برخی افراد، سعادت و خوشبختی را فقط در پول و ثروت یا مقام و قدرت میدانند؛ درحالیکه نیمی از ثروتمندان و صاحب منصبان به هیچ روی خوشبخت و سعادتمند نیستند. پول و ثروت، قدرت و مقام، زیبایی و ذکاوت یا مدارج عالی تحصیلی دلیلی بر سعادت و خوشبختی نیست. «خوشبختی» واژهای زرین، زیبا و دلپذیر است که در هر فرهنگ و تمدنی، آرمانی ارزشمند و محبوب شمرده میشود. نوع نگاه انسان به آفرینش و هستی، مبنای تفسیر سعادت و خوشبختی است.
سعادت و خوشبختی، امری نسبی است نه مطلق و هرانسانی تعریف خودش را از آن دارد؛ البته از نظر کارشناسان روانشناسی و جامعه شناسی، سعادت و خوشبختی را هم میتوان معنی کرد و هم برایش قالب تعیین نمود. درست است که هرکسی تعریفی از خوشبختی دارد، اما انتهای همه آنها به یک جا ختم میشود و آن احساس آرامش و شادمانی درونیست.
«سعادت و خوشبختی شاید با مکارم اخلاقی و انسانی زیستن و صاحب وجدانی آسوده و در سایه آن موفق بودن است». اقتصاددانان درگذشته براساس میزان درآمد سرانه، سعادت و خوشبختی را اندازه میگرفتند، اما هرچه درآمد سرانه ملی در جوامع صنعتی افزایش یافت بر خوشبختی شهروندان به آن میزان افزوده نشد. مردم در کشورهای صنعتی، به ظاهر سعادتمندتر از ساکنان کشورهای عقب مانده یا درحال توسعه هستند، ولی در این جوامع آفت هایی مانند افسردگی و تبهکاری نیز درکنار رفاه مادی رشد میکنند.
آدمی اگر مطابق ماهیت خویش رفتار کند؛ از کارهایی که با فطرت انسانی او مغایر است، دوری جسته و از آنچه دارد خشنود باشد، گام در راه سعادت و خوشبختی برمیدارد. راههای رسیدن به سعادت و خوشبختی شاید این باشد كه بپذیریم:
این لحظه های گذرا متعلق به ماست
ثروت و دارایی ما همین ثانیه هاست
اگر همه سرمایه و ثروتهای دنیا را به ما بدهند به اندازه این دقیقههایی که چنین شتابان میگذرند و هرگز باز نمیگردند، ارزش ندارند. سوال این است: قیمت واقعی هر لحظه از عمر ما چقدر است؟ اگر بخواهیم دقیقههای عمرمان را بشماریم و برای آن نرخ تعیین نماییم چه مبلغی پیشنهاد میكنیم؟ مطمئن هستم رقم بسیار پایینی خواهیم گفت؛ میدانید چرا؟ چون قدر و منزلت خودمان را نمیدانیم؛ باور نداریم چه اندازه وجودمان در این دنیا ارزشمند است.
اگر بتوانیم جایگاه و مقام انسانی - که خداوند متعال به ما ارزانی داشته است را درک کنیم و برای خود احترام قایل شویم، آنگاه باور خواهیم کرد که باید بخشنده و مهربان بود؛ دلی را نرنجاند؛ قلبی را نشکست و آبرویی را نریخت. برای بخشنده بودن لازم نیست، پولدار باشیم؛ یک نگاه از سر مهر، واژههای زیبا، تبسمی دوستانه، سلامی به همسایه، دستی که برای فشردن دست دیگران به سویشان میبریم و لبخندی که برلب داریم، همه اینها هدیه ایست که میتوانیم در دقایقی كوتاه از عمرمان به دیگران ارزانی داریم و سعادت و خوشبختی را برای خودمان رقم زنیم.
گستردن مهر و بخشش مهربانی در حقیقت خوشی را دو چندان میکند و سعادت و خوشبختی را در دل ما بارور میسازد. هرگاه نِق نزنیم، چیزهای منفی را دور و بر خود نبینیم، یا برایمان بی اهمیت باشد، آنوقت پای در راه سعادت و خوشبختی واقعی گذاشته ایم.
«خوشبختی به تعداد آدمهای روی زمین معنی دارد»
سعادت و خوشبختی پذیرفتن این واقعیت است که هیچ انسانی کامل نیست و امكان دارد خطا کند و گذشته را ببخشد تا تجارب دردناک تکرار نگردد؛ یعنی شکرکنی که زندهای؛ احساس داری؛ دوستت دارند و در قلب خود عشق داری. همیشه باید به پایینتر از خودت نگاه کنی؛ اگر پا داری به آنکه پا ندارد و اگر پا نداری به آنکه دست ندارد؛ اگر دست نداری به آنکه از گردن فلج است و اگر فلجی از نفس کشیدنت لذت ببری.
«به خاطر نداشتن کفش، بسیار ناراحت بودم و از خداوند گله و شکایت میکردم تا اینکه در شهر مردی را دیدم که پا نداشت؛ خجل شدم؛ فهمیدم که ناسپاسی کردهام و بزرگترین نعمت خداوند یعنی سلامتی را فراموش کردهام». (گلستان سعدی)
میتوان درباره احساس سعادت و خوشبختی، مدتها اندیشید؛ بدون رسیدن به یک نتیجه قطعی. احساس سعادت و خوشبختی برداشتی ذهنی و درونی است و عوامل متعددی در شکل دهی آن نقش دارند که گاهی از تسلط ما خارجاند. تجربه سعادت و خوشبختی در نزد انسانها متفاوت است. شاید بتوان گفت گاه گاهی برای درک سعادت و خوشبختی تنها کاری که باید کرد اندکی تأمل و غبار روبی از چشمهایی است كه به رسم عادت و به سرعت و به سادگی از نعمتهای شگفتآوری که پیرامون ما را احاطه کردهاند، بیاعتنا میگذرد.