای روانی، فرار از دردِ احساسی، یا پوششی بر آنچه پذیرفتنی نیست. استفاده از سلاح خشم، برای دفاع در برابر تهدید، مستلزم پرداخت بهایی است.
«نقش خشم، نیاز و میل روانی به مقابله با تهدید، کانون اصلی توجه فرد قرار میگیرد و نیازهای دیگر از مرکز توجه خارج میشوند. خشمگین شدن، احساس اعتماد به نفس را تقویت میکند. هرچه میزان خشم فزونی یابد، باور اینکه میتوان با تهدید احتمالی مقابله نمود، قویتر میگردد. خشم، این فکر را در فرد خشمگین ایجاد میکند که آنچه انجام میدهد، به جا و حق اوست. و به طور کلی در سایه خشم، سایر احساسات انسانی بسیار کمرنگ و ناپیدا میشوند» (مراحل پنج گانه تکوین جنایتی قاهرانه- مارک مک یانگ)
فرایند دفاعی و روانی خشم، عادتی ذهنی و ناخودآگاه است که از میزان استرس درونی یا تهدید و یا خطر موجود میکاهد و اغلب، به گونهای غریزی، در هر شخصی وجود دارد. خشم، پوششی بر نقاط ضعف روانی فرد است. استفاده از خشم به عنوان اقدامی دفاعی و واکنشی قدرتمند، در برابر رویدادها، اغلب به رفتارهای بیتناسب و اشتباه، منجر میشود. در فرایند خشم و اجرای آن، اندیشه و منطق و شعور، نقش چندانی ندارند و اکثر رفتارهای انجام شده در چهارچوب ناهنجاری تعریف پذیرند.
«حساس ناکامی، درماندگی و… در اصل، توصیف حالت و موقعیت روانی پیش آمده است. ناکامی، یعنی دست نیافتن به آن چه مد نظر فرد است. درماندگی، نداشتن توانایی در انجام کاری است که میل درونی طلب کرده. ابهام، درک نکردن اوضاع و احوال است و چنین موقعیتهایی، میتواند احساسات متعددی را آزاد کند؛ از جمله اضطراب، اندوه، کسالت، ملالت و خشم. اشخاصی که میخواهند همیشه قدرتمند ظاهر شوند و عنان امور را در اختیار داشته باشند، به طور معمول خشم، واکنش متداولی از جانب آنان است» (مراحل پنج گانه تکوین جنایتی قاهرانه- مارک مک یانگ)
هر انسانی از قدرت، احساس خشنودی و رضایت میکند. اما منظور و مفهوم قدرت و تعریف آن، خیلی ها را دچار توهم و خطا مینماید. بسیاری، چون خود را ناکام و درمانده می پندارند، سعی دارند از طریق پوشاندن این احساسات با خشمگین شدن، جریان امور را به دست گیرند.
وقتی خشم فوران میکند، احساسات دیگر، رقیق و محو میشوند. خشم، ناتوانی، عجز، ضعف، ناکامی، ناامیدی و دیگر احساسات منفی روانی از این دست را، کم رنگ و کم مایه میکند و فردی که دچار چنین نقاط ضعفی باشد، به طور موقت با پوشش خشم خود را قدرتمند میبیند.
احساس قدرت، در میان مردان امری شایع است و اغلب به عنوان یک ویژگی مردانه ارزیابی میگردد. اما خشمگین شدن برای رسیدن به احساس قدرتمندی، هیچ کمکی به حل مساله اصلی نمیکند. خشم، فراری موقتی است که اغلب بر وخامت اوضاع میافزاید. خشم، بر توانایی استدلال، تأثیر منفی شدیدی میگذارد، آن هم زمانی که برای حل مشکل، به استدلال منطقی بیشتر نیاز است. علاوه بر آن، خشم زاویه دید را به سیاه و سفید محدود میکند.
درست اندیشی، رسیدن به احساس حق به جانب بودن، حل منطقی و عقلانی بحران را با دشواری روبرو میسازد. خشم، در ساده ترین اشکال خود، به رنجش منتهی میشود، افراد را از هم دور میکند و دیواری بین آنان ایجاد مینماید. خشم سرکوب شده تولید اضطراب و افسردگی میکند.
خشم، روابط انسانی را مسموم و مانع لذت بردن از زندگی میشود