رفتارهای ناسالم نتیجهی تصمیمات محدود کنندهای است که در دوران کودکی به دلیل علاقه به زنده ماندن گرفته شدهاند. این تصمیمات در موضوعی به نام پیشنویس به اوج میرسند (یک نقشه از قبل کشیده شده برای اینکه چگونه زندگی کنیم). تغییر پیشنویس زندگی هدف روان درمانی مبتنی بر نظریهی تحلیل رفتار متقابل است. همهی ما تمایل داریم محیط عاطفی شبیه دوران کودکی را برای خود بازسازی کنیم، چون ضمیر ناخودآگاه انسان در چنان فضایی احساس امنیت و آرامش میکند
هر یک از ما دارای پتانسیل لازم برای ایجاد رنسانسی در زندگی خود هستیم. و این تنها به یک چیز نیاز دارد : توجه !!! این پروسه توجه به چیزهای جدید است که به شما احساس زنده بودن میدهد. درک اینکه ما در خواب بودیم یعنی آگاهی از رفتارهای محدود کننده خودمان، و اولین چیزی است که باید از آن عبور کنیم. پیشنویسهای ذهنی، باورها و احساساتی است که فرد در کودکی درباره خود پیدا کرده، و در بزرگسالی طوری رفتار کرده و بهگونهای وقایع را تعبیر و تفسیر میکنند که باورهای پیشنویس دوباره و دوباره تایید شوند.
خیلی از مواقع پیشنویسهای ذهنی دلیل اصلی رفتار تخریبی ما میباشد و اجازه یاد آوردن خاطرات خاطرات خوب و مثبت را نیز به ما نمیدهد. مثلا شخصی که باور «من خوب نیستم» را دارد، خاطراتی به یادش میآید که دیگران بخاطر اینکه او خوب و مقبول نبوده، طرد و ترکش کردهاند. یا نمیتواند زمانهایی را به خاطر آورد که دیگران او را دوست داشته و تعریفش را کرده باشند.
کودک در سالهای اولیه زندگی خود، براساس شناختی که از جهان به دست میآورد، داستانی برای زندگی خود میسازد. این داستان یک نقطه شروع، میانی و پایان دارد. در این داستان کودکانه، افراد خوب، شریر و دیو صفت، سیاهی لشکر و فرعی هم وجود دارند و هرکدام از این افراد در این داستان نقشی برعهده دارند. طرح زندگی میتواند طنز، غم انگیز، شادی بخش یا کسل کننده باشد با پایانی خوب یا بد.
«طرح زندگی که در دوران کودکی ریخته شده است، به وسیله والدین تقویت شده و با حوادث بعدی توجیه میشود که بالاترین نمود آن انتخابهایی است که شخص در زندگی به عمل میآورد.» زندگی بزرگسالی انسان، تحت تأثیر دوران کودکی او قرار دارد. پیشنویسهای ذهنی هم از مفاهیمی است که مستقیماً به این تأثیر دوران کودکی اشاره میکند. هر پیشنویسی به یک سرانجامی ختم میشود. در دنیای بزرگسالی این مفهوم چنین نمود پیدا میکند که ما با انجام یک سری اعمال و دوری از یک سری کارهای دیگر، به دست خود زمینه را برای رسیدن به سرانجامی از قبل تعیین شده فراهم میکنیم. به عنوان مثال کسی که در پیشنویس ذهنی خود، سرانجامی با عنوان «هرکاری میکنم آخرش خراب میشود» دارد، بالاخره کارهایی میکند که به شکست منجر شود.
به بیان روشنتر ما رفتارهایی از خود نشان میدهیم که ما را به سرانجامی از پیش تعیین شده نزدیک میکند. کودک با توجه واقعیتسنجی ناقص خود، باورهایی دربارهی دنیای اطراف و خودش میسازد و هر رویدادی را در آن چارچوب تحلیل و بررسی میکند و تصمیماتی میگیرد. مثال: کودکی درمیان خانوادهای شلوغ زندگی میکند که همه چیز تحت اختیار پیرزنهای غرغرو و بداخلاق است. اکثر پیامهایی که کودک از محیط زندگیاش دریافت میکند امر و نهیهای بیپایان و داد و فریادهای بیمعنی بزرگترهاست.
کودک در مسیر بزرگ شدن نفرت و خشمی حجیم از بزرگترها به خصوص کهنسالان به دل میگیرد، که در نهایت به پیشنویسی ختم میشود؛ «بزگترها مزاحماند» و بعد یک تصمیم کلی میگیرد: «پیرزنها زیادیاند». این مفهوم در دنیای بزرگسالی سرنوشت روابط عاطفی او را تعیین میکند. نکتهی قابل توجه این است که تصمیمات کودکی براساس هیجانات و احساسات خام گرفته میشوند و ریشهی عقلانی ندارند و شخص در بزرگسالی با این اطلاعات غلط دربارهی اعمال دیگران و پدیدهها، تصمیمگیری، قضاوت نادرست کرده و نتیجه را حتا تعمیم میدهد.
پیشنویس کودک، مانند یک نمایشنامه که برای روی صحنه رفتن تاتر لازم الاجراست، در بخشهای مختلف زندگی انسان مثل: مسایل شغلی، عاطفی، احساسی و… به عنوان یک اساسنامه و قرارداد عمل میکند. برای برون رفت و رهایی از پیشنویسها و تصاویر ذهنی بازمانده از دوران کودکی اول نیازمند خودشناسی، شناخت روحیات دیگران و چهار وضعیت روانی یا چهار پنجره را داریم، پس از آن به مربی، تمرین و کسب مهارت احتیاج خواهیم داشت.
کاملا موافقم که دوران کودکی در زندگی ما بسیار تاثیر گذار است.
بیشتر چارچوبهای زندگی انسان در دوران کودکی تا قبل از پنج سالگی شکل میگیرد.
[…] از آنها میتوانیم زندگی خود را دگرگون کنیم. اگر از چارچوبهای ذهنی خود خارج شویم؛ متوجه میگردیم که بسیاری از گرفتاریها […]
[…] ما چارچوب تعصبات و داوریهای بسته خود را وارد روابطمان کنیم، هرگز به آرامش، سعادت و […]