انسان فرسوده و افسرده
انسان امروزي در روند سازگاري اجباري با محيط زندگي، اجتماعي و شغلي خود ناچار است محدوديتها و فشارهاي غالبا مخرب و تنشزايي را تحمل كند. حجم دغدغههاي موجود در زندگي فردي منجر به فرسودگي ميگردد.فرسودگی نه تنها سلامت عمومی زنان و مردان را به خطر میاندازد، بلكه بر سلامت روان و امنيت رواني كودكان نيز تاثيري تخريبي دارد. فرسودگي اساساً ن اشي از انواع استرس است، و استرس يعني؛ فشار عصبي، عكسالعملي كه انسان در مقابل محركهاي ناسگار از خود بروز ميدهد. استرس حالتي رواني است كه ما در واكنش به فشارهاي دنياي بيرون در تضاد با دنياي درون احساس ميكنيم.
اضطراب، رنج، خشم، ترديد، نگراني، بيزاري، ترس و… عوارضی حاصل از تضادهاي دروني ما هستند. وقتي انسان احساس ناكامي و تنش كند يا در تعارض و بلاتكليفي و تحت فشار دائم رواني باشد اغلب نگراني و دلواپسيهاي بيمورد زيادي را براي خود رديف ميكند كه ريشه اصلي فرسودگي و پيآمدش افسردگي است. عمده مشكلات فردي ناشي از تشويش و اضطراب است كه در سطح پيشرفته تبديل به نااميدي، سرخوردگي و افسردگي ميشود.
عواملي همچون مشكلات مالي، كم بودن ميران درآمد و حقوق، كاهش تحرك جسمي انسان به واسطهي كوچك شدن خانهها، ظهور تكنولوژيهاي مدرن، كاهش سطح رفت و آمد با نزديكان (كم شدن ميزان صميميت، درد دل كردن و سبك شدن، كمك گرفتن و همفكري و…)، كوچك شدن حلقه ياران و دوستان و برخي ديگر از عوامل، همه و همه فشارها، دغدغهها و نگرانيهاي بيشماري را براي انسان امروزي فراهم كرده است.
در حقيقت نابرابريها اجتماعي مثل؛ تبعيض، بيعدالتي، فقر، رانتخواري، اختلاس، سوء استفاده از قدرت و… مثل سدي در برابر انسانها قد علم ميكنند و چون افراد در عبور از بيشتر آنها ناتوانند، درنتيجه افكار منفي و تخريبي در ذهنشان پا ميگيرند، و ستيزي دائمي با چنين ناسازگارهاي ذهني، انسان را به سمت زوال و سُستي و تضعيف استحكام روانياش سوق ميدهد.
اغلب ما، در چنين شرايطي، در نقش قرباني معضلات و ناكاميهاي اجتماعي ظاهر ميشويم، كه به دنبال خود احساس بد و حقارت باري برايمان فراهم ميكند و مدام از خود ميپرسيم: «چه كار كردهام كه سزاوار اين وضعم؟» و همچنان با اين تصورات كه همهي دنيا و روزگار بر ضد ماست به زندگی ادامه ميدهيم و خود را اسير و زنداني ناتوانيها و نميشودها ميسازيم. مادامي كه تصور كنيم دشمن دنياي بيرون (جامعه) ما را محبوس كرده است، با نفرت و كينه با همه چيز جدال ميكنيم و چون در اين كارزار همواره خود را بازنده ميپنداريم مدام فرسودهتر و افسردهتر ميگرديم.
قرباني چه شرايطي دارد؟
قرباني انساني است؛ درمانده، وامانده، عاجز، شكست خورده، نابود شده، بدبخت، آسيب ديده، رنج كشيده، درد ديده، غم ديده و در يك كلام كولهباري از بدبختيهاي عالم را بر دوش دارد. چنين كسي، نگاهش به دنيا منفي و احساساتش مملو از تيرگي و نااميدي است، و تا زمانيكه خود را قرباني و اسير اين وضع بدانيم و هرچيز و هر كس را دشمن بپنداريم، در راه زوال و ضعف و شكست و فرسوده شدن گام برداشتهايم. انسان افسرده و فرسوده .
بين ميزان فشار استرس وارده و فرسودگي رابطهي مستقيمي وجود دارد. قدر مسلم هر چه شرايط زندگي انسان سخت، پيچيده و پر دغدغهتر باشد حاصل آن چيزي جز فرسودگي، بيماري و پيري زودرس نخواهد بود.
فرسودگی یکی از عوامل اساسی در کاهش کارآیی و از دست رفتن نیروی باقوه فردي است و در ایجاد عوارض جسمی و روانی نقشي تاثيرگذار دارد. کاهش اين عامل به شیوههای مختلف از جمله؛ ارتقاء سطح کیفیت زندگی کاری در محیطهای پر استرس شغلی، اجتماعي و خانوادگي میتواند موجب افزایش رضایتمندی افراد و درنتيجه كاهش روند فرسوده شدن گردد.
نشانههای فرسودگی عبارتند از: روانی؛ مثل افسردگی، اضطراب، خستگی مفرط و عدم تمرکز. جسمانی شامل؛ تپش قلب، تنگی نفس، سوء هاضمه و… نشانههای رفتاری نیز؛ خودداری از کار کردن، ستیزهجویي، کاهش بهرهوری و افزایش حوادث ناشی از کار در محيط هاي شغلي و… است.
به بيان روشنتر فرسودگی شغلی با مؤلفههای جسمانی و روانی، اضطراب و افسردگی رابطهاي مستقيم و معناداري دارد. همچنین بین رضایت از زناشویی و فرسودگي رابطهي معكوسي وجود دارد؛ یعنی هرچه رضایت از زندگی زناشویی کمتر باشد، فرسودگی بیشتر است.
در نهايت بايد بدانيم هر چه انسان در دستيابي به اهداف، آرزوها و اميال و خواستههاي شخصياش ناكامتر و سرخوردهتر باشد، خمودي و كجخلقي و فرسودگي بيشتر خودنمايي ميكند.
بالاخره من متوجه نشدم طبق این مقاله جامعه مقصر است یا فرد ؟ ما که هیچ تقصیری نداریم. چرا ما باید انتظار داشته باشیم انسانی در کشور کره شمالی احساس خوشبختی کنه؟
جامعه را که نمی توان تغییر داد ولی شاید ترک جامعه یا کشور به هر نحوی راه حل باشه.
بهترین کار تغییر نگاه و دیدگاه فردی به جهان است. ترک جامعه نوعی فرار محسوب می گردد.
من فكر ميكنم ما اگه مجبور بشيم كم كم اطرافيان ودر نهايت جامعه را ترك كنيم در واقع خودمون تنها تر ميشيم و افكارمون هر چقدر هم كه واسه خودمون ارزشمند باشن ديگه بدرد نميخورن.
در صورتي كه با اندكي تغيير نگاه به دنيا هم خودمون حال خوشي پيدا ميكنيم و هم با همين حال خوش ميتونيم تاثير گذار بشيم و اندكي از دست اندازهاي جامعه خودمون رو بهبود ببخشيم.
با سلام
بله واقعا همه چیز به خود ما و اراده ما بستگی دارد که بخواهیم تغییر کنیم.
ایجاد تغییر در خود،در عین حال که سخته خیلی کارسازه و خیلی وقتها تنها راه حل.
کاملا درست میفرمایید