روانشناسی

خشم

خشونت_دکتر طباطبایی
نوشته شده توسط افشین طباطبایی

خشم، فقط يك فرآيند ­منفى نيست، گاهى ­خشم، عملكرد مثبت و مفيد هم دارد. خشم، بازتابى احساسى و ناخودآگاه است كه در رويارويى با تهديدى ­حقيقى و يا خيالى، نيرو و انگيزه­ اى براى از بين­ بردن آن تهديد، به­ وجود ­مى­آورد. هرچه تهديد بيش­تر باشد ميزان برانگيختگى زيادتر مي­شود و انگيزه مقابله با آن افزايش­ مى­يابد: يعنى خشم و تهديد، رابطه­ اى مستقيم دارند. ضعيف­ترين حالت­ خشم، آزردگى و ­قوى­ترين جنبه آن خروش و پرخاش است. تهديد، خشم را به­ وجود ­مى­آورد و خشم هم ­نيرو و انگيزه­ اقدام لازم بعدي را. به ­هنگام خشم سلسله­ اى از واكنش­هاى ­شيميايى در بدن انسان فعال مى­شوند. يكى از آن­ها بالا رفتن ضربان قلب و سرعت­ تنفس است و ديگرى تغيير­خطوط­ چهره. هم زمان، فعل و انفعالى ذهنى نيز صورت مى­پذيرد كه قابل اندازه ­گيرى نيست. براي شناخت فردى خشن، كه احتمال انجام اعمالى ناشايست و تند از او مى­رود، تنها مى­توان به ­عوامل ظاهرى تكيه كرد (چون كسى قادر به­ پى ­بردن انديشه­ كس ديگرى نيست).

هر­گاه احساسى بروز كند، ميل به ­اقدامى را سبب مى­گردد، اين ميل گاه فقط در ذهن باقي مي­ماند و در پاره­ اى مواقع، جنبه عملى پيدا مى­كند.
هراحساسى، واكنشى­ پيچيده محسوب ­مى­گردد كه داراى ابعاد ­فيزيكى و ذهنى­ است. خشم مى­تواند به­ منظور برطرف كردن نيازى روانى ـ حتا منفى ـ باشد. كسى­كه دچار عقده­ هاى روانى متعدد است، امكان دارد به­ خاطر آرامش و ارضاى خود دست به­ خشونت و پرخاشگرى بزند. وقتى احساسى دست ­دهد – چه با بار منفى، چه مثبت – اقدامى را به­ همراه خواهد داشت.

با كمي دقت مى­توان خصوصيات زياد ديگرى را نيز در رابطه با شخص و يا اشخاص خشن كه اغلب با آنان سر و كار داريم، پيدا كرد. مواردى پيش ­مى­آيد كه ناچاريم با آدم­هاي خشن روبرو شويم. در هر صورت بايد چگونگى برخورد مناسب و غير خشونت­بار با چنين فردى را در محيط­ كارى، همسايگى و… بياموزيم. اين­كه مدير ­شركت باشيم، همسايه­ اى قديمى، درشت­ هيكل، كاسب سابقه­ دار و… هيچ­كدام به كمك ما نخواهد آمد. قرار نيست روش­هاى اجرايى و برخورد با مهاجمان­ خشن و افراد مسئله­ دار را به­ صورت فرمول ياد دهيم. آن­قدر آدم­هاى گوناگون مسئله­ دار با روحيات و خُلقيات متنوع وجود دارند كه از بحث ما خارج است. افراد مشكل­ دار در هرجايى و با سطوح مختلف مشكلات روانى پيدا مى­شوند.

