گاهی وقتها فراموش میکنیم که ظرف درون خود را از آلودگیها بزداییم درنتیجه چنين به نظر ميرسد كه همه چيز سخت، عذابآور و غیرقابل تحمل است؛ انگار هرچه مشكل و بدبختي دردنيا وجود دارد، متعلق به ماست و هيچ راهحلي هم برايشان پيدا نميشود و با وجودی که نمیدانیم چه کسی مقصر است، بازهم گناه همه چيز را به گردن اين و آن مياندازيم. در این شرایط معلوم است که ترس، اضطراب و دلتنگي نصيبمان ميشود و آخرکار هم راه به جايي نميبريم. از یاد میبریم ما فقط برای کار کردن و متحمل شدن تنشها و فرو خوردن خشم خویش که در اثر مسایلی که نمیتوانیم دخالت مستقیمی در جریانشان داشته باشیم به دنیا نیامده ایم.
نمیشود همه چیز را گردن این و آن انداخت. خیلی از اتفاقات یک تصادف است. اگرها، شانس، سرنوشت، عقل خودمان یا هرچه که بخواهید اسمش را بگذارید. همه چیز تابع شعور ما نیست. نباید برای ناخوشیها؛ گرفتاریها و احساس نارضایتی کردن از زندگی، آویزان همدیگر باشیم يا دیگران را مقصر بدانیم. ما نمیتوانیم خیلی از رویدادها یا وقایع را تغییر دهیم؛ ولی قابلیت انعطاف و تحمل شرایط پیش آمده در هر اتفاق ناخواسته را داریم. نميدانيم چه اتفاقات وحشتناكي ممكن است روي دهد. گویی قربانيان درماندهاي هستيم كه در دنياي ناعادلانه، بيرحم و سرشار از ظلم و تهي از عشق به سر ميبريم.
به طور معمول ما به دنبال تغییر دیگران هستیم و مشکل را در آنها و رفتارشان میبینیم؛ اگر این طرز فكر غالب ما باشد، همواره باید نقشه بکشیم که چگونه دیگران را تغییر دهیم؛ در حالی که تغییر دادن خودمان به مراتب راحتتر است. اگر از خودمان شروع کنیم شاهد اتفاقات و رویدادهای جالبی خواهیم بود. تغيير، بار رواني دارد؛ تغییر محل کار، محل زندگی، شغل و تغییر اوضاع اقتصادي، کلا هر تغييری ممكن است در ابتدا ما را کمی دچار اضطراب کند، البته تغییرات درونی هم از این امر مستثنا نیستند.
ما بر اساس بسیاری از عادات قَهری و جبری خود زندگی میکنیم و آسوده تريم که آنها دست نخورده باقی بمانند؛ در واقع طبق عادات رفتاریمان در شرایط مشابه، رفتارهای مشابهی انجام میدهیم. با دستکاری این عادتها – که زمینه تغییرات رفتاری را فراهم میکنند – گاهي با احساسات ناخوشایندی هم روبرو میشویم. در بسیاری از مواقع تغییر سبک زندگی، ما را از ابتلا به بسیاری از بیماریها و مشکلات روانشناختی مصون میدارد. در نظر بگيريد شخصی که شيوه های مهار خشم، حل مشكلات روابط بین افراد، نفوذ كلام مؤثر و رفتار برگرفته از اعتماد به نفس را آموخته و آنها را به کار میبرد، نسبت به کسی که از این تواناییها برخوردار نیست تا چه اندازه قدرتمندتر و موفقتر است.
ولی انسان موجودی اجتماعی است، بیشتر مردم میخواهند توسط دیگران مورد پذیرش قرار بگیرند (نه این که تمسخر و سرزنش شوند)، یعنی برای هر چیزی که ما را راضی و خوشحال میکند، باید به نوعی تلاش کنیم. در گذشته های خیلی دور(دوران غارنشيني) انسانها در گروه های مشترک اجتماعی زندگی میکردند، دیدگاهها و علایق مشترکی هم داشتند. اگر کسی میخواست جان سالم بدر برد (زنده بماند) به حمایت و کمک دیگر اعضای قبيله نیاز داشت. گروه، وحدت را تشویق و استقلال را سرکوب میکرد. اگر کسی مطابق با گروه (قبيله) عمل نمی کرد طرد میشد، ازاینرو هرکسی میدانست که تایید و پذیرش توسط دیگر اعضاي قبيله (گروه) برای زنده ماندن امری حیاتی است.
امروزه همه چیز متفاوت است، عدم پذیرش توسط دیگران خطر جدی برای زنده ماندن به حساب نمیآید. ولی هنوز هم ارتباط با دیگران تشویق میشود و تک روی اجتماعی شاید به نوعی باعث ترس برای بعضیها باشد، ترس از عدم مقبوليت بین دیگران. با این وجود برای رسیدن به خواسته هامان باید دست به تغییر خیلی چیزها از جمله؛ الگوهای ذهنی مان بزنیم کاری که افراد موفق پیش از ما انجام داده اند.