اقتدار خشم :
سنت مرسوم اجتماعی در مورد خانواده، معمولا نوعی تقسیم اقتدار را براساس جنسیت و نقش زن و مرد تعیین کرده است. بهطوری که اغلب اینگونه القا میشود که زنان و کودکان نباید رفتاری خلاف میل فرد مقتدر خانواده یعنی مرد انجام دهند، زیرا در این حالت او را مجبور به انجام رفتار خشن میکنند (البته در مواردی نادر، فرد مقتدر زن است). به عبارت دیگر زنان و کودکان باید مطابق میل مرد رفتار کنند تا خشونت در خانواده بروز نکند.
دیدگاههای دیگری نیز دربارهی هماهنگی میان ارزشهای اساسی جامعه و خشونت وجود دارد، به این معنی؛ مردانی که دست به خشونت میزنند، اغلب کسانی هستند که در محیطهای فرهنگی- اجتماعی خاصی تربیت شدهاند، که حاکمیت مردان بر زنان امری طبیعی بوده و پرخاشگری و خشونت به عنوان یک ویژگی مردانه و فرمانبرداری به عنوان خصلتی زنانه همواره ترویج شده است. در چنین محیط و جامعهای اگر نظم اجتماعی به خطر بیفتد، استفاده از خشونت برای برقراری مجدد نظم، چه سطح کلان (جامعه) و چه در سطح خرد (خانواده)، به عنوان راهحلی مشروع و مجاز پذیرفته شده میباشد.
همچنین بیسرپرستی، بیکاری، عدم درآمد کافی، کمرنگی ارزشهای ملی و مذهبی، اعتیاد، طلاق، عدم مهارتهای لازم در خانواده و به عبارتی نبودن سرمایه اجتماعی مناسب به منظور برخورد با معضلات و آسیبهای اجتماعی، از جمله عواملی هستند که استحکام و دوام خانواده ایرانی را در معرض آسیب قرار میدهد. بهویژه وقتی فقر و تنگدستی در خانوادهای وارد میگردد، نباید انتظار داشت که سلامت کانون خانواده و اعضای آن دچار خدشه نشود.
در بین انواع آسیبهای اجتماعی، براساس آمار و گفتههای مسوولان خشونت خانوادگی بالاترین میزان آسیب را در نهاد خانواده به خود اختصاص داده است. رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده یا تجربه باز تولید میشود. تجارب فرزندان خانواده و مشاهده رفتار خشن والدین و همچنین تفاوتهایی که در جامعه پذیری جنسیتی وجود دارد و باعث اختلاف و تبعیض جنسیتی (تبعیض جنسیتی بهطور نهفته دارای پتانسیل خفتهی خشونت میباشد) بین دختران و پسران با هنجارهای اجتماعی متفاوت میگردد، و هر یک نقش جنسیتی خاصی را فرا میگیرند. نقشی که برای دختران با فرودستی، وابسته بودن به دیگری و تحمل خشونت همراه است. پسران نیز نقش جنسیتی خاص خود را که با فرادستی، استقلال و مجاز بودن به اعمال خشونت، فرا میگیرند.
اکثر محققانی که در این زمینه کار میکنند و تعاریف اولیهای برای خشونت ارائه دادهاند نیز بیشتر در رابطه با خشونت بدنی و فیزیکی بوده، و خشونت را به عنوان رفتاری با قصد آشکار (یا با نیت درونی اما مشهود) جهت وارد کردن آسیب بدنی به فرد دیگر تعریف کردهاند. در این تعریف خشونت فیزیکی مد نظر بوده است. درحالی که انواع دیگر خشونت بهویژه خشونتهای روانی گاه شدت تخریبی بیشتری دارند. در جوامعی که ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی آنان براساس بیاعتباری، تحقیر و استثمار زنان شکل گرفته است، خشونت مردان نسبت به زنان (در ابعاد مختلف) رسم و قاعدهی زندگی است. مسئله مهم این است که روابط خشن در خانواده تنها بر افراد درون خانواده تاثیر نمیگذارد، بلکه جامعه را نیز در بر میگیرد.
خانواده مکانی برای تربیت و پرورش انسان است که تنها درصورت وجود سلامت روحی و روانی میتواند انسانهایی پاک و سالم تحویل اجتماع داده و مدعی ادای وظیفه و رسالت خود شود، برای شکلگیری یک خانواده مستحکم و سالم علاوه بر انتخاب مناسب و آگاهانه، به دست آوردن علم و دانش اولیه جهت شروع یک زندگی مشترک برای طرفین امری بدیهی است.