طلاق طلاق طلاق:
زن و شوهر باید ارتباطشان را به واسطه فهم متقابل ارتقا بدهند و بالا ببرند. اگر به آن مثل امور مادی زندگیشان توجه نکنند و احساسات و عواطف و نیازهای همدیگر را تامین و خلاءهای یکدیگر را پر نکنند، متأسفانه در روابطشان دچار سوء تفاهم، عدم تفاهم و عدم درک متقابل میشوند و کم کم بینشان تلخکامی حاکم و در ادامه فاصله افتاده و از یکدیگر دور میشوند. آنجاست که شکافی عمیق بین احساسات و عواطف زن و مرد ایجاد میشود که به آن طلاق عاطفی میگویند. ادامه این روند باعث میگردد زن و مرد در جایی دیگر به دنبال برطرف کردن نیازهای عاطفی خود باشند که امروزه با گسترش شبکههای اجتماعی خیلی از زنها و یا مردها این تأییدها و خلأهای احساسی را برای خود به صورت مجازی تامین میکنند.
وقتی زن و شوهر با یکدیگر ارتباط صمیمی ندارند و نمیتوانند دربارهی احساسات و عواطف خود باهم حرف بزنند درحقیقت از همدیگر طلاق عاطفی گرفتهاند. از شایعترین دلایل بروز طلاقهای عاطفی بروز ویژگیهای اخلاقی نامطلوب در زوجین، ازدواج دیر هنگام، خشونت، دخالتهای بیمورد دیگران در زندگی مشترک، بیکاری یا از دست دادن موقعیت شغلی، به خطر افتادن وضعیت اقتصادی خانواده و درنهایت ضعف مهارتهای ارتباطی کلامی و غیرکلامی در همسران میباشد.
غرور کاذب، خودخواهی، غیرمنطقی بودن زن یا شوهر نیز از دیگر علتهای طلاق عاطفی است. عدم تلاش در جهت نزدیکی زوجین، به مرور زمان باعث انباشته شدن اختلافات و کمرنگی بیشتر روابط عاطفی میگردد. پژوهشها نشان داده اغلب همسران در شناخت نیازهای روانی یکدیگر ناتوان و ناموفق هستند و بعضا هم تلاش چندانی برای اصلاح و ترمیم روابط فی مابین انجام نمیدهند.
نکتهی حائز اهمیت که میتواند مانع بروز بسیاری از جداییهای عاطفی شود کمک به همسران در شناخت و برطرف کردن نیازهای عاطفی یکدیگر میباشد. بهطورکلی میتوان گفت نیازهای عاطفی مردان با زنان متفاوت است شاید برخی از نیازهای اساسی مردان عبارت باشد از: حمایت، تحسین، همراهی، صداقت، وفاداری در مقابل شاید نیازهای اساسی زنان عبارت باشد از: محبت، توجه، گفتگو، صداقت، حمایت مالی و تعهد.
باتوجه به این تفاوتها بروز مشکل و ناسازگاری میان زوجین چندان تعجبآور نیست. اشکال کار اینجاست که بیشتر زنان یا مردان براساس چارچوبها و نیازهای شخصی خودشان فکر میکنند که نیازهای همسرشان را برآورد کردهاند، درصورتی که نیازهای عاطفی مرد و زن کاملا متفاوت میباشند. درحقیقت همین موضوع به عدم درک و فهم متقابل سبب رشد بدبینی و منفینگری و کینه و… میشود که به مرور زمان همهی انرژیهای مثبت طرفین را زایل کرده و سردی و یخبندان و در نهایت بی تفاوتی در روابط عاطفی را به دنبال خواهد داشت. نظام اجتماعی خانواده قواعد و ساختاری دارد که با رابطهی متقابل ارکان اصلی آن (زن و مرد) پویایی خاصی پیدا میکند. چگونگی روابط عاطفی بسته به کیفیت و سطح این روابط دارد.
زن و شوهر باید بدانند، زندگی زناشویی همانند یک شرکت است که از مشارکت دو انسان تشکیل شده و نام آن شرکت، کانون خانواده میباشد. یعنی دونفر در کنار هم قرار گرفتهاند و باهم شریک شده و منافع مشترکی دارند و هردو به یک قسمت مساوی از زندگی سهم دارند. تفاهم و درک متقابل به آن دو کمک میکند در این راه زناشویی که پیش گرفتهاند یکدیگر را یاری کنند.
طلاق توافقی یکی دیگر از آسیبهای اجتماعی رو به گسترش است. زوجهایی که دیگر تمایل به ادامهی زندگی مشترک ندارند بر روی اصل طلاق، مهریه و درصورت داشتن فرزند بر حضانت وی توافق کرده و درخواست گواهی عدم سازش میدهند. در چنین مواردی دیگر از پرسه زدن در دادگاه و دادسرا، گرفتن وکیل و دنبال مهریه و نفقه دویدن هم خبری نیست. کافی است که سر همه مسائل توافق داشته باشند، آن وقت با پرداخت مبلغی نه چندان زیاد کمتر از یک ماه از قید ازدواج خلاص میشوند.
بیشتر کسانی که به طلاق توافقی روی میآورند زوجهای جوان و عالبا فاقد فرزند هستند. زن و شوهری که گاها عاشقانه ازدواج کردهاند و بعد از مدتی کوتاه که تنور عشقشان سرد شد تازه متوجه میشوند که تفاوتهای بنیادی زیادی با هم دارند و قادر به ادامه زندگی نیستند.
بسیاری از زوجها زندگی زناشویی را با دعواهای کودکانه و قهر و آشتیهای دوران کودکی اشتباه میگیرند و گویی طلاق روشی برای قهر و تنبیه طرف مقابل محسوب میگردد و بعد از مدتی که تنشها فرو نشست و طرف مقابل به اندازه کافی تنبیه شد، دوباره رجوع کرده و ازدواج میکنند. ولی متاسفانه برای اکثر افراد هیچ گاه امکان بازگشت فراهم نمیشود و تا آخر عمر در این حسرت میسوزند که کاش طلاق نمیگرفتم. طلاق راه میان بری برای رسیدن به خواستهها و تحت فشار قرار دادن هیچ یک از طرفین نیست. طلاق فقط یک راهحل نهایی برای زندگیها و رابطههایی که کاملا به بن بست رسیده و امکان ادامه آن به هیچ وجهی مقدور نیست.
[…] بالای گود نشست و مدام از وضعیت طلاق و آمار آن گله و شکایت کرد و با بدبینی به همه چیز نگاه […]