سلب خودباوری فرزندان
بعضي از پدر و مادرها براي فرزندانشان از آينده يك مترسك ساختهاند و سرکوفت آن را مثل چماق توی سر بچهها میزنند، مدام آنها را سرزنش کرده و تذکر میدهند؛ غافل از این که لحظههای حال زندگیشان را خراب میکنند؛ بهراستی چرا این دقايق برگشت ناپذیر و این نعمت قادر متعال را به راحتی تلف میکنیم؟ ارزش انسانها را نمرهی مدرسه تعیین نمیکند. فرزندان ما باید نسبت به خودشان احساسی خوب پیدا کنند، آنان باید به خودپنداره و خودباوری از خود دست بیابند، باید اعتماد به نفس و اراده و شهامت رویارویی با مشکلات زندگی را به دست آورند.
چرا اجازه نميدهيم و ياد نميگيريم که، بچههايمان باید از هماني كه هستند، از وجودشان و اوقات خوبشان لذت ببرند؟ مگر آرامش نمیخواهیم؟ به اطرافيان خود نگاه كنيم، آیا دوست داريم فرزند ما (دختر يا پسر) وقتي بزرگ شد، فردی درس خوانده با هزار گونه مشكل رواني و رفتاري باشد يا شخصی سالم و متعادل و سرشار از اعتماد به نفس، همراه با آرامش درونی؟ این همان نکتهی اصلی است که نگرانیهای بیمورد درباره فرزندان آرامش را از ما میگیرد و جزو نگرشهای نادرست انسان به زندگي است.
کودکان و نوجوانان به طور فطري نسبت به بزرگترها از آرامش بیشتری برخوردارند، اما پدر و مادرها با فشارهای نامناسب درسی، تحصیلی، اجتماعی و درک نکردن افکار و خواستههای آنها و شرایط روانیشان، ناخواسته آرامش ذاتی فرزندان خود را سلب میکنند؟
در علوم اجتماعی از این موضوع با عنوان اختلاف نسلها یاد میشود. تفاوت دیدگاه پدر و مادر با دختر و پسر نوجوان منجر به رشد عنصر بیاعتمادی و ضعف اعتماد به نفس در آنان میگردد. سختگیريهای اغلب بیمورد، شک کردنهای نابجا، یا در شکل نادرست آن آزادیهای افراطی، روابط بدون نظارت، بیتوجهی مطلق و صمیمتهای غیرضروری میگردد. در هر دو وجه آن (چه افراط و چه تفریط) زمینهساز پا گرفتن رابطهی ناسالمی با فرزندان و سلب آرامش روانی از آنها میشود؛ در حالی که آشنا بودن با روشهای تربیتی و علوم اجتماعی صحیح، ما را از افتادن در ورطه افراط و تفریط با فرزندان و تحت فشارهای بیمورد گذاشتنشان یا آزادیهای بیقید و شرط دادن به آنها، نجات میدهد. بالا بردن سطح آگاهی، دانش و شعور اجتماعی کمک بسیار بزرگی به جلوگیری از پدید آمدن این معضل و بحران است.