گستردگی خشونت خانوادگی
وجود خشونت، در هر شکلی، در کانون خانواده اضطراب، ترس و ناامنی روانی را فضای خانه بارور میکند. ریشهی بسیاری از بیماریها و اختلالات روانی، رفتاری، همسرآزاری، کودکآزاری، پرخاشگری و… در بروز خشونت و آموزش آن در کانون خانواده است. کارشناسان اجتماعی معتقدند نهال خشونت از بطن کانون خانواده، به لایههای مختلف اجتماع سرایت کرده و آنجا شاخ و برگ مییابد.
جامعه بشری با انواع خشونت و پرخاشگری از قبیل؛ نزاعهای خیابانی و خانوادگی، قتلهای خانوادگی، آدمربایی، تجاوز و… مواجه هستیم. صفحات حوادث روزنامهها و اخبار دیگر رسانهها منعکس کننده اقسام مختلف خشونت و پرخاشگری هستند. گاه بهنظر میرسد، این گونه رفتار بخشی از عادات و خوی معمول افراد جامعه شده است. خشونت با انسان زاده میشود و در ذات او وجود دارد، ولی در محیط زندگی بهواسطهی یادگیری های خانواده تشدید یا تحدید میشود.
یکی از مهمترین مشکلات خشونت خانگی، آزار و اذیت اعضای خانواده است. آزاری که در شکل حاد خود به بستری شدن آنها در بیمارستان میانجامد (جسمی و روحی). اما قربانی خشونت در روابط اجتماعی خود نیز مشکلات رفتاری حادی دارد. این افراد معمولا در کارایی شغلی پایینی دارند. همچنین رفتارهای پرخاشگرانه یا نشانههای افسردگی در آنان مشاهده میشود. تمایل به بزهکاری، مصرف مواد مخدر و حتی تمایل به خودکشی در میانشان بیش از دیگران.
تسری خشونت
خشونت میتواند از بطن خانوادههای خشن تسری مییابد. رفتارهای خشونت بار پدر و مادر به فرزندان هم انتقال مییابد. علل پدیدار شدن خشونت در دل خانوادهها به عوامل مختلفی بستگی دارد. آنچه مسلم است چرخهی تخریبی خشونت، اگر مهار و مدیریت نشود، در خانواده مرتب باز تولید میگردد. خشونت مرد علیه زن و یا زن علیه مرد، خشونت والدین علیه فرزندان و فرزندان علیه والدین و امثالهم.
خشونت خانگی آسیبهای زیادی را به بطن جامعه انتقال میدهد و بهنوعی باعث تقویت هنجارهای اجتماعی خشونت میگردد. برخی از ویژگیهای اجتماعی هم خشونت خانوادگی را تشدید میکنند. ساختار اجتماعی به نوعی شکل گرفته که در آن خشونت به صورت آشکار و به عنوان پدیدهای طبیعی اعمال میشود و از زنان خواسته میشود که این وضعیت را تحمل کنند. تحمل این شرایط زندگی باعث میشود فرزندانی روانه جامعه شوند که در تضادهای اجتماعی و خانوادگی راه حلی به جز استفاده از خشونت نمیشناسند و با رفتار خود هنجارهای اجتماعی خشونت را تقویت میکنند. یکی از عوامل مهمی که میتواند در کاهش یا افزایش آسیب های اجتماعی موثر باشد شیوههای آموزشی در مدارس است. فضای رقابتی ناسالمی که کودکان و نوجوانان در آن دست و پا میزنند، آنان را بهسمت کسب امتیاز به هر قیمتی سوق میدهد، که تعارضات احساسی و پرخاشجویی نمونههایی روشن آن هستند.
میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی رابطهی مستقیمی وجود دارد
بررسیهای کارشناسان نشان میدهد که خشونت خانوادگی در جوامع گستردگی زیادی دارند، و در میان طبقات اجتماعی و خرده فرهنگهای مختلف دیده میشوند، و عواملی مانند فشارها و تنش های اجتماعی یا بحرانهای خانوادگی نیز چندان در ظهور آن دخالت ندارند. نتایج تحقیقات نشان داده که خشونت فقط در میان خانوادههای مسالهدار مشاهده نمیشود بلکه حتی در میان خانوادههای طبقات میانی و بالا، با شرایط اقتصادی و روابط عاطفی به ظاهر مطلوب و بدون مشکل، نیز وجود دارد.
برخی پژوهشگران به دنبال علل دیگری، غیر از عوامل فردی و اجتماعی بودهاند، از جمله رابطهی میان ساختار جامعه و خشونت بدین معنا که؛ اگر در جامعه نهادهای اجتماعی دارای سلسله مراتب اقتداری خاصی باشند و سازماندهی آنها بر مبنای روابط و نه ضوابط باشد، رفتارهای اجتماعی مردم بهنوعی شکل میگیرند که جامعه از به فعل درآمدن قابلیتهای بالقوهی فردی، جلوگیری خواهد کرد. یعنی به اشکال مختلف اسباب تبعیض و محرومیت و افراد از حقوق برابر و مشابه را فراهم میکند. درنتیجه میتوان ادعا کرد؛ سلسله مراتب اقتدار هدفدار موجود در ساختار جامعه و سازمانها و نهادهای اجتماعی، باعث تشدید رفتار خشن در جامعه (و خانواده) میگردند.
در تعریفی فراگیر از خشونت باتوجه به ساختار ناعادلانه جامعه، زمانی از خشونت نام میبریم که افراد چنان تحت تاثیر قرار گرفته باشند که؛ قابلیتها، استعدادها و توانمندیهای خود را باور نداشته باشند. بر این اساس طبقهبندیهای جدیدی از خشونت مطرح میشود.
خشونت هدفمند، در مقابل خشونت بیهدف
خشونت آشکار، در مقابل خشونت پنهان
خشونت فردی، در مقابل خشونت جمعی
خشونت فیزیکی، در مقابل خشونت روانی
خشونت نسبت به قربانی، در مقابل خشونت بدون قربانی
در خشونت فردی، معمولا فرد عامل خشونت شناخته میشود. رفتار خشن نسبت به قربانی به صورت آشکار اعمال میشود و باعث صدمات جسمی یا روانی به فرد میگردد. درصورتی که خشونتهای ساختاری (جمعی) معمولا به صورت پنهان و پوشیده صورت میگیرند، و فرد خاصی را به عنوان عامل خشونت نمیتوان تعیین نمود و همینطور اعمال خشونت برخلاف خشونت فردی به صورت غیرمستقیم است.
تظاهرات خارجی خشونت ساختاری را تنها میتوان به شکل تقسیم نابرابر فرصتهای شغلی و زندگی مشاهده کرد، نه به صورت صدمات جسمی، هر دو نوع خشونت (ساختاری و فردی) بر هم تاثیر متقابل دارند و یکدیگر را تقویت میکنند و هدفشان تخریب یا کاهش تواناییهای بالقوه افراد است.