روانشناسی

سواد عاطفی

سواد عاطفی - دكتر طباطبايي
نوشته شده توسط افشین طباطبایی

سواد عاطفی

نوازش همچون مائده‌ای آسمانی است که تنها یک روز دوام دارد. ما هر روز به نوازش نیاز داریم. مردم عطش مزمنی به نوازش دارند که می‌‌توان آن را با روش‌های ساده تحلیل رفتار متقابل برطرف و آسیب‌ها را ترمیم کرد. یكی از بهترین ظرفیت‌های احساسی، در آموزش ابراز عشق، بحث نوازش‌ها است، که سهم بزرگی در توسعه­ی همه جانبه­ی سواد عاطفی محسوب می­شود.

اغلب افراد با احتکار پیام‌های نوازشی و خست و سخت‌گیری­ بی­مورد، به مرور زمان دچار نوعی عطش نوازشی مزمن می‌شوند که به‌شدت باعث محدود شدن تبادلات نوازشی آن‌ها می‌شود. افرادی كه دچار كمبود مفرط نوازشی هستند، به‌رغم همه­ی عوارض جانبی یا مسمومیت نوازش‌های منفی، بازهم نادانسته در جست‌وجو و حتی پذیرش آن هستند. درحالی‌كه نیاز واقعی آن‌ها به نوازش‌های مثبت و امنیت حاصل از آن است. نوازش‌های منفی، به‌واسطه­ طبیعت نامطلوب خود، در مقایسه با محرومیت عاطفی و بی‌تفاوتی می‌‌توانند دارای ارزش بقایی باشند. ازاین‌رو گاهی اشخاص خواستار آن می‌شوند.

بسیاری از افراد به خاطر عدم دریافت توجه کافی و پیام های درست در دوران کودکی چگونگی ابراز نوازش و محبت و تایید دیگران را بلد نیستند، که این امر اغلب می­تواند به عنوان یک مشکل در روابط زوج­های جوان بروز نماید. ازاین­رو نیاز به کسب سواد عاطفی موضوعی جدی در بحث تحلیل رفتار متقابل می­باشد. روش نوازش ‌‌محور سواد عاطفی، روش تبادلی‌ را عرضه می‌كند كه به كاهش آثار مُضر بازی‌ها و پیش‌نویس ­های ذهنی كمك می‌كند.

اهمیت نوازش

کسانی که به امید یافتن فرصت­های بهتر برای زندگی دست به مهاجرت می‌زنند، معمولا از یک موضوع مهم و حیاتی زندگی خود غافل می­شوند و آن بریدن از همه­ روابطی است که هویت­شان را تعیین  و از آن­ها نوازش دریافت می­کنند. همین نکته به ظاهر بی­اهمیت خیلیها را دچار سردرگمی­ احساسی، غربت، افسردگی، گم­گشتگی و بیگانگی از خود می­کند. مسئله مهم برای هر انسانی این است که درمحیط زندگی خود چه مقدار نوازش از دیگران دریافت می­کند. یعنی از مجموع روابطش با انسان­های دیگر چه اندازه تایید و نوازش کسب می­نماید.

به قول اریک برن: «نسبت روابط ما با نوازش مثل نسبت انبار گندم است به نان، یعنی یک ذخیره­ تضمین شده». حلقه­ روابط اجتماعی ما، سطح و عمق ارتباطات و نقش­های متفاوتی که در جامعه بر عهده داریم مقدار و میزان دریافت نوازش را تعیین می­کند.  بیشتر افراد به نوازش‌های خاصی عادت کرده‌اند که به خاطر تکراری بودن ممکن است آن­ها را کم‌ارزش یا بی‌ارزش بدانیم. در این صورت ممکن است مایل باشیم نوازش‌های دیگری بگیریم که به­ ندرت دریافت می‌کنیم.