خطاها و نقصان­هاى فكرى، اغلب باعث خشم­هاى افسارگسيخته و نامناسب مى­شوند. اگر نقاط ضعف فكرى و خطاهاى آن را بشناسيم، بهتر مى­توانيم با تدابيرى از ميزان خشم­شان بكاهيم. مغز را مى­توان به­ يك اندام فيزيكى تشبيه كرد. وقتى ما بيمار، گرسنه، خسته، مضطرب و… مى­شويم، مغز نمى­تواند، مثل شرايط ­طبيعى به ­وظايف خود عمل كند; توانايى استدلال، پايين مى­آيد­ و با مشكلاتى روبرو مى­شود كه خشم افسار­گسيخته و فوران يافته، يكى­از نتايج آن است. امروزه، يكى از مشكلات بزرگ در تمام­ جوامع اضطراب و استرس (فشار روانى) است. اضطراب و هراس و نگرانى، بستر مناسبى براى رشد نهال خشم است. فشار روانى، ناكامى، احساس تضاد اجتماعى و تهديد امنيتى مى­توانند بالقوه، استرس­ زا باشند. خشم، مى­تواند واكنشى روانى باشد به­ آن چه فرد در لحظه­ اى خاص يا در طول زندگى به آن دست نيافته و يا احساس شكست و سرخوردگى شديد مي­كند، كه به ­صورت فشار روانى، انباشته شده است. شمار زيادى از افراد، بر اين باورند كه زندگى بايد منصفانه باشد. در جهان­ واقعى، رسيدن به انصاف كامل، غير ممكن است. بسياري از حوادث، روند پيچيده ­اى دارند.

برخى افراد بر اين باورند كه اگر كسى به­ آنان آسيبى رساند، بايد مجازات متقابل شود. در روابط اجتماعی، به وسیله افراد مختلف، با دلايل گوناگون، از ­جنبه­ هاى ­روانى و حسى و جسمى، آسيب مى­بينيم كه گاه عمدى و گاه غيرعمدى­ است. در خيلى ­از موارد، اشخاص به اشتباه و نادانسته، به­ يكديگر آسيب مى­رسانند. سوتفاهم، حس ­انتقام­جويى، مقابله به­ مثل، تلافى­ كردن ، زمينه­ ساز رشد و پيدايش خشم و بحرانى خشونت­بار و اغلب با پايانى اسفناك است. درصد عمده مهاجمان، جانيان، خلافكاران و اشرار، اشخاص داراى مشكلات ­خانوادگى، اجتماعى، رفتارى و احساسى ­هستند، بروز اعمال ­خشن و آزار ديگران، در حقيقت نوعى تخليه ­روانى ­براى­شان محسوب میشود.

در رابطه با پديده خشونت، ريشه ها، نحوه پيدايش، روش­هاى ­مهار و خنثا­سازى، از عوامل­ حياتى و كليدى هستند. نمى­توان گفت كه در همه­ ناهنجارى­هاى اجتماعى، عامل خشونت پايه و اساس است; ولى بسيارى از اعمال خلاف، تهاجم­ها، درگيرى­ها و شرارت­ها و… بالقوه در شرايطى وقوع مي­يابند ، كه طرف يا طرفين، خشمگين­ شده­ و انفجار­ عصبى پيدا كرده ­اند. بررسى­هاى كارشناسانه خيلى واضح مشخص كرده كه عمده دليل رفتارهاى جابرانه و خشن، اين است كه فرد، چيزى را مى­خواهد، خواسته­ اى دارد كه به نظر او براى رسيدن به آن راه و روش ديگرى، جز دست زدن به خشونت وجود ندارد يا نمى­داند وجود دارد. اين خواسته، مى­تواند ناشى از ترس باشد; ترس از اين كه به او آسيب وارد شود، ترس از تحقير شدن در مقابل جمع حاضر و خرد شدن شخصيت ­اش، يا اين­كه مى­خواهد آب­ رفته را به­ جوى بازگرداند، يا ضعف اجتماعى و شخصيتى خود را بپوشاند، يا به ­شكلي اساسي از نظر روانى، مي­خواهد ثابت كند كه اوضاع دست اوست، شايد هم ­قدر و اعتبار از دست ­داده­ اش را طلب مي­كند؟ و… صدها دليل ديگر.

علت و دليل او مهم نيست; موضوع اين است­ كه او چيزى را مى­طلبد و به­ واسطه آن دست به خشونت زده است و ما تصادفى يا عمدي بين او و خواسته­ اش قرارگرفته­ ايم. و او براى رسيدن و­ دست­يابى به خواسته­ اش، مي­خواهد از سد ما بگذرد. ترس و خشم، از جمله احساسات طبيعى­ انسان است كه در اثر عوامل مختلف، بروز مى­نمايند و پيامدهاى روانى و رفتارى مختلفى دارند. ترس و خشم اگرچه دو حس روانى هستند و به واسطه­ عوامل خارجى و يا ذهنى، زنده مى­شوند; ولی خود باعث فعل و انفعالات شيميايى و هورمونى در بدن و متابوليسم كاركرد قلب و عروق شده، در نهايت به واكنش­هاى فيزيكى و رفتارى، ختم مى­گردند. به­ هيچ روى نمى­توان خشم و ترس را از احساسات انسانى حذف كرد. نمى­توان گفت كسى نمى­ترسد، هيچ­كس عصبانى نمى­شود. بلكه درصد خشم يا ترس در افراد، بسته به سابقه­ روانى، محيطى و ژنتيكى، متفاوت و ميزان ­آن، متغير است. اما اين كه فردى، اين دو حس را نداشته باشد، غير ممكن و بعيد می­باشد.

وقتى كسى از احتمال ضرر و زيان براى خود، يا از دست­ دادن چيزى به ­وحشت بيفتد، امكان دارد در جهت حفظ منافع شخصىاش دست به­ خشونت بزند. «ترس، مى­تواند عاملى براى فرار از مهلكه و گريختن به­ حساب آيد. ترس از صدمه و آسيب ­ديدن، باعث میشود كه فرد وحشت زده، به اعمال خشونت­ آميز دست­بزند. ترس و وحشت­ روانى، موجب پرخاشگرى و تندخويى ­مى­گردد; درحالى­كه خود شخص، آن­ را نوعى ­دفاع محسوب­ مى­كند. در اصل، حسى­ درونى (ترس) منجر به­ عكس­ العملى بيرونى (درگيرى و اعمال خشونت) میشود». (مراحل پنج­گانه تكوين خشونت قاهرانه- مارك مك يانگ)

دربرابر چنين ­فردى، توانايى و دانش ­ما و مهارت كلامى و رفتارى، مى­تواند فرد ­عصبانى و پرخاشجويى را – كه در واقع آدم ترسيده و وحشت­زده و محتاج كمكى­ است – به سمت آرامش و خونسرد شدن، هدايت كند و وضعيت بحرانى پيش­آمده را، با مديريت و تدبير، به اوضاع عادى برگرداند.

در چنين وضعيتی، به ­جاى درگير­شدن و رويارويى، بايد در كنار او قرار گيريم و با حالت بدن، صورت، نگاه و كلام، اطمينانش را جلب و اسباب آرامش خيال­ او را فراهم كنيم و به­ او امنيت خاطر دهيم. به ­هيچ­ عنوان، با ترساندن و ايجاد رُعب و وحشت، داد و فرياد، غضب و خشم متقابل، با چنين فردى برخورد نكنيم. تهديد، ترساندن و به ­وحشت ­انداختن آدم ترسيده تنها باعث تشديد و افزايش ميزان ترس و دلهُره  وايجاد واكنش­هاى ­فيزيكى بسيار­ خطرناك و غير­قابل مهار در او مى­شود. صرفا بايد رفع ­خطر كرده و اوضاع بحرانى و تنش­ آميز را آرام سازيم، نه آن كه بدتر كنيم.

برگرفته از کتاب «خشونتهای اجتماعی» نوشته : افشین طباطبایی

 

درباره نویسنده

افشین طباطبایی

افشین محمدباقر طباطبایی. نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی - روانشناختی - مشکلات جوانان. مربی مثبت‌اندیشی. شعار او این است: رهبر ارکستر زندگی خود باشید

دیدگاهتان را بنویسید

1 دیدگاه