روانشناسی

عوامل استرس

عوامل استرس - دکتر طباطبایی
نوشته شده توسط افشین طباطبایی

عوامل استرس:

تا به ­حال فکر کرده‌اید که روزانه چند دستور منفی و نادرست به ناخودآگاه ذهن ما می­‌رسد؟­ اگر سی­ تا باشد، در سال می‌شود، تقریبا ۱۰۰۰۰ دستور منفی؟ چند سال ادامه داشته است؟ فرض کنیم ۱۰ سال مجموعا چند تا دستور منفی به مغز رسیده ؟ ۱۰۰۰۰۰ تا، خوب از کامپیوتر یا مغزی که ظرف ده سال یکصد هزار عملیات منفی داشته چه انتظاری دارید؟ خروجی و کارکرد این مغز که ۱۰۰۰۰۰ دستور و برنامه­ منفی را دریافت و عملیاتی کرده است، چه خواهد بود؟

همان چیزی که پژوهشگران برجسته­ رفتاری، ابراز می­کنند: مادر، پدر، برادر، خواهر، همکلاسی، رفیق، همکار، همسر، همه و همه با انگیزه، دلسوزی و حمایت ولی با پیام‌ها و امواج منفی باعث می­شوند تا ۷۷% از افکار ما منفی باشد. حامیان و یاوران دلسوز ما همواره و مدام درکار تخریب ما بوده و هستند، و لحظه به لحظه، با کلمه‌ها و دلسوزی‌های بی­ جا ذهن ما را با برنامه‌ریزی­‌های غلط خراب کرده‌­اند. ما هم تصور  می­کنیم این فکرها حقیقت محض‌­اند. فاجعه آن­ که بر اساس این بایگانی سیاه و منفی برای خودمان نقش، وظیفه، کار، تکلیف، مسوولیت، دوستی، دشمنی، همراه، همکار و … تعریف، تعیین و انتخاب می­کنیم.

حال اگر به جای این همه پیام و برنامه­ منفی همه یا بیشتر دستورالعمل‌هایی که مغز دریافت کرده بود درست و مثبت بود و در آن ده سال، چنین حرف­‌هایی را به ما می‌گفتند­:

– عجب آدم پر جراتی هستی

– عجب آدم با نشاطی هستی 

– تو آدم بزرگ اندیشی هستی 

– تو آدم با فکری هستی

– تو با پشتکار و هدفمندی

– تو با شهامتی

– تو می­توانی برای خودت تصمیم بگیری

– تو از انجام کارهای سخت نمی‌ترسی

– تو وظیفه­‌شناسی

– تو خیلی با محبتی

– تو صادق و راستگویی

– تو خلاق و نوآوری

– تو قوی و توانمندی

– تو منظم هستی

– تو از کمک دیگران بهره می­بری

– تو تنبل نیستی 

– تو برای مشکلات راه حل پیدا می­کنی

– تو اهل بخششی

– تو صبور و دانایی

– تو به حرف‌های مثبت توجه می­کنی

– تو در برابر حرف زور می‌ایستی

– تو مثبت­ اندیشی

– تو زندگی‌ات را به خوبی می­سازی 

– تو به دیگران احترام می‌گذاری

کسی که این همه دستور مثبت گرفته باشد چگونه عمل می­کند، زندگی خصوصی‌اش ارتباطات اجتماعی و خانوادگی­ش، میزان موفقیت و شکست­‌هایش چگونه خواهد بود؟  حتما پاسخ خیلی از چرا را می­دهید، این­ که چرا بعضی‌ها شاد و با نشاط هستند برخی نه؟ چرا بعضی‌ها کارهاشان را خیلی راحت انجام می­دهند؟ چرا عده‌ای زندگی­ خوب، با آرامش و موفق دارند، چرا به جای فرار از مشکلات و دشواری‌ها با آن­ها مواجه شده و درصدد حل­شان برمی‌آیند و تهدیدها و شکست‌ها را به فرصت‌های بزرگ تبدیل می­‌نمایند؛ به همین پیش‌نویس‌های ذهنی بستگی دارد.

 یعنی ذهن­شان درست و مثبت برنامه‌­ریزی شده است، خودشان را باور دارند. توانمندی­‌هایشان را می­‌شناسند لذا بی­ جهت و غیرمسئولانه بخت، سرنوشت، شانس، اقبال، حادثه و اتفاق را عامل کامیابی یا ناکامی خود نمی­‌دانند. اینان به فرمول اساسی موفقیت دست یافته‌­اند راه ساده­ پیروزی را شناخته اند. فهمیده‌اند که هرکس در نهایت همانی می­شود و همان کاری را به انجام می­رساند که بیش از همه به آن اندیشیده و درباره‌اش فکر کرده است.

آنان می­دانند که هر کس دنیا را دقیقا به رنگ همان شیشه­‌هایی می­بیند که افکارش جلوی چشمانش قرار می­دهد، و ما هم اگر نمی‌خواهیم دنیا را خاکستری ببینیم باید شیشه­ خاکستری را برداریم. دنیا خاکستری نیست. شیشه­‌های جلوی چشمان ما خاکستری است.

