رشد خشم
بسيارى مىپندارند كه چيزى متعلّق به آنها است و خواهان به دست آوردنش هستند. كم كم درگذر زمان، خواسته آنها تبديل به يك حق مىشود. هر چه ميل و خواسته قوىتر باشد، فرد خود را بيشتر داراى حق مىداند و متقاضى احترام، سپاسگزارى، عشق و…. دست نيافتن به هر يك از موارد گفته شده، مىتواند به رشد احساسات منفى، دامن بزند و پيدا شدن هر نوع حس منفى نيز زمينه ساز خشم است.
برخى افراد بر اين باورند كه اگر كسى به آنان آسيبى رساند، بايد مجازات متقابل شود. در روابط طبيعى، با افراد مختلف، با دلايل گوناگون، از جنبههاى روانى و حسى و جسمى، از ناحيهى ديگران، آسيب مىبينيم كه گاه عمدى و گاه غيرعمدى است. در خيلى از موارد، اشخاص به اشتباه و نادانسته، به يكديگر آسيب مىرسانند. سوتفاهم، حس انتقامجويى، مقابله به مثل، تلافى كردن ، زمينه ساز رشد و پيدايش خشم و بحرانى خشونتبار و اغلب با پايانى اسفناك است.
بررسىهاى كارشناسانه خيلى واضح مشخص كرده كه عمده دليل رفتارهاى جابرانه و خشن، اين است كه فرد چيزى را مىخواهد، خواستهاى دارد كه به نظر او براى رسيدن به آن راه و روش ديگرى، جز دست زدن به خشونت وجود ندارد يا نمىداند وجود دارد.
اين خواسته، مىتواند ناشى از ترس باشد؛ ترس از اينكه به او آسيب وارد شود، ترس از تحقير شدن در مقابل جمع حاضر و خرد شدن شخصيتاش، يا اينكه مىخواهد آبرفته را به جوى بازگرداند، يا ضعف اجتماعى و شخصيتى خود را بپوشاند، يا به شكلي اساسي از نظر روانى، ميخواهد ثابت كند كه اوضاع دست اوست، شايد هم قدر و اعتبار از دست دادهاش را طلب ميكند؟ و… صدها دليل ديگر.
علت و دليل او مهم نيست؛ موضوع اين است كه او چيزى را مىطلبد و به واسطهى آن دست به خشونت زده است و شما تصادفى يا عمدي بين او و خواستهاش قرارگرفتهايد، و او براى دستيابى به خواستهى خود، ميخواهد از سد شما بگذرد.
فرايند دفاعى و روانى خشم، عادتى ذهنى و ناخودآگاه است كه از ميزان استرس درونى يا تهديد و يا خطر موجود مىكاهد و اغلب به گونهاى غريزى، در هر شخصى وجود دارد. خشم، پوششى بر نقاط ضعف روانى فرد است. استفاده از خشم بهعنوان اقدامى دفاعى و واكنشى قدرتمند، در برابر رويدادها، اغلب به رفتارهاى بىتناسب و اشتباه، منجر مىشود. در فرايند خشم و اجراى آن، انديشه و منطق و شعور، نقش چندانى ندارند و اكثر رفتارهاى انجام شده در چهارچوب ناهنجارى تعريف پذيرند.
احساس ناكامى، درماندگى و… در اصل، توصيف حالت روانى پيش آمده است. ناكامى، يعنى دست نيافتن به آن چه مد نظر فرد است. درماندگى، نداشتن توانايى در انجام خواستهی درونی است. ابهام، درك نكردن اوضاع و احوال است. چنين موقعيتهايى، مىتواند احساسات متعددى را آزاد كند، از جمله: اضطراب، اندوه، كسالت، ملالت و خشم. اشخاصى كه مىخواهند هميشه قدرتمند ظاهر شوند و عنان امور را در اختيار داشته باشند، بهطور معمول خشم، واكنشی طبیعى از جانب آنان محسوب میشود.
شیوه طبیعی و غریزی بروز عصبانیت، ارائه رفتار و واکنشهای پرخاشگرانه است. عصبانیت، یک پاسخ طبیعی انطباقی در برابر تهدیدها است. غالباً عصبانیت رفتار ما را برمیانگیزد و در ما قدرتی ایجاد میکند تا بتوانیم وقتیکه مورد حمله قرار میگیریم (روانی یا فیزیکی) از خود دفاع کنیم. از اینرو، میزان معینی از عصبانیت برای ادامه حیات لازم است.
از طرفی هم باید توجه داشته باشیم که نمیتوانیم نسبت به هرکس یا هر چیزی که ما را تحریک میکند و یا آزار میدهد، عصبانی و خشمگین شویم و به او حمله کنیم، زیرا قوانین هنجارهای اجتماعی و عقل سلیم محدودیتهایی را برای بروز عصبانیت قائل میشوند، اما افراد از شیوههای مختلف، آگاهانه و ناآگاهانه برای بیان احساس عصبانیت، استفاده میکنند از جمله: