خشم، فقط يك فرآيند منفى نيست، گاهى خشم، عملكرد مثبت و مفيد هم دارد. خشم، بازتابى احساسى و ناخودآگاه است كه در رويارويى با تهديدى حقيقى و يا خيالى، نيرو و انگيزه اى براى از بين بردن آن تهديد، به وجود مىآورد. هرچه تهديد بيشتر باشد ميزان برانگيختگى زيادتر ميشود و انگيزه مقابله با آن افزايش مىيابد: يعنى خشم و تهديد، رابطه اى مستقيم دارند. ضعيفترين حالت خشم، آزردگى و قوىترين جنبه آن خروش و پرخاش است. تهديد، خشم را به وجود مىآورد و خشم هم نيرو و انگيزه اقدام لازم بعدي را. به هنگام خشم سلسله اى از واكنشهاى شيميايى در بدن انسان فعال مىشوند. يكى از آنها بالا رفتن ضربان قلب و سرعت تنفس است و ديگرى تغييرخطوط چهره. هم زمان، فعل و انفعالى ذهنى نيز صورت مىپذيرد كه قابل اندازه گيرى نيست. براي شناخت فردى خشن، كه احتمال انجام اعمالى ناشايست و تند از او مىرود، تنها مىتوان به عوامل ظاهرى تكيه كرد (چون كسى قادر به پى بردن انديشه كس ديگرى نيست).
هرگاه احساسى بروز كند، ميل به اقدامى را سبب مىگردد، اين ميل گاه فقط در ذهن باقي ميماند و در پاره اى مواقع، جنبه عملى پيدا مىكند.
هراحساسى، واكنشى پيچيده محسوب مىگردد كه داراى ابعاد فيزيكى و ذهنى است. خشم مىتواند به منظور برطرف كردن نيازى روانى ـ حتا منفى ـ باشد. كسىكه دچار عقده هاى روانى متعدد است، امكان دارد به خاطر آرامش و ارضاى خود دست به خشونت و پرخاشگرى بزند. وقتى احساسى دست دهد – چه با بار منفى، چه مثبت – اقدامى را به همراه خواهد داشت.
با كمي دقت مىتوان خصوصيات زياد ديگرى را نيز در رابطه با شخص و يا اشخاص خشن كه اغلب با آنان سر و كار داريم، پيدا كرد. مواردى پيش مىآيد كه ناچاريم با آدمهاي خشن روبرو شويم. در هر صورت بايد چگونگى برخورد مناسب و غير خشونتبار با چنين فردى را در محيط كارى، همسايگى و… بياموزيم. اينكه مدير شركت باشيم، همسايه اى قديمى، درشت هيكل، كاسب سابقه دار و… هيچكدام به كمك ما نخواهد آمد. قرار نيست روشهاى اجرايى و برخورد با مهاجمان خشن و افراد مسئله دار را به صورت فرمول ياد دهيم. آنقدر آدمهاى گوناگون مسئله دار با روحيات و خُلقيات متنوع وجود دارند كه از بحث ما خارج است. افراد مشكل دار در هرجايى و با سطوح مختلف مشكلات روانى پيدا مىشوند.
خطاها و نقصانهاى فكرى، اغلب باعث خشمهاى افسارگسيخته و نامناسب مىشوند. اگر نقاط ضعف فكرى و خطاهاى آن را بشناسيم، بهتر مىتوانيم با تدابيرى از ميزان خشمشان بكاهيم. مغز را مىتوان به يك اندام فيزيكى تشبيه كرد. وقتى ما بيمار، گرسنه، خسته، مضطرب و… مىشويم، مغز نمىتواند، مثل شرايط طبيعى به وظايف خود عمل كند; توانايى استدلال، پايين مىآيد و با مشكلاتى روبرو مىشود كه خشم افسارگسيخته و فوران يافته، يكىاز نتايج آن است. امروزه، يكى از مشكلات بزرگ در تمام جوامع اضطراب و استرس (فشار روانى) است. اضطراب و هراس و نگرانى، بستر مناسبى براى رشد نهال خشم است. فشار روانى، ناكامى، احساس تضاد اجتماعى و تهديد امنيتى مىتوانند بالقوه، استرس زا باشند. خشم، مىتواند واكنشى روانى باشد به آن چه فرد در لحظه اى خاص يا در طول زندگى به آن دست نيافته و يا احساس شكست و سرخوردگى شديد ميكند، كه به صورت فشار روانى، انباشته شده است. شمار زيادى از افراد، بر اين باورند كه زندگى بايد منصفانه باشد. در جهان واقعى، رسيدن به انصاف كامل، غير ممكن است. بسياري از حوادث، روند پيچيده اى دارند.
برخى افراد بر اين باورند كه اگر كسى به آنان آسيبى رساند، بايد مجازات متقابل شود. در روابط اجتماعی، به وسیله افراد مختلف، با دلايل گوناگون، از جنبه هاى روانى و حسى و جسمى، آسيب مىبينيم كه گاه عمدى و گاه غيرعمدى است. در خيلى از موارد، اشخاص به اشتباه و نادانسته، به يكديگر آسيب مىرسانند. سوتفاهم، حس انتقامجويى، مقابله به مثل، تلافى كردن ، زمينه ساز رشد و پيدايش خشم و بحرانى خشونتبار و اغلب با پايانى اسفناك است. درصد عمده مهاجمان، جانيان، خلافكاران و اشرار، اشخاص داراى مشكلات خانوادگى، اجتماعى، رفتارى و احساسى هستند، بروز اعمال خشن و آزار ديگران، در حقيقت نوعى تخليه روانى براىشان محسوب میشود.
