فقدان منزلت اجتماعی روشن و مناسب برای خیل زیادی از جوانان آنان را از دنیای کار و مسوولیت پذیری دور کرده است. جدایی چنین جوانانی از والدین موجب تولید خرده فرهنگ های خاص جوانی شده است. به بیان بهتر؛ این خرده فرهنگ ها به همراه گسترش لذت گرایی و بی مسوولیتی در بین جوانان جامعه، آنان را به سمت رفتار هنجارستیزانه بزهکارانه سوق میدهد. درحالی که والدین به سختی میتوانند در کوتاه مدت روش های تربیتی کهنه را فراموش کنند و با ایجاد محیطی مناسب که خواست جوانان است، زندگی خانوادگی مساعد، بانشاط و دلپذیر برای فرزندان فراهم سازند.
مجموعه ای از عوامل و مشکلات؛ شکاف بین نسل ها را برای جوانان فراهم میسازد که به نافرمانی، اعتراض و طغیان در مقابل والدین منتهی گردیده و آنان را در ارتکاب رفتار بزهکارانه آسیب پذیر میسازد. در چنین شرایطی، به نظر میرسد جوانان بیش از آنکه تحت نظارت ارزش ها و هنجارهای والدین قرار گیرند، تحت فرمان احساسات و آرزوهای خودشان هستند، و این نگرش را در آنها تقویت میشود که معنای زندگی لذت جویی و تعلقات مادی است. که خود چنین نگرش هایی میتواند به وقوع رفتار و اعمال خشونت آمیز، طغیان و شورش و دیگر رفتارهای بزهکارانه منتهی شود.
شکاف بین نسل جوان و والدین از عوامل خانوادگی موثر بر بزهکاری جوانان است. منظور از شکاف نسل فقط فاصله سنی و جسمانی فرزندان با والدین نیست، بلکه در برگیرنده جدایی در ارزش ها و هنجارهای جوانان با والدین است که به بیگانه شدن جوانان از والدین میانجامد، بیگانه شدن جوانان از هنجارهای فرهنگی خانواده آنان را به ارتکاب اعمال نابه هنجار خلاف عرف و شرع و حتا ضد قانون بر می انگیزد.
کانون خانوادگی به عنوان یک سرمایه اجتماعی با بزهکاری جوانان رابطه ای بامعنا دارد. یعنی والدین جوانان بزهکاری در برخورد با رفتار و اعمال نابهنجار فرزندان خود مهارت کافی هدایت و تربیت را ندارند. حتی در مواردی برخوردهای غلط والدین خود موجب سوق دادن فرزندان به رفتار نابهنجار و بزهکارانه میگردد، در بسیاری از موارد، والدین عمدتا وقت خود را خارج از خانه، و در محیط کار سپری میکنند و خلا حضور پدر در خانواده، جوانان پسر را از نظام نظارتی و حمایتی پدر در پرورش هویت مردانه او محروم سازد.
مواجه شدن پسران با بحران جنسی میتواند آنان را به سوی رفتار بزهکارانه بکشاند، چون جوان با چنین رفتاری نقش خود را به عنوان یک پسر متمایز کرده و به نوعی استقلال هویت کاذب دست مییابد. ازاینرو توجه و صرف وقت جهت تربیت صحیح فرزندان توسط والدین که شامل اصول اخلاقی مناسب و منسجمی که ویژگی تنبیهی نداشته باشد امر مهمی است. در مقابل نظارت دقیق بر کار جوانان، نزدیکی احساسی و عاطفی والدین در زندگی روزمره با جوانان، اطلاع از فعالیت های فرزندان، در کنار آموزش مهارت های زندگی همراه با شیوه های حل مسئله میتواند از گرایش جوانان به رفتار نابهنجار و بزهکاری پیشگیری کند.
جوانانی که در خانواده به اندازه کافی آموزش مهارت های زندگی در زمینه رفع مشکلات فردی ندیده اند و دائما از طرف پدر و مادر از پذیرش نقش های اجتماعی و کسب مسئولیت و درنتیجه پرورش اعتماد به نفس، منع شده یا مورد سرزنش و تحقیر قرار گرفته باشند، غالبا نه تنها توانایی به دست آوردن خواسته ها و نیازهای خود را ندارند، بلکه ممکن است هویتی منفی و ناسازگار هم پیدا کنند.
سلام.روزتون خوش.کاملا موافقم با شما.خیلی ممنون