موفقیت با اعتماد بهنفس
اولین عنصر و ابزار برای رسیدن به خواستهها و کسب موفقیت داشتن اعتماد بهنفس است، عاملی زیربنایی که در تمام روزهای باقیمانده از عمرمان به آن احتیاج خواهیم داشت (اگر تا به حال نداشتهایم). نباید اجازه دهیم ضعف اعتماد بهنفس مانع دستیابی ما به خواستههایمان گردد. افزایش اعتماد بهنفس مثل ریختن هیزم روی آتشی رو به خاموش است تا مجدداً شعلهور شود. ارتقا اعتماد بهنفس کمک بزرگی در رسیدن به وضعیتهای برد- برد در هر رویداد و برخورد اجتماعی است. وقتی به تواناییها و نیروی درونیمان یعنی به خودمان باور داشتیم بهطور حتم دیگران نیز ما را باور خواهند کرد.
نبود اعتماد بهنفس شاید ما را به حلقهی نافرجام و بسته خطاها و اشتباهات متعدد بکشاند. وقتی شخصیت و شأن اجتماعی ما بهواسطهی اعتماد بهنفس ارتقا مییابد و توانایی خودمان را به عینه حس خواهیم کرد. تفاوت اصلی بین برندهها و بازندهها یا افراد موفق از ناموفق آن دلایلی که در ذهن ما وجود دارد نیست. بخش عمده کسانی که در زندگی به موفقیتهای دلخواه خودشان میرسند هرگز از برداشتن قدم اول نترسیدهاند. ولی اکثر افراد احساس میکنند توانایی و قابلیت و استحقاق زندگی خیلی بهتر را دارند ولی نمیدانند چه باید کرد یا از کجا شروع کنند و… یعنی چگونه آرزوها را تبدیل به واقعیت و امیدها را عملی کنند.
آدمهای موفق اعتماد بهنفس دارند، یعنی ابزار درست و لازم
روزی دختر جوان ۲۳-۲۴ سالهای نزد من آمده بود و دربارهی کارش که مترجمی کتاب بود صحبت میکرد و از مترجم زن مشهوری ایرادی گرفت که در ترجمهی فلان کتاب چه اشتباهاتی انجام داده است، حرفاش درست بود ولی او برای مطرح شدن و خود را شناساندن احتیاج به زحمت و فعالیت داشت نه تضعیف دیگران، یعنی کاری سخت و راهی طولانی. کوهنوردان برای رسیدن به قله مسیری طولانی، سخت و گاه پرخطری را باید با حوصله و دقت و پشتکار طی کنند.
جواب این که چرا بعضیها به خواستههایشان میرسند و موفق میشوند ولی دیگران نمیتوانند، در همین گامهای اولیه است. شاید به من بگویید خیلیها بهجایی وابستهاند، از امتیاز رانت و قدرت سیاسی برخوردارند، ارثی حسابی بردهاند و دلایلی مشابه… بله همه این حرفها کاملا منطقی و پذیرفتنی است. برای رسیدن به قله شاید بشود با تله کابین هم رفت. ولی قاعده موفقیت آن حرفهایی دیگر است و استثنا آن رانتها و ارثها.
در هر قاعدهای استثنایی وجود دارد
مسئله و گره ذهنی اغلب ما این است (بر میگردد به آموزش و تصاویر ذهنی و پیامهای دوران کودکی) که درونمان اقیانوسی از پتانسیل خفته وجود دارد ولی ما توانایی به فعل رساندن و به جنبش درآوردن آن را نداریم، تا بتوانیم تغییراتی شگرف در زندگی شخصیمان ایجاد کنیم برای همین همواره غصه نداشتهها، ناتوانیها و سدها را میخوریم.
وقتی فرصتهایی ناب در زندگی برای ما رخ مینمایند، نباید بهواسطهی کمبود اعتماد بهنفس (به قول عوام: بیعرضگی) دست روی دست بگذاریم و آنها را خراب کنیم. اعتماد بهنفس پایه هر تغییری در زندگی است. درصد بالایی از افراد موفق که با تلاش خودشان به موفقیت رسیدهاند، از اعتماد بهنفس بالایی برخوردارند و در هر جمعی که وارد میشوند امواج فکری و نشانههای موفقیت و شادی از ایشان به بیرون تراوش میکند و دیگران هم از آن بهرهمند میگردند.
اغلب کسانی که جرات و شهامت حرف زدن دربارهی افکار و ایدهها و موفقیتها را ندارند، دلیلش کمبود اعتماد بهنفس است. وقتی زبان قاصر میشود و کلام در دهانمان جا میماند، فقط بهخاطر ضعف اعتماد بهنفس است. همانطورکه اشاره شد اعتماد بهنفس یک مهارت انسانی آموختنی است. یعنی مثل یادگیری یک زبان خارجی یا یک تخصص تازه، میتوانیم مهارت اعتماد بهنفس را بیاموزیم. آنچه مسلم است برای دستیابی به آرزوها، اهداف و رویاها به ابزار اعتماد بهنفس نیازمندیم.
هر یک از ما باید اندازه و سطح اعتماد بهنفس خود را بیازماییم و بشناسیم. با شناخت نقاط ضعف میتوانیم نسبت به اصلاح آنها دست بهکار شویم. آموزش را به روشهای مختلف میتوان کسب نمود؛ خودآموزی، شاگردی، کلاس، مربی و یا قرار گرفتن در موقعیت و تمرین عملی است (شبیه آموختن زبان خارجی). در حقیقت اعتماد بهنفس دانشی است که باید آن را کسب نمود.
تقویت اعتماد بهنفس امری شدنی و عملی است