اجتماعی

فرهنگ خشونت

فرهنگ خشونت - دکتر طباطبایی
نوشته شده توسط افشین طباطبایی

فرهنگ خشونت

با توجه به ساختار فرهنگی هر جامعه‌­ای زمانی از فرهنگ خشونت نام می­بریم که افراد چنان تحت تاثیر قرار گرفته باشند (آسیب دیده باشند) که توانایی­‌های جسمی و روحی خود را کمتر از قابلیت­‌های واقعی به حساب آورند، یعنی خودشان را دست کم بگیرند.

گرچه خشونت ابعاد مختلفی دارد، ولی نوع رایج و شناخته شده­ آن فرهنگ خشونت فردی است، که معمولا کسی عامل خشونت شناخته می­شود. یعنی رفتار خشن اعمال شده بر روی قربانی  آشکارا باعث وارد شدن صدمات بدنی یا روحی به ­فردی دیگر می­گردد. نوع دومی از خشونت هم به ­صورت نامحسوس جاری می­شود، و فرد خاصی را به­ عنوان عامل اصلی آن نمی­توان در نظر گرفت، و اعمال خشونت برخلاف نوع اول به ­صورت غیرمستقیم است.

این نوع خشونت را تنها می­توان به­ شکل تبعیض، تقسیم نابرابر اقتدار، تقسیم نابرابر فرصت­ها و… مشاهده کرد، نه به ­صورت صدمات بدنی، هردو نوع خشونت بر روی هم تاثیر متقابل دارند و تابعی از فرهنگ خشونت هستند و یکدیگر را تقویت می­کنند. هدف خشونت سلطه بر دیگران جهت کاستن از امکان تحقق توانایی‌های بالقوه فرد است.

در نتیجه بررسی‌های انجام شده با تغییراتی که در مفهوم و تعریف خشونت و فرهنگ خشونت صورت گرفته است، بر نقش خانواده در گسترش خشونت نوع دوم تاکید دارند. مثلا در نظریه یادگیری اجتماعی که سعی در توضیح فراگیری رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده مشاجرات والدین دارد، مطرح می­کند که در خانواده‌­ها تفاوت­هایی در جامعه ­پذیری جنسیتی نیز وجود دارد که باعث می­شود دختران و پسران با هنجارهای اجتماعی متفاوت جامعه ­پذیر شوند و هریک نقش جنسیتی خاص خود را فرا می‌گیرند.

یعنی غالبا دختران با نقش فرودستی، وابسته بودن به دیگری و تحمل خشونت تربیت می­شوند. پسران نیز با نقشی خاص خود که فرادستی، دارای استقلال و مجاز بودن به انجام رفتار خشن است بار می­آیند. یادگیری کودکان در خانواده، همراه با جامعه­ پذیری جنسیتی متفاوت از طریق ساختار اجتماعی – فرهنگی که در آن منع اخلاقی و اجتماعی نسبت به رفتار خشن وجود ندارد تقویت شده و احتمال رفتار خشن بیشتر می­شود.

فرهنگ عرف جامعه نه تنها خشونت را مجاز در نظر می­­گیرد، از آن­جا که خانواده به­ عنوان محدوده­ای خصوصی مطرح است، برای دولت امکان نظارت بر رفتار افراد در این محدوده نیز وجود ندارد. نگرش‌های سنتی اجتماعی عُرف در مورد خانواده تقسیم اقتدار خاص براساس جنس را پذیرفته و نقش زن و مرد در آن نیز تعیین شده است. زنان (و کودکان) نباید رفتاری انجام دهند که مطابق میل فرد مقتدر خانواده باشد، زیرا در این حالت او را مجبور به انجام رفتار خشن می­کنند. به ­عبارت دیگر زنان و کودکان باید مطابق میل مرد رفتار کنند تا خشونت در خانواده ظهور نکند. چنین نگرشی در محدوده خصوصی خانواده به مردان اجازه می­دهد که رفتاری خشن داشته باشند.

دیدگاه‌های دیگر نیز درباره هماهنگی میان ارزش‌­های سنتی جامعه و خشونت وجود دارند. مردانی که در خانواده دست به خشونت می­زنند، کسانی هستند که در محیط­‌های فرهنگی- اجتماعی خاصی زندگی می­کنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته می­شود و پرخاشگری و خشونت به ­عنوان یک ویژگی مردانه و فرمان برداری به­ عنوان یک ویژگی زنانه مطرح است. در چنین جامعه‌ای اگر نظم اجتماعی به خطر افتاده باشد، استفاده از پرخاشگری و خشونت برای برقراری مجدد نظم و ترتیب، هم در سطح کلان (جامعه) و هم در سطح خرد (خانواده)، به­ عنوان راه­حلی مشروع و مجاز در نظر گرفته می­شود.

بدین ­ترتیب، افرادی که هم در جامعه و هم در خانواده دارای انجصار قدرت هستند، زمانی که با استفاده از خشونت دیگران را وادار به انجام رفتاری مطابق میل خود می­کنند، نه تنها احساس ناراحتی و پشیمانی نخواهند کرد، بلکه برعکس به ­دلیل مشروعیت ناشی از هنجارهای فرهنگی ، خود را مُحق نیز حس می­کنند.

علت اصلی خشونت وجود ساختار اجتماعی پدرسالار در جامعه است که در سلسله مراتب موجود سازمان­‌ها و نهادهای اجتماعی و هم­چنین در روابط افراد قابل مشاهده است. این سلسله مراتب مردان را به­ عنوان اعضای فرادست و زنان را به ­عنوان اعضای فرودست جامعه در نظر می­گیرد. ساختارهای قدرت در جامعه نیز بر مشروعیت جایگاه برتر مردان و وجود نابرابری میان زن و مرد تاکید می­کنند، البته ناگفته نماند این موضوع تا حد بسیار زیادی از طرف هر دو جنس پذیرفته شده است.

درباره نویسنده

افشین طباطبایی

افشین محمدباقر طباطبایی. نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی - روانشناختی - مشکلات جوانان. مربی مثبت‌اندیشی. شعار او این است: رهبر ارکستر زندگی خود باشید

دیدگاهتان را بنویسید