انسان امروزی در مقایسه با گذشتگان دارای امکانات بیش­تر آزادی و قدرت انتخاب زیادی است ولی با موضوعات بی­ ربط، مبتدل و پیش­ پاافتاده هم به وفور سروکار دارد. واقعیت این است که نمی­توان در تمامی لحظات زندگی شاد بود یا عنان احساسات را در دست داشت، نمی‌شود همیشه منطقی باشیم و مثبت، همه­ی ما نواقص و اشکالاتی داریم؛ گاهی دچار تردید می‌شویم، به ­قابلیت­‌هامان شک می­کنیم. در مواقعی غمگین و متاثر هستیم و حتا رنج می­بریم. ولی روی­هم رفته تجاربی از این قبیل به ما فرصت رشد و صمیمی بودن و درک عمیق­تر را می‌دهد.

شاید این فکر به ذهن‌­تان خطور کند اکثر شخصیت‌هایی که از نبوغ سرشاری برخوردار  بوده‌­اند علی­رغم این­ که تاثیر زیادی بر جامعه بشری داشته‌­اند (چه محدود، چه گسترده) ولی خودشان انسان‌هایی روان­‌پریش و بدون شور چندانی از زندگی بوده‌اند. در جواب باید گفت الگوبرداری باید از شخصیت‌های انسانی بزرگ مانند پیامبران- ائمه و… صورت گیرد.

الگوهای ذهنی

بیشتر الگوهای ذهنی ما برخواسته از تربیت و نوع زندگی ما هستند که درحقیقت حاصل دوران کودکی، والدین، و اطرافیان می‌باشند. یعنی طبعا اگر در محیطی سرشار از ستایش و  تحسین بزرگ شده باشیم دارای ذهن مثبت هستیم و برعکس اگر در فضایی مرتبا تحقیر و سرزنش شده بودیم و پیام‌های مخرب از محیط به ما رسید باشد الگوهای ذهن ما قطعا منفی خواهد بود، و در بزرگسالی بیشتر رویدادها و وقایع تلخ و بدبختی‌ها را تجربه خواهیم نمود و چیزهایی را خواهیم دید که رگه­‌هایی از نکبت و رنج و کاستی در آن به­ چشم می‌خورد و نقش دارد.

مگر این­ که بتوانیم چارچوب‌­های ذهنی را تغییر دهیم. یعنی پیش‌نویس‌­های ذهن ما نسخه­ هر رویداد یا چیزی را که می‌بینیم به­ سادگی می­‌پیچد. در مکتب تحلیل رفتار متقابل این چارچوب­‌های ذهنی را به پیش‌نویس‌های ذهنی تشبیه می­کند.

سه فعل نمی­توانم، نمی­شود و نمی­گذارند از کودکی تحت تاثیر عوامل و دلایل مختلف در ذهن اغلب انسان‌ها به­ شکل نهال‌های کوچکی جوانه زده و کم­ کم رشد کرده و در بزرگسالی تبدیل به درختان تنومندی می­گردد. یا بهتر است بگوییم تبدیل به اژدهایی سه سر می­شود.

که الگوهای منفی‌­بافی- بدبینی- منفی‌بینی ذهن را در سلطه­ خود دارند

باید سعی کنیم مسولیت اعمال‌مان (که برگرفته از افکارمان است) را بپذیریم. فرکانس‌هایی که در ذهن ما تولید می­گردد، به­ واسطه­ وجود اژدهای سه سر قدرتمندی است که در ذهن وجود دارد و از سه دهانش شعله‌های آتش مخرب و ویرانگر منفی‌بافی- منفی­‌بینی و بدبینی متصاعد می­گردد و همه­ افکار مثبت و جنبه‌های خوب را می‌سوزاند و باعث می‌شود اشتباهات و خطاهای ما زیر سایه­ همین سه فعل؛ نمی‌توانم، نمی‌شود و نمی‌گذارند قرار گیرند.

وقتی فهمیدیم که با توهم و افکار منفی، پیرامون خود را دیوار کشیده‌­ایم و خصمنانه‌­ترین رفتار را با خودمان داریم و با لشکر بی‌رحم و سنگدل سیاه‌­بینی و منفی‌­نگری، خود را محاصره کرده و رفت و آمدها را بر اساس تائید یا مخالفت سربازان این لشکر که مثل سربازان مغول بدترین دشمن خونی ما هستند، انجام می‌دهیم.

راه چاره شکستن حصار و تاراندن سربازان مغول (توهمات، پندارهای غلط و افکار منفی) است و خلاص کردن خود از اسارت افکار منفی. همان­ گونه که درگذشته شهرها در حمله­ لشگر مغول از پا در می­‌آمدند، ما نیز باید کاری کنیم تا از این محاصره و هجوم سربازان افکار تخریبی و غارتگر منفی نجات یافته و از پا درنیاییم.

 پس محاصره را بشکنیم، دیوارها را فرو بریزیم. دنیای ما این محیط کوچک پر از ترس و هراس، پر از سیاهی و دشمنی نیست، این بدی­‌ها، ناشی از کارها، محدودیت‌ها و تلقینات غلط سربازان دشمن (افکار منفی ) است که طی سال‌ها در ذهن ما خانه کرده‌اند، و گرنه دنیا سرشار از نور، روشنی، خوبی و محبت است.

درباره نویسنده

افشین طباطبایی

افشین محمدباقر طباطبایی. نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی - روانشناختی - مشکلات جوانان. مربی مثبت‌اندیشی. شعار او این است: رهبر ارکستر زندگی خود باشید

دیدگاهتان را بنویسید