تغییر کنیم تا موفق شویم:
همه ما در مشکلاتی که برایمان به وجود می آید نقش داریم؛ این نقش گاهي مستقيم و گاهی غیرمستقیم است. چقدر خوب ميشود هرکدام از ما در رابطه با مسایل پيش آمده از خود سؤال كنيم که تا چه اندازه مقصر بوده ايم و آیا ميتوانستيم تصميم بهتری بگیريم یا نه؟
به طور معمول ما به دنبال تغییر دیگران هستیم و مشکل را در آنها و رفتارشان می بینیم؛ اگر این طرز فكر غالب باشد، همواره باید نقشه بکشیم که چگونه دیگران را تغییر دهیم؛ در حالی که تغییر دادن خودمان به مراتب راحتتر است. اگر از خودمان شروع کنیم شاهد اتفاقات و رویدادهای جالبی در مسیر موفقیت خواهیم بود.
برای کسب موفقیت باید الگوهای کهنه ذهنی خود را تغییر دهیم. تغییر ابتدا در زمینه افکار، سپس احساسات و در نهایت در رفتار صورت می پذیرد. با گذشت زمان وقتی شریک زندگی و اطرافیان متوجه تغییرات خوب ما میشوند، رفتار آنها نیز تحت تأثیر قرارمیگیرد و تعامل مناسبتری برقرار میكنند و این امر ما را در رسیدن اه موفقیت یاری میکند.
تغيير، بار رواني دارد؛ تغییر محل کار، محل زندگی، شغل و تغییر اوضاع اقتصادي، یا هر تغيير دیگری ممكن است در ابتدا ما را کمی دچار اضطراب کند که البته تغییرات درونی هم از این امر مستثنی نیست.
ما براساس بسیاری از عادات قَهری و جبری خود زندگی میکنیم و آسوده تريم که آنها دست نخورده باقی بمانند؛ درواقع طبق عادات رفتاریمان در شرایط مشابه، رفتارهای مشابهی انجام میدهیم و با دستکاری این عادتها – که زمینه تغییرات رفتاری را فراهم میکنند- گاهي با احساسات ناخوشایندی هم روبرو میشویم؛ به عنوان مثال، کسی که هميشه در اختلافات از موضع برنده عمل میكرده و سعي داشته به هر قیمتی نبازد، وقتی متوجه میشود که برای کسب موفقیت حل اختلافات موجود لازم است پس باید گذشت کنیم. این موضوع در ابتدا حالت خوشایندی نخواهد داشت. کسی كه همواره با زور و فشار تلاش کرده هر موقعیتي را به نفع خویش به پایان برد، اکنون باید رفتار خود را تغيير دهد؛ البته طبیعی است که این کار برايش راحت نخواهد بود؛ ولي کافی است قدم اول برداشته شود.
با گذشت زمان و بررسی نحوه تعاملات و رفتارهای ما با دیگران، اثرات مطلوب پيش آمده و درکل، این دگرگوني میتواند مُهر تاییدی باشد بر اینکه هر يك از ما چقدر به تغییر نیازمندیم. نکته قابل توجه این است که اساس درمان بسیاری از روان درمانگران و روانپزشکان معروف دنیا بر اساس همین تغییر است؛ تغییر در رفتار- تغییر در انگیزه- تغییر در ادراک – تغییر در باورها – تغییر در شناخت – تغییر در نیازها – تغيير در علایق.
اهمیت تغییر در اینجا بیش از پیش خود را نمایان میکند؛ چرا که در بسیاری از مواقع تغییر سبک زندگی، ما را از ابتلا به بسیاری از بیماریها و مشکلات روانشناختی مصون میدارد. در نظر بگيريد شخصی که شيوه های مهار خشم، حل مشكلات روابط بین افراد، نفوذ كلام مؤثر و رفتار برگرفته از اعتماد به نفس را آموخته و آنها را به کار میبرد، نسبت به کسی که از این توانایی ها برخوردار نیست تا چه اندازه قدرتمندتر و موفقتر است.
اگر میخواهیم موفق شویم باید زندگیمان تغییر کند باید طرز فکرمان را تغییر دهیم. البته به زبان خیلی ساده است: «طرز تفکرت را عوض کن تا زندگی ات تغییر کند.» ولی چطور این کار را انجام دهیم وقتی راهش را نمی دانیم؟ و مهمتر از همه اگر تغییر دادن طرز تفکر تا این حد آسان است، چرا خیلی از افراد این کار را انجام نمی دهند تا موفق شوند؟ مخصوصا اگر بتوانند موفق باشند و بیشتر از زندگی لذت ببرند؟
وقتی شکست میخوریم اغلب حرفهایی بیپایه و اساس به خودمان میگوییم که برگرفته از عادات بد فکری هستند. ولی اینها همه باورند و لزومی ندارد هر باوری صحیح و واقعیت داشته باشد. تغییر باورهای غلط مثل این است که در زمینی حاصل خیز دانههایی تازه بکاریم. وقتی نخستین جوانهها از خاک سر زدند باید با دقت مراقب رشد آن ها باشیم تا تبدیل به گیاهانی با ساقهها و ریشههایی محکم شوند. یعنی فضاهای ذهنی شبیه کشتزاری مستعد است که با پرورش افکار و اندیشههای مثبت و تکرار جملات تاکیدی میتوان باورهای تازهای در آن رشد داد.
دیگر اینکه وقتی نشانههای یک تغییر الگوهای ذهنی و باور در ما آشکار میگردد باید همچون مشاهده یک نهال تازه از خاک برآمده با ذوق و شوق با آن برخورد کنیم و در جهت حفظ و مراقبت از آن بکوشیم.
« اگر اولین باری که زمین خوردیم از جا بلند نمیشدیم، هرگز راه رفتن را نمیآموختیم »
هر آموزشی مثل راه رفتن ابتدا با افتان و خیزان همراه است. چون ذهن نیمه هوشیار از راه آزمون خطا و کسب تجربه میکند. پس تغییر الگوهای ذهنی و یادگیری مثبتاندیشی و کسب موفقیت هم شامل همین فرآیند است. « تنها راه عوض کردن دیگران این است که نخست خود ما تغییر کنیم, الگوهای خود را تغییر دهید تا ببینید که «آنها» نیز متفاوت شدهاند» ( شفای زندگی – لوییس هی-ص۱۷۴)
زندگی برای اکثر ما رقابت و دویدن و هرگز نرسیدن به واسطهی ترس از عقب ماندن از بقیه است که اغلب این وحشت را به کودکان و فرزندانمان نیز تحمیل و منتقل میکنیم و جرات موفق شدن را از آنان سلب میکنیم. همه چیز برای یک شروع بهتر مهیاست؛ ما نیازمند تغییرات وسیعی در همه ابعاد هستیم؛ اما باید این تغییرات را از خود شروع کنیم؛ پس گام اول را استوار برداریم. باید شجاعت تغییر را بیابیم و به دنبال چیزی تازه در این جهان برویم. باید از گذشته خود رها شویم، تمام امید ما برای آینده بر همین پایه است که بتوانیم تغییر کنیم، خبرهای خوب این است که عدهای این کار را انجام دادهاند.