نگراني از آينده؟:
اگر عزم خود را جزم كردهايم تا در زندگی موفق شويم، نبايد از اشتباهات اندوهگين باشيم، و ناكاميهاي گذشته را در ذهنمان مرور كرده، و بيجهت از كاه، كوه بسازيم. انسانهاي خوشبخت فقط از گذشته درس ميگيرند، در زمان حال زندگي ميكنند و همواره آيندهاي زيبا را در ذهنشان ترسيم مینمايند. راز شاد زيستن، صبر و براي لذت بردن از زندگي نبايد نگران اتفاقاتي باشيم كه هنوز رخ ندادهاند. نگراني يعني تمركز بر جنبههاي منفي يك قضيه .
نگراني چشم و عقل ما را بر روي راهكارهاي مثبت ميبندد و اجازه نميدهد راهحل مناسبي براي خروج عقلاني از بحران پيشآمده را پيدا كنيم. نگراني زمينهساز بسياري از ناهنجاريهاي رواني است گرچه خود معلول مشكلات رواني ديگري ميباشد.
ناراحتي مربوط به گذشته است فرقي ندارد يا چند دقيقه يا چند روز پيش. نگراني قسمتي از آينده است، آنهم دربارهي موضوعي كه فقط ممكن است اتفاق بيفتد وقتي نگران هستيد، دست از كار بكشيد؛ يك لحظه تامل كرده و خوب فكر كنيد. به واقع در آن موقع چهكاري از دست شما بر ميآيد؟ نگراني عادتي است كه همه دچار آن هستيم نگراني در هيچ شرايطي نه تنها كمكي براي حل مشكل نيست، بلكه برعكس قدرت تفكر و نيروي ذهني ما را نيز زايل ميكند.
بيشتر اوقات به اشتباه باور ميكنيم كه احساسات ما توسط دنياي پيرامون ايجاد ميشوند و ناراحتي، اندوه و رنجها ناشي از عوامل بيروني است و مايليم باور كنيم كه اگر در زندگي؛ خلل ، اشتباه يا غمي هست علت آن در همان دنياي بيرون قرار دارد .البته نميتوان منكر اين مساله شد كه همهي ما آدم هستيم و تاثيرپذير از محيط اطراف و با ديدن يا شنيدن مطالب گوناگون يا وقايعي كه برايمان رخ ميدهد، احساساتمان جريحهدار شده، غمگين يا خوشحال ميشويم هيچ شكي در اين نيست موضوع مورد بحث، احساساتي است كه فقط ريشهي دروني و ذهني دارند؛ مثل: بدبختي، بيچارگي، درماندگي و راه بهجايي نبردن :انگاردر آسمان باز شده و هرچه گرفتاري بوده برايم ريخته پايين، تف به اين زندگي، دلم ميخواهد از اين زندگي نكبتبار راحت شم، براي يه لقمه نون صبح تا شب بايد هزار دوز وكلك سرهم كني.
بايد گفت سخت درخطا هستيم. ريشه همه نابساماني ها و مشكلات رواني هر شخصي عامل دروني دارد اغلب رنجها و ناراحتي ها از ذهن، تصور و افكار ما ناشي ميشوند اين جداي از حوادث ناگوار و تلخ مثل مرگ و ميرهاي ناگهاني است.
اضطراب، رنج، خشم، ترديد، نگراني، بيزاري، ترس و در نهايت افسردگي عوارضي حاصل از تضادهاي دروني هستند. براي رسيدن به آرامش، شادي و عشق بايد افكار و احساساتي را كه تضاد و اختلاف به وجود ميآورند تغيير داد و چون هركس تنها خود از آن چه در ذهناش ميگذرد خبر دارد پس فقط خود او ميتواند آن افكار را دگرگون كند.