اگر بخواهیم به طبقه دهم یک ساختمان برویم، باید از پله ها بالا برویم یا سوار آسانسور شویم، خودبخود که به طبقه دهم منتقل نمیگردیم، یا رنج و خستگی پله ها را باید بکشیم، یا در نوبت بایستیم و در اتاقک کوچک آسانسور سوار شده و راحت بالا برویم.
برای حل هر مشکلی هم باید راهی را انتخاب کرد؛ مثل همین رفتن به طبقه دهم. برخی مشکلات راه حلهای متعددی دارند ولی بعضی دیگر کمتر. شاید یک ساختمان علاوه بر آسانسور و پله، پله برقی هم داشته باشد(یعنی راه سوم برای بالا رفتن). پسر بزرگم همیشه تکیه کلامش، جمله ای پُرمعنی و قدرتمند است: «این انتخابیه که تو کردی».
حرف درستی است، ما در مواجهه با هر رویدادی قدرت انتخاب داریم و معمولا این انتخابها را با توجه به پیشنویسها و چارچوبهای ذهنمان انجام میدهیم (به خوب و بد آن کاری ندارم، چون اساسا مفاهیمی چون خوب و بد نسبی اند). اگر قرار باشد گره های کور طنابی را باز کنیم، باید با فکر و دقت و حوصله فراوانی اینکار را بکنیم. استفاده از زور و کشیدن تنها کار را خرابتر میکند. در مورد گره های ذهنی یا در برخورد با مشکلات زندگی نیز بیشتر اوقات باید صبور باشیم، تا با درایت بتوانیم راه کار برون رفت از گرفتاری و دردسر پیش آمده را پیدا کنیم.
وقوع بسیاری از مصایب و گرفتاریها شبیه به آن است که؛ برق شهر شب هنگام برود و ناگهان تاریکی همه جا را فرا گیرد. اگر بخواهیم به اتاق دیگری برویم حتما به چند میز و صندلی و در و دیوار برخورد میکنیم، برای همین بهتر است اول با احتیاط دنبال شمع یا چراغ قوه… بگردیم تا نور اندکی فراهم نماییم.