از جمله نظریههایی آموزش و یادگیری که در سالهای اخیر، توجه جامعهشناسان را در تبیین و تحلیل مسایل اجتماعی موجود در عرصههای مختلف اجتماعی؛ از قبیل تربیت، هنجارسازی، خشونت و… را به خود معطوف کرده، دیدگاه کارکردگرایی ساختاری است. دیدگاه کارکردگرایی ساختاری به نقش نظامهای اجتماعی، اجزاء ساختارها، یا نهادهای مختلف در یکپارچگی، هماهنگی، سازگاری و سلامت کل نظام یک جامعه توجه دارد. الگوی نظری ذکر شده مبتنی بر این اصل است که: «نهادهای اجتماعی برحسب کارکردهای ضروریشان قابل فهم هستند.
دراین دیدگاه، نهادها براساس نقش و سهمشان در رابطه با سایر بخشها یا جنبههای یک نظام تبیین میشوند. طبق دیدگاه «کارکردگرایی ساختاری»، هر نظام اجتماعی برای حفظ موجودیت خود با نیروها، پتانسیل و ظرفیت موجود در جنبههای مختلف زندگی اجتماعی، وضعیتی متعادل دارند، بهگونهای که امکان حیات و عملکرد مؤثر آن را ممکن میسازد. این تعادل در راستای گسترش و شکلگیری همبستگی، ارزشهای مشترک و کارکرد هماهنگ در عرصههای اصلی زندگی اجتماعی (مانند: خانواده، اقتصاد، دین، آموزش و پرورش، ورزش، سیاست و…) بهطور «طبیعی» به دست میآید.
به غیر از امور غریزی، بیشتر رفتارهای انسان تحتتاثیر آموزش و یادگیری است و تا حدی هم برگرفته از توارث، البته برخی روانشناسان نقش ژن را خیلی پُررنگ میدانند، درجایی که بسیاری دیگر از دانشمندان تاثیر محیطهای اجتماعی، آموزشی و در نهایت بصیرت و بینش انسان را عاملی قالب بر همه اینها میشناسند. ولی آنچه برای ما اهمیت دارد، این است که با آموزش میتوان انسان را نسبت به انجام برخی امور شرطی کرد.
گروهی از روانشناسان ادعا کردهاند که رفتار پیچیده انسان غیر از مجموع رفتارهای جزیی است. آنها معتقدند که شرطی شدن، نمیتواند همه نمونههای رفتاری آموخته شده را تشریح کند، و انواع دیگری را عنوان کردهاند که در میانشان یادگیری از راه بینش، یادگیری پنهان و یادگیری مشاهدهای را نام میبرند.
بهطورکلی یادگیری عبارت است از تغییر پیوندها در مغز، و رفتار اکتسابی انسان پاسخ یا پاسخهایی میباشد که از تغییر این پیوندها حاصل میشود. در واقع ما از روی رفتار یا از روی پاسخ اکتسابی متوجه میشویم که تغییراتی در پیوندهای مغز به وجود آمده؛ یعنی یادگیری صورت گرفته است. برخی از رفتارها فطریاند و نیاز به آموزش ندارد مثل: خشم، خندیدن ولی خیلی کارهای دیگر اکتسابی است، یعنی باید آنها را یاد بگیریم مانند: رانندگی، آشپزی، مهارت در یک رشته ورزشی و…
اصطلاح یادگیری اجتماعی برای همگان دارای معنای کاملا روشنی است، و هرکس در نظر نخست به مفهوم و کاربرد آن پی میبرد، اما برای توضیح بیشتر باید گفت؛ یادگیری اجتماعی آنگونه رفتارهایی است که در میان افراد جامعه و محیط دارای جنبه تعاملی باشد. بعضی از این رفتارها خوشایندند و بعضی دیگر ناخوشایند. مردم میکوشند به فرزندانشان رفتارهایی را بیاموزند که در جامعه مقبول و مورد تایید اکثر افراد باشد.
هر رفتاری که از لحاظ اجتماعی مورد پذیرش قرار میگیرد، نه تنها در هر فرهنگی تفاوت دارد، بلکه در هر گروه و دسته معینی نیز با هم فرق میکنند. چنانکه رفتارهای مرسوم و مورد تایید در هر منطقهای از جهان با مناطق دیگر یکسان نیستند. افزون بر اینها رفتارهای قابل قبول اجتماعی به سن و جنس افراد نیز وابستهاند. رفتار بزرگسالان با کودکان و جنس مخالف و همتایان و برعکس به گونهای چشمگیر با هم اختلاف دارد. به طورکلی باید آموخت که با هر جنس و دورههای سنی چه رفتاری شایسته و مورد پسند جامعه است.
نکته اصلی این است که یادگیری اجتماعی فقط یک رشته رفتارهای جامعه پسند را شامل نمیشود، بلکه باید بدانیم چه رفتارهایی در چه شرایطی قابل قبول نیستند. به سخن دیگر، یادگیری اجتماعی موثر با شمار بسیاری از رفتارهای تعمیمی و تخصصی سر و کار پیدا میکند.
شاید یکی از مهمترین کارهای خانواده و مدرسه توجه به رشد و پرورش کودکان برای همنوایی و سازگاری با انتظارات اجتماعی باشد. این فرآیندها خواستهها و ضابطههای فرهنگ یک جامعه را متناسب با جنس و سن کودکان همراه با مسوولیتهایشان به آنان منتقل میسازند.
[…] هدفی نخستین راه این بود که روش روانکاوی فروید را با شیوه یادگیری کلارک هال مبنی بر کاهش محرک ارتباط دهند. همانندی این دو […]