نوازش دیگران

در تعاملات اجتماعی روزمره افراد بسته به جایگاه، نوع و سطح رابطه­ای که با ما دارند، به­ عنوان یک انسان نیازمند توجه، تایید و نوازش گرفتن از جانب ما هستند. به بیانی روشن­تر این وظیفه­ انسانی ماست که برای تلطیف روابط به نوازش افراد توجه کنیم. نوازش می­تواند؛ کلامی یا غیرکلامی (رفتاری) و مثبت و منفی باشد. بعضی نوازش­های غیرکلامی مثل لبخند و تبسم (مثبت) و بعضی دیگر مانند؛ اخم کردن نوازش (منفی) هستند. صدا زدن نام افراد و احوال­پرسی نوعی نوازش کلامی مثبت است. به­ طور خلاصه نوازش عبارت است از:

حرف­های تاییدکننده، ستایش، تحسین، تشویق، لبخند و تبسم، دست دادن، برشانه زدن، سر یا دست تکان دادن، پذیرایی(استکان چای)، بازکردن درب، تعارف، سلام و علیک، فرستادن پیامک، تایید با نگاه، با زبان بدن، اهمیت دادن به افراد و…

خورشید باش آفتاب ببار

نوازش روابط را تلطيف و احساس خوشايندي در اطرافيان ايجاد مي­کند، و آدم‌ها را با ما موافق مي­کند وقتي نوازش مي­دهيم(انرژی مثبت مي­دهيم) دیگران احساس شادی کرده و سرشار از حس مثبت می­شوند. اگر کسی به ما بگويد: «چقدر آدم خوبي هستيم» احساس خوبي به ما دست مي­دهد. اگر کسی ما حرف بدي بگويد: «شما دائم اعصاب مرا خرد مي­کنيد». ممگن چند روز ما را درگير کند.

ولی مشکل این است که اغلب ما انسان­ها به سمت اتفاقات منفي و جذب مسائل تلخ، بيشتر از مثبت گرایش داریم. ولي می­توانیم با تمرين  هردو را به تساوي برسانيم. یعنی بدي­ها و خوبي­ها را به اندازه يکديگر ببينم. اگر قرار باشد من در روابطم­ نوازش بدهم، کنش­ها و دريافت­ها و معناهاي زندگي­ام پر رنگ­تر می­شود. ما همیشه می‌توانیم نوازش بدهیم. مهم نیست که چقدر زیرا که آن­ها (نوازش) هرگز تمام نمی‌شوند. از طرفی هر وقت هم که نوازش می‌خواهیم، آزادانه باید آن را طلب کنیم. اگر نوازش و تایید دیگران را دوست نداریم بهتر است نپذیریم. درحقیقت همه برای زنده ماندن به نوازش نیاز داشته و باید تایید بشوند و همین­طور دیگران را نوازش بدهند. نوازش­ و تایید مثل پوشش گرم و نرمی است که به فرد احساس وجود و معنی می­دهد.

الگوهای ذهنی

اعمال انسان براساس الگوهای ذهنی­ اوست. الگوهای ذهنی ریشه ­هایی عمیق در ناخودآگاه دارد. اغلب افراد نیز اصلاً به برخی از الگوهای ذهنی­شان پی نمی‌برند. یکی از ویژگی­های الگوهای ذهنی این است که سریع شکل می­گیرد اما دیر از بین می­رود. شناخت و آگاهی به انسان کمک می­کند تا متوجه شود ریشه­ بسیاری از مشکلات او در الگوها و چارچوب­های ذهنی­اش است، و اگر بتواند دست به تغییر این الگوها بزند درحقیقت می­تواند خودش را از فلاکت و بدبختی نجات دهد. بیش­تر ما دوران کودکی را با احساساتی تکه­ تکه شده از بار گناه پشت سر می­گذاریم و همواره کوله­ باری از خشم و ترس و اضطراب را با خود این طرف و آن طرف می­کشیم.

«بکن و نکن­­ها، برو و نروها، بشین و ساکت­ شوها، مواظب­ باش­ ها، بپا جلوی دیگران آبروت نرها، لولو میاد می­خوردت­ ها»، و امثالهم حاصل دوران کودکی است که الگوهای ذهنی یا بهتر بگوییم چارچوب­های ذهنی ما را شکل می­دهند. بیش­تر ما در چارچوب­ های ذهنی دوران کودکی خود اسیر شده و نمی­دانیم چطور خود را از آن برهانیم. یعنی همان سرزنش­هایی که از محیط پیرامون (پدر و مادر و…) به ما وارد می­شد، حال ناخواسته خودمان به خودمان وارد می‌سازیم و گره بر گره­­ های کلاف درهم پیچیده­­ ذهن­مان می­­ افزاییم.

 الگوی ذهنی همان چارچوبی است که افکار انسان را محدود می­کند. برای آن­که ادراک و خلاقیت به خارج از این چارچوب راه پیدا کند، باید راهی را برای تغییر این الگوهای ذهنی پیدا نمود. انسان به چیزی توجه می­کند که برایش مهم و ارزشمند است. ممکن است چیزهایی را ببینیم و به یاد بیاوریم که برای دیگران مهم نباشد. اگر از پشت عینکی قرمز به جهان نگاه کنیم. احتمالاً هر چیزی که  می­بینیم، ته مایه ­ای­ از رنگ قرمز دارد. هیچ چیزی ارزشش به اندازه یک ذهن باز نیست

تغییر الگوهای ذهنی

برای موفقیت در زندگی به یک تغییر و ارتقاء ذهنی نیاز داریم. بعضی از تغییرات چهارچوب­های ذهنی بدون تلاش و توجه ما اتفاق می ­افتد؛ مانند زمانی که از یک مقطع تحصیلی به مقطع بعدی می­رویم، یا در یک رشته­ ورزشی مهارت پیدا می­کنیم، یا زمانی که وارد دنیای تجارت می­شویم مسلما یک تاجر    نمی­تواند مثل یک محصل فکر کند. برای این­که دغدغه ­های ذهنی و اهداف متفاوتی را دنبال کند و به همین ترتیب بسیاری از تغییرات چهارچوب­های ذهنی به­ صورت خودکار در زندگی روزمره، به مرور زمان ایجاد می­شود.

اما گاهی باید خودمان چهارچوب­ها را تغییر دهیم. مثل زمانی که می­خواهیم تصمیم ­گیری کنیم که آیا راهی را که اکثر مردم می­روند دنبال کنیم یا راه جدیدی انتخاب کنیم. ازاین­رو اگر می­خواهیم مرد یا زن موفقی باشیم، متفاوت از سطح عادی جامعه قبل از هر چیز به چهارچوب ذهنی جدید نیاز داریم. تغییر و گسترش چهارچوب­های ذهنی یک پیش شرط اولیه دارد. ذهن مانند یک دفترچه پر از صفحات پر و خالی است، که هر روز خاطرات، ادراکات، احساسات و تصمیمات خود را در آن می­نویسیم و تصمیمات جدید خود را براساس آن­چه که قبلا در این دفترچه نوشته ­ایم؛ می­گیریم.

برای تغییر قطعا به یک صفحه خالی از یک دفترچه ذهنی نیاز داریم تا اطلاعات جدید چهارچوب ذهنی جدید و دستورالعمل ­های عملی چهارچوب ذهنی جدید را در آن یادداشت کنیم و سپس می­توانیم براساس این چهارچوب تازه تصمیمات جدی بگیریم  و متفاوت از گذشته عمل کنیم. نکته این است؛ هر چیزی که تا امروز دراین دفترچه نوشته شده برای ما صحیح است؛ چون براساس آن نوشته­ ها سال­ها زندگی کرده ­ایم.

بشر می‌تواند با اصلاح ذهن خود زندگی‌اش را تغییر دهد

  قطعا تغییر یک شبه و با خواندن چند مقاله و شنیدن یک سخنرانی رخ نمی‌دهد. تغییر احتیاج به زمان، حوصله، پشتکار، تمرین و مربی دارد. شبیه یاد گرفتن یک مهارت ورزشی (مثلا کاراته). ساده ­ترین دستور این است که همان­طور که هر غذایی را نمی­خوریم، چون ممکن است مریض شویم، پس به هر چیزی هم نباید فکر کنیم، چون اسباب افسردگی ما را فراهم می­کند.

  دردنيا هيچ چيز به خودي خود داراي معني نيست، بلکه احساسات، رفتار و واکنش­هاي ما نسبت به هرچيز، بستگي به نحوه­ی ادراک و تصور ما از آن دارد. هر علامت حسي فقط در زمينه و چهارچوب خاصي درک مي­شود و معني پيدا مي­کند. ما وقايع را برحسب تجربيات قبلي خود تفسير مي­کنيم. در بسياري از اوقات، اگر اين چهارچوب­هاي عادتي را کنار بگذاريم، متوجه شيوه­هاي تازه­تري براي زندگي خود مي­شويم. بايد به اين نکته توجه کنيم که ادراکات و تصورات، اموري اکتسابي هستند.

  يعني اگر چيزي را نامطلوب و زيان­بخش مي­دانيم در اثر پيام­هایي است که پیش ­نویس­ های ذهن تولید می­کند، حالاتي در ما ايجاد مي­شود که آن­­ها را واقعي مي­ انگاريم. اگر چهارچوب­هاي ذهني خود را تغییر و از زاويه­ی ديگري به موضوع نگاه کنيم، مي­توانيم عکس­ العمل ديگري داشته باشيم. مي­توان تصورات و ادراکات را تغيير داد و درنتیجه روحيات و رفتار را هم عوض نمود. موضوع بازسازي چهارچوب­هاي ذهني جز اين نيست.

کودکان از بدو تولد به کمک فعالیت­ های خود­، بازی و… بر اثر کنش و واکنش متقابل با محیط؛ الگوهایی ذهنی یا ساختارهای شناختی منحصر به خودشان تشکیل می­دهند. این الگوهای ذهنی به او اجازه می­دهد که با محیط سازگار شود. ازاین­رو کودک به کمک تجاربی که کسب می­کند، درباره­ دنیا، روابط، آدم­ها و… ممکن است­ نظریه­ هایی بسازد یا در آن­ها تجدید نظر کند. انسان به این شکل تجارب، خاطرات، وقایع و چارچوب­ ذهنی ­اش را به دست می ­آورد، و براساس آن­ها (در آن چارچوب) اطلاعات جدید را تفسیر و حل می­کند.

پس چارچوب ذهنی حاصل مجموعه­ ای از خاطرات، هیجان­ها، احساسات عینی و شناخت مثبت یا نفی است که بر محور درون مایه­ ها و تجارب شهودی دوران کودکی نظیر؛ رهاشدگی، بدرفتاری، غفلت، طرد، بی­مهری، خشونت، ناکامی، سرزنش، یا تایید، محبت، توجه، امید، نوازش، خوش­بینی و… می­باشد. بیولوژی چارچوب ذهنی را می­توان این­گونه بیان کرد؛ وقتی فرد با محرک‌هایی روبرو می­شود که یادآور وقایع دوران کودکی او هستند و در شکل­ گیری الگوها و چارچوب ذهنی نقش داشته ­اند، هیجان­ها و احساسات جسمی همراه با آن وقایع به­ طور ناخودآگاه فعال می­شوند­. در واقع پیش‌نویس­ های ذهنی، مرکز ثقل چارچوب­های ذهن هستند. چارچوب­های ذهنی انسان در یک فرایند طولانی قابل تغییراند، نمی­توان انتظار داشت بعد از یک شب، یک هفته، رفتار یا نوع نگاه­مان متحول شود. تغییر عادت­های ما نیازمند دگرگونی­های دیگری است.

درباره نویسنده

افشین طباطبایی

افشین محمدباقر طباطبایی. نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی - روانشناختی - مشکلات جوانان. مربی مثبت‌اندیشی. شعار او این است: رهبر ارکستر زندگی خود باشید

دیدگاهتان را بنویسید