روزنامه: کنکور، دور باطل جزوههای کهنه و بیخلاقیت
این مقاله در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ در روزنامه آفتاب چاپ شده است.
روزنامه: کنکور، دور باطل جزوههای کهنه و بیخلاقیت
کنکور پدیده اجتماعی تلقی میشود که از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، روانی، فردی و خانوادگی بسیاری از افراد را درگیر خود ساخته است. کنکور به حلقهی اتصال میان نظام آموزش و پرورش و نظام دانشگاهی تبدیل شده است.
پزوهشها نشان میدهد در این شیوه سرنوشت علمی دانشآموز طی سه تا چهار ساعت، آن هم با استرس فراوان تعیین میگردد. در جوامع پیشرفته برای ارزشیابی سطح علمی افراد ساز و کارهای منطقیتر و دقیقتری تعریف شده است. روش آزمون سراسری امروز در دنیا دیگر کارآیی خود را از دست داده است و مانعی دست و پاگیر و ناعادلانه برای شناسایی درست استعدادها و تواناییهای افراد است.
ما باید از شیوههای نوینی که در موسسات علمی بزرگ برای استعدادیابی افراد بهکار میرود الگوبرداری کنیم. آزمون کنکور امروز به خاطرهای تلخ و پُر استرس برای بسیاری از افراد در نسلهای مختلف تبدیل شده است. درصد کمی از افراد با عبور از این گذرگاه در مسیر درستی از رشد و توسعهی استعدادهای فردی خود قرار گرفتهاند، و درصد بسیاری اگر چه در دانشگاه پذیرفته شدهاند، ولی این پذیرش و ادامهی تحصیل آنها در مسیر تواناییهای بالقوهشان نبوده و یا این که اصلا موفق به ورود به دانشگاه نشدهاند. تمام این موارد نشان میدهد آزمون ورودی دانشگاه نتوانسته است سازوکار درستی برای قرار دادن افراد در جایگاه درست خود باشد.
با نگاهی اجمالی به شیوهی جذب دانشجو در موسسات علمی معتبر و بزرگ دنیا متوجه میشویم این دانشگاهها از چه روشهایی استفاده میکنند. درکشورهای پیشرفته به لحاظ علمی افراد متناسب با علاقه و استعداد احتمالی که معمولا خود تخمین میزنند، وارد موسسات علمی و دانشگاهی میشوند و داستان از همین جا آغاز میشود، بر خلاف کشور ما که ورود به دانشگاه کار دشواری است ( خصوصا در سالهای گذشته!) اما خروج از دانشگاه با سهولت بیشتری انجام میپذیرد. اما در این کشورها ورود به دانشگاه آسان و خروج از آن بسیار دشوار است.
در واقع در کشورهای دیگر وقتی فرد وارد دانشگاه میشود شرایط آنقدر دشوار است و اساتید بهقدری از دانشجو کار میکشند و به او تکالیف و پروژههای خلاقانهی علمی واگذار میکنند که دانشجو تنها در صورت قابلیت و صلاحیت کافی در این فضا ماندگار خواهد شد، در غیر این صورت باید عقبنشینی کند. در این کشورها دانشجو به معنای واقعی باید جویندهی دانش باشد، نه متقاضی نمره و مدرک.
برگزاری آزمون سراسری دانشگاه و بار ارزشی که در جامعه پیدا کرده، بر شیوهی تدریس معلمان در مدارس و دبیرستانها نیز تاثیر منفی گذاشته است و دانش آموزان را از انجام کارهای خلاقانه نظیر فعالیتهای آزمایشگاهی، کارگاهی، هنری، ورزشی و… دور نموده، و همگی را صرفا به رقابت و پیروزی در این عرصه سوق داده است.
از طرفی کنکور سبب رونق گرفتن بازار مکارهای به نام کلاسهای کنکور شده است، که بعضا خانوادهها هزینههای زیادی را صرف آن کرده و میکنند. این موسسات سوای تبلیغات گسترده بهخاطر جذب مشتری بیشتر، از دانشآموزان ماشینهای تستزنی میسازند که سعی دارند با آموزشهای آنچنانی و بالا بردن سرعت و تکرار مداوم تستها، تنها رکوردهای ایشان را مثل ورزشکاران افزایش دهند. در حالی که بالا رفتن مهارت در تست زنی به معنای بالا رفتن کیفیت دانش در فرد نیست و این مهارت نشان از عمق دانش هیچکس ندارد.
اگر به تاریخ زندگی بزرگان علم نگاهی بیاندازیم، متوجه خواهیم شد که هیچ کدام به این شکل تحصیل نکردهاند، و اساسا چنین دانشی را قبول نداشتهاند. کنکور فضای رقابت ناسالمی ایجاد کرده که فرزندان ما را از تولید و بازتولید دانشی خلاقانه جدا میکند. کنکور همان دور باطل جزوههای کهنه و بیخلاقیت است. کنکور چه تعریف و چشماندازی از آینده به افراد داده است؟ این تعریف تا چه اندازه درست بوده است؟
وقتی کنکور ارزشش در جامعه آن قدر زیاد میشود که به تنها راه برای ورود به مراکز دانشگاهی و به دست آوردن منزلت علمی و اجتماعی و ثروت بدل میگردد، طبیعتا تعریف افراد از آینده هم تعریفی مطلق و تک بعدی میشود، و در واقع به دانشآموزان فرصت داده نمیشود آینده را به شکل دیگری برای خود ترسیم کنند. گویی تنها فرصتی که به اجبار با هر سطح کیفیت و به هر قیمتی باید آن را به دست آورند همین راه و همین شیوه است و بس.
این نوع تعریف سبب میشود فرد به پرورش عناصر دیگر روانیاش نظیر هیجانات عاطفی و احساسات کمتر اهمیت دهد. در دههی پنجاه میلادی کارشناسان و محققان متوجه شدند علیرغم هوش علمی بسیاری از دانشجویان دانشگاه هاروارد آنان در زندگی اجتماعی افراد چندان موفقی نبودند. دلیلش هم این بود که محیط آموزشی و دانشگاهی صرفا توانسته بود IQ آنها را رشد دهد و نسبت به EQ یا همان هوش هیجانیشان بیتفاوت بود. یعنی مهندسی درستی نسبت به این رشد اتفاق نیفتاده بود.
ما باید با برداشتن سد کنکور اجازه دهیم افراد تعریف متفاوتتری از آینده و موفقیت داشته باشند. تعریفی که آنها را به مهارت، خلاقیت و رشد هوش هیجانی برساند نه این که آنها را در یک امر و آن هم تست زنی و ورود به دانشگاه ماهر سازد.
کنکور میتواند بر سلسله اعصاب و روان دانشآموز و خانوادهاش تاثیر منفی و استرسزا بگذارد. دانشآموز و دانشجو باید نگاهی گام به گام و پیوسته به موفقیت تحصیلی خود داشته باشد. در غیر این صورت برداشتن قدمهای بلند آن هم در آخرین لحظات کار دشوار و پرفشاری است، که ممکن است فرد را دچار بیماری و استرس کند. نگاه و نگرش خانوادهها هم به مسئله کنکور میتواند در بالا یا پایین آمدن میزان استرس دانشآموزان موثر باشد. خانوادهای که این موضوع را حاد یا بغرنج میکند و میخواهد تمام آمال و آرزوهای خود را با عبور فرزندش از این سد بهدست آورد طبیعتا استرس زیادی در فرزندش ایجاد میکند.