اگر خانواده سنتی ادامهدهنده سنتهای پیوند دهنده انسان و اجتماع بود، خانوادههای جدید اغلب محل گسستن پیوند انسان با محیط اجتماعی و طبیعیاش است، یعنی اساسیترین وظیفه خانواده جدید ایجاد شکاف و انقطاع فرهنگی شده و نسلی را تحویل جامعه میدهند که غالبا بریده از فرهنگ آیندهای مبهم دارند. این امر، درد بیدرمانی است که تمام جوامع بشری با آن مواجه یا شدیداً بدان مبتلا هستند. در واقع جامعه صنعتی ضمن حل بسیاری از تضادهای جوامع ماقبل خود، موجب بروز تنشهای جدیدی شد که عملکرد و تاثیر آنها در حفظ خانواده، منفی بوده است. در حقیقت از طریق خانوادههای جدید مجموعهای از ارزشهای غربی و بیگانه و ضد ارزشهای داخلی بهعنوان ارزشهای برتر و معتبر بر جوامع حاکم شد که زمینه را برای از خود بیگانه شدن، بریدن از اجتماع و انهدام فراهم میکند. رسانههای ارتباط جمعی اغلب اثراتی منفی بر نهاد خانواده بهجای میگذارند و شاید یکی از مولفههای تخریبی همین اثرات سوء وسایل ارتباط جمعی باشد که هیچ گریزی هم از آن نیست. خانواده نو، در کنار وسایل ارتباط جمعی با پدیده رقابتی شدن نیز مواجه شده، همین رقابت بین خانواده و سازمانهای آموزشی نیز پا گرفته است. بهگونهای که دیگر ذهن و روان فرزندان تمام و کمال دراختیار والدینشان نیست. عدم تفاهم، بیسرپرستی، بیکاری، کاهش مسئولیتپذیری مردان، کمرنگ شدن ارزشهای دینی و ملی، اعتیاد، طلاق، عدم آگاهیهای اعضای خانواده برای مقابله با آسیبها، و نبود نظام کارآمد اجتماعی برای حمایت خانواده، از جمله خطرات بالقوه در کمین خانوادههاست. خانواده منحرف و منهدم، آسیب دیده علاوه بر اینکه خود با مشکل مواجه میشوند، جامعه را نیز به نوعی تحتتاثیر و در معرض خطر قرار میدهند، درحقیقت زمینه توسعه آسیبهای اجتماعی از محیط خانه فراهم میشود. یکی از مشکلات خانوادههای آسیب دیده ناکارآمدی و تطبیق ناپذیری آنهاست، یعنی عدم ایفای وظایف خود به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و تربیتی. تنها درصورت وجود سلامت روحی و روانی و اخلاقی (درکانون خانواده) میتوان انسانهایی پاک و سالم تحویل اجتماع داد و از این درد بی درمان در امان ماند.