فکر:
یکی از تعاریف فکر را میتوان چنین بیان کرد: «حرکت واژهها در ذهن» که تقریبا همانهایی است که همه مردم تجربهاش را دارند. بهعبارتی چون بیشتر اوقات افکار مختلفی در ذهن انسان در حرکت و جنبشاند، برای همین مهـار آنها (به خصوص افکارمنفی) بسیار سخت و دشوار میباشد.
اما «تفکر یعنی هدایت هدفمند فکر». یعنی اینکه مهار فکر در اختیارمان باشد، آنهم در راستای نیازها و اهدافی که ترسیم کردهایم. تفکر به معنی رام کردن فکر است. به طور معمول افکار ماهیتی سرکش و آزاد و خودسر دارند، یعنی از این شاخه به آن شاخه میپرند و نمیتوان فکر را روی یک موضوع، ثابت نگه داشت. به بیان روشنتر تفکر جلوهای از قدرت ذهنی است که عاملی کلیدی در بحث مدیریت ذهن میباشد.
تفکر یعنی باغبانی و پرورش فکر. فکر اگر به حال خود رها باشد و از القائات بیرونی از جمله افراد و رسانهها و حوادث تاثیرات منفی بپذیرد، هرگز به ثمرات و نتایج مفید نمیرسد. ذهن مانند زمینی است که درصورت وجود کشاورزی فعال محصولاتی فراوان به بار میآورد، و اگر به حال خود رها شود علفهای هرز آن را پُر خواهد کرد. به وسیله تفکر میتوانیم بر محیط ذهن مسلط شویم، در مسیر تسلط بر افکار (تفکر) نیاز به تجربه و مهارت داریم تا بتوانیم عنان افکارمان را به دست بگیریم(ذهن را مدیریت کنیم)، ازاینرو بعد از شناخت فکر و تفکر، لازم و ضروری است که دانش تفکر را نیز به خوبی درک کنیم؟
دانش تفکر
تحلیل و بررسی چگونگی فکر کردن را دانش تفکر گویند. ما درباره بسیاری از مسایل فکر میکنیم و براساس نتایجی که حاصل تفکرمان است دست به عمل میزنیم. به بیان دیگر مرکز ثقل هویت ما، تفکرمان است. دانش تفکر ما را تشویق میکند که به روش تفکرمان بیاندیشیم و آن را بهبود دهیم. تفکر را میتوان «کیمیاگری فکر» دانست. ممکن است بسیاری از فکرها که به ذهن میرسند بیارزش و بیهوده باشند؛ تفکر میتواند همین افکار بیهوده را تبدیل به ایدههای ارزشمند نماید، اما چگونه؟ این همان کیمیا و جادوی تفکر است. ابتدا باید سعی کنیم برای ورودی ذهن خود دریچهای خوب و محکم بگذاریم، اجازه ندهیم هر فکری به فضای ذهن نفوذ کند. متاسفانه در بسیاری از موارد این خود ما هستیم که اجازه میدهیم هر فکر بیارزش و پلشتی وارد ذهنمان شود. اطرافیان، دوستان، همکاران، به طورکلی محیط کار و نوع زندگی و خیلی موارد دیگر، همه از عوامل زمینه ساز بروز افکارمنفی میباشند. به بیانی ساده اکثر مردم میل حرف زدن دارند، و در این راه حرفهای بیهوده و منفی از دهانشان خارج میشود، بزرگترین خیانتی که آنها به خودشان میکنند.
بهتر است افکار را اولویتبندی کنیم. طبیعتاً همه افکار دارای ارزش یکسان نیستند. اولویت آنها نیز به ترتیب تداعیشان هم نیست. الزاماً اولین ایده هم مهمترین فکر نیست. همچنین نمیتوان به دنبال پاسخ همه پرسشهای ذهنی بود و همه افکار را عملی کرد. مهمترین پرسشها آنهایی هستند که با جریانهای ذهنی ما بیشترین انسجام و هماهنگی را دارند و تا پاسخشان را ندانیم به بخشی از مسوولیتها یا اهداف خود نخواهیم رسید.
ممکن است یک مهندس با دیدن یک تابلو نقاشی، پرسشهایی در ارتباط با هنر نقاشی به ذهنش برسد اما این سوالات با جریانهای ذهنیاش که فعالیت صنعتی است، چندان هماهنگی ندارد و طبیعتاً زود فراموش میکند، حتا اگر به پاسخی هم برسد. لازم است به تعداد محدودی از مهمترین پرسشهای خود پاسخ بدهیم. تعداد پرسشها بستگی به این دارد چه میزان توانمندی ذهنی و زمانی میتوانیم صرف آن سازیم. همانطور که تعداد برنامههایی که همزمان میتوان در یک کامپیوتر اجرا کرد بستگی به ظرفیت RAM آن و سرعت مطلوب سیستم دارد. بسیاری از محدودیتهای ذهنی ساخته دست خودمان است، پیشنویسها و قواعد نادرستی ذهنی اغلب در اثر تکرار گفتههای خود ما به وجود میآیند.
تمرکز محدود
اگر بخواهیم فکر به مسالهای نفوذ کند و پاسخ آن را بیابد، لازم است مانند اشعه لیزر متمرکز شود. همانطور که برای رسیدن به آب، لازم است زمین را در یک نقطه تا عمق معینی بکنیم، برای یافتن پاسخ نیز لازم است، به اندازه معینی بر موضوع، تمرکز کنیم (باید از منطقه راحت خارج شویم). البته هرچقدر تمرکز از کیفیت بالاتری برخوردار باشد، زمان یافتن پاسخ کوتاهتر خواهد بود. همان گونه که برای رسیدن به آب اگر یک میلیون چاله یک وجبی هم حفر کنیم، به نتیجه نمیرسیم، برای یافتن جواب هم با افکار غیرمتمرکز و پراکنده راه به جایی نمیبریم.
[…] مطهری معتقد است؛ جهالت در تعبیرات روشن فکرمآبانه متجلی میشود و جمود و تحجّر نیز در برداشتهای […]