آیا رنجهایی که در رابطه با عدم مهار و مدیریت خشم میبریم صرفاً تصادفی هستند و خارج از حیطه قدرت ما؟ آیا نمیتوانیم نفوذی بر ناراحتیها و دردها و آلامی که بر ما روا میشود، پیدا کنیم؟ آیا همه اینها از طرف قادر مطلق به صورتی مستبدانه القا میشود و باید در جهت کاهش خشم او کاری کنیم؟ يا همانطور که برای همه پدیدههای عالم علتی موجود است، دردها و غمهای ما نیز شامل قانون علت و معلولاند؟
مهار و مدیریت خشم فقط به معنای خونسردی نیست. مهار و مدیریت خشم در معنای جامع عبارت است از مهار افکار، ادراکات و احساسات خاصی که ما را به عصبانیت وا میدارند. خشم در حد اعتدال، واکنشی طبیعی است. در واقع خشم یکی از هیجانات سالم است، اما زمانی که از چهارچوب تسلط خارج شود؛ آسیب زا میشود و مشکلاتی را چه در برقراری ارتباطات و چه از لحاظ جسمانی برای خودمان ایجاد میکند، و زندگی خصوصی و اجتماعیمان را تحت تاثیر قرار میدهد و چه بسا امکان دارد باعث از دست رفتن فرصتها شود، به طوری که اثرات زیان بار آن تا سالها در زندگی شخصی ما باقی بماند.
درک درست یک احساس (از جمله خشم) میتواند ابراز آن را تعدیل کرده، و درک غلط آن ممکن است به تبلور نادرستش بیانجامد. مطالعات صورت گرفته از طریق آزمونهای روانشناختی نشان میدهد؛ افرادی که میزان خشونت در زندگی آنها زیاد است بیشتر مبتلا به حملات قلبی شده و حتا بیش از دیگران دچار مرگ زودرس میشوند (چون آرامش کمتری دارند). هدف، سرکوب خشم یا جلوگیری از بروز آن نیست، زیرا خشم بیان نشده مانند یک بیماری پنهان خطرناک است که اگر درمان نشود، آسیبهای جدی جسمانی و روانی از خود بهجا میگذارد. درحقیقت هدف؛ آموختن راههایی برای مهار و مدیریت خشم است.
[…] دینی در راستای فرو خوردن خشم و مهار هیجانها و مدیریت احساسات پاداش مضاعفی دارد؛ که فروخورندگان […]