در رابطه با پديده خشونت، ريشه ها، نحوه پيدايش، روشهاى مهار و خنثاسازى، از عوامل حياتى و كليدى هستند. نمىتوان گفت كه در همه ناهنجارىهاى اجتماعى، عامل خشونت پايه و اساس است; ولى بسيارى از اعمال خلاف، تهاجمها، درگيرىها و شرارتها و… بالقوه در شرايطى وقوع مييابند ، كه طرف يا طرفين، خشمگين شده و انفجار عصبى پيدا كرده اند. بررسىهاى كارشناسانه خيلى واضح مشخص كرده كه عمده دليل رفتارهاى جابرانه و خشن، اين است كه فرد، چيزى را مىخواهد، خواسته اى دارد كه به نظر او براى رسيدن به آن راه و روش ديگرى، جز دست زدن به خشونت وجود ندارد يا نمىداند وجود دارد. اين خواسته، مىتواند ناشى از ترس باشد; ترس از اين كه به او آسيب وارد شود، ترس از تحقير شدن در مقابل جمع حاضر و خرد شدن شخصيت اش، يا اينكه مىخواهد آب رفته را به جوى بازگرداند، يا ضعف اجتماعى و شخصيتى خود را بپوشاند، يا به شكلي اساسي از نظر روانى، ميخواهد ثابت كند كه اوضاع دست اوست، شايد هم قدر و اعتبار از دست داده اش را طلب ميكند؟ و… صدها دليل ديگر.
علت و دليل او مهم نيست; موضوع اين است كه او چيزى را مىطلبد و به واسطه آن دست به خشونت زده است و ما تصادفى يا عمدي بين او و خواسته اش قرارگرفته ايم. و او براى رسيدن و دستيابى به خواسته اش، ميخواهد از سد ما بگذرد. ترس و خشم، از جمله احساسات طبيعى انسان است كه در اثر عوامل مختلف، بروز مىنمايند و پيامدهاى روانى و رفتارى مختلفى دارند. ترس و خشم اگرچه دو حس روانى هستند و به واسطه عوامل خارجى و يا ذهنى، زنده مىشوند; ولی خود باعث فعل و انفعالات شيميايى و هورمونى در بدن و متابوليسم كاركرد قلب و عروق شده، در نهايت به واكنشهاى فيزيكى و رفتارى، ختم مىگردند. به هيچ روى نمىتوان خشم و ترس را از احساسات انسانى حذف كرد. نمىتوان گفت كسى نمىترسد، هيچكس عصبانى نمىشود. بلكه درصد خشم يا ترس در افراد، بسته به سابقه روانى، محيطى و ژنتيكى، متفاوت و ميزان آن، متغير است. اما اين كه فردى، اين دو حس را نداشته باشد، غير ممكن و بعيد میباشد.
وقتى كسى از احتمال ضرر و زيان براى خود، يا از دست دادن چيزى به وحشت بيفتد، امكان دارد در جهت حفظ منافع شخصىاش دست به خشونت بزند. «ترس، مىتواند عاملى براى فرار از مهلكه و گريختن به حساب آيد. ترس از صدمه و آسيب ديدن، باعث میشود كه فرد وحشت زده، به اعمال خشونت آميز دستبزند. ترس و وحشت روانى، موجب پرخاشگرى و تندخويى مىگردد; درحالىكه خود شخص، آن را نوعى دفاع محسوب مىكند. در اصل، حسى درونى (ترس) منجر به عكس العملى بيرونى (درگيرى و اعمال خشونت) میشود». (مراحل پنجگانه تكوين خشونت قاهرانه- مارك مك يانگ)
دربرابر چنين فردى، توانايى و دانش ما و مهارت كلامى و رفتارى، مىتواند فرد عصبانى و پرخاشجويى را – كه در واقع آدم ترسيده و وحشتزده و محتاج كمكى است – به سمت آرامش و خونسرد شدن، هدايت كند و وضعيت بحرانى پيشآمده را، با مديريت و تدبير، به اوضاع عادى برگرداند.
در چنين وضعيتی، به جاى درگيرشدن و رويارويى، بايد در كنار او قرار گيريم و با حالت بدن، صورت، نگاه و كلام، اطمينانش را جلب و اسباب آرامش خيال او را فراهم كنيم و به او امنيت خاطر دهيم. به هيچ عنوان، با ترساندن و ايجاد رُعب و وحشت، داد و فرياد، غضب و خشم متقابل، با چنين فردى برخورد نكنيم. تهديد، ترساندن و به وحشت انداختن آدم ترسيده تنها باعث تشديد و افزايش ميزان ترس و دلهُره وايجاد واكنشهاى فيزيكى بسيار خطرناك و غيرقابل مهار در او مىشود. صرفا بايد رفع خطر كرده و اوضاع بحرانى و تنش آميز را آرام سازيم، نه آن كه بدتر كنيم.
برگرفته از کتاب «خشونتهای اجتماعی» نوشته : افشین طباطبایی
بسیار عالی