آیا به دنبال صلح و آرامش هستیم؟
بیشتر اشخاص در زندگی به دنبال عشق و محبت هستند، اما آرامش خيال را فراموش میکنند. عشق و آرامش خیال، عناصری جدا نشدنی هستند. اگر به دنبال عشق بگردیم، آرامش را هم مییابیم و اگر در جستجوی آرامش باشیم، به عشق نیز خواهیم رسید. معنای آرامش زندگی، خوردن قرص خواب و انسان خواب آلوده نیست؛ آرامش یعنی توازن؛ توازن یا آرامش خیال، منبع و منشأ قدرت است. آرامش همسو شدن با قدرتها به جای جنگیدن با آنهاست.
«جوهره هستی، عشق است»
ما برای یاری رساندن به یکدیگر به دنیا آمده ایم؛ به همین خاطر جهان هستی نشانه های زیر را در اختیار ما قرار داده است:
۱- شادترین لحظه های زندگی برای هر انسانی، زمان یاری رساندن به همنوعان است.
۲- عمیقترین احساس تنهایی، زمانی به انسان دست میدهد که هدف اصلی او در زندگی، رسیدن به امنیت فردی باشد.
اگر از آن دسته افرادی هستیم که در زندگی فقط به دنبال امنیت مطلق شخصی میگردیم، کاملاً اشتباه میکنیم؛ چرا که بزرگترین بانکها ورشکست میشوند؛ بزرگترین شرکتها با همه تشکیلاتشان از بین میروند؛ هواپیماهای غول پیکر سقوط میکنند و هر چقدر درستكار باشيم باز هم عده اي پشت سرمان حرف ميزنند. در جهان هيچ مشكل غيرقابل حلي وجود ندارد، الا مرگ… امنیت را باید در درون خود پیدا کنیم.
چگونه میتوان با بی اعتباری دنیا کنار آمد؟
راهش این است که با آن مدارا و قبولش كنيم و از زندگي لذت ببریم. هيجان زندگی در این است که از اتفاقات فردا بی خبریم. چه میدانیم فردا چه بلایی ممکن است سرمان بیاید؟ با خودمان عهد کنیم هر اتفاقی که بیفتد با آن کنار بیاییم و رو در روی همه ترسها ایستادگی کنیم. قرار نیست هر تلاشی، پاداشی داشته باشد. یا همه پیروز شوند. همچنین قرار نیست که همه شاگرد اول شوند؛ در یک مسابقه دو هم تنها یک نفر اول میشود؛ همینقدر که زحمت کشیدیم و وقت و نیرو گذاشتیم، قابل ستایش و با ارزش است.
اگر خانه ام بسوزد، خانه اي نو ميسازم؛ اگر اخراج شوم به دنبال کار دیگری میگردم؛ اگر به من تهمت بزنند برايم اهميت ندارد و اگر اتوبوس زیرم بگیرد، میمیرم! این پایان ماجرا و واقعیت زندگی است. اگر آرامش زندگی ميخواهيم، بايد بين حال و آينده خود تعادل برقرار كنيم. زمین، مکان پر مخاطره ای است و خیلی ها در آن میمیرند! اما این بدان معنی نیست که تمام عمر باید مثل یک خرگوش، هراسان زندگی کنیم. بخشی از آن به نگرش انسان مربوط میشود و بخشی دیگر به ایجاد عادت روزمره آرامش ذهن.
اکثر مردم میدانند که زندگی کردن در زمان حال چقدر دشوار است؛ در واقع بیشترین وقت ما یا به افسوس گذشته میگذرد یا در هراس آینده. زیستن در لحظه حال همانند راه رفتن روی طناب است؛ در ابتدای کار، افتادن اجتناب ناپذیر است، اما با تکرار و تمرین میتوان حفظ تعادل را آموخت. برای نگه داشتن ذهن در زمان حال – مثل آموختن هرکاری – بايد وقت نامحدودی به خودمان بدهیم و عجله نکنیم؛ همچنین حين انجام هرکاری مدام بگوییم: ((تمام حواسم اینجاست؛ هر چقدر میخواهد طول بکشد؛ عجله، بی عجله!)).
هنگام غذا خوردن نیز مزه لقمه ها را حس کنیم؛ وقتی با دوستی به صحبت می نشینیم، تمام کلماتش را بشنویم، یا زمانیکه به ترانه ای گوش میسپاریم، تک تک نُتها را احساس کنیم؛ و هنگام قدم زدن در خيابان، زیباترین آدمها و ماشینها را ببینیم و صدها كار ديگر. با كمي تلاش حتماً زیستن در زمان حال را یاد میگیریم. پژوهش های مختلف نشان داده اند که آسودگی ذهن (آرامش زندگی) برای سلامتی جسم بسیار مفید و ضروری است.
در عصر اضطراب، آرامش، گمشده ای عزیز است. برای کسانیکه تشویش و نگرانی، حزن و اندوه و بیم و هراس را تجربه کرده اند و با آن دست به گریبانند، آرامش، گوهری گرانبهاست.
برای آدمهایی که در هیاهو، شلوغی و ازدحام شهرهای بزرگ و هزارتوی زندگی مدرن و لابه لای انبوه ماشین ها و زندگی روزمره، خود را گم کرده یا به رفاه مادی فروخته اند و سلامت روح و جسم خود را از دست داده اند، آرامش، تنها دارویی است که میتواند دردهايشان را تسکین بخشد و آنان را از خوره ای که به جانشان افتاده و ذره ذره روح و جسم شان را به نیستی میکشاند، رهایی بخشد.
آرامش، یعنی نبود تشویش و اضطراب و دلهره.
آرامش، یعنی رهایی از حزن و اندوه و بیم و هراس.
آرامش، یعنی برخورداری روان از اطمینان و ثبات.
آرامش، یعنی بودن در دژی محکم که توسط دشمنانی نیرومند تهدید میشود.
در قرآن کریم، مقام اطمینان مقامی بس بلند است و فقط در صورتی انسان میتواند در سُلک بندگان خاص، وارد بهشت خداوند شود و از رضایتی دو طرفه بین خود و خدا برخوردار باشد که به درجه اطمینان نفس رسیده باشد.
مقام اطمینان، از مقام باور و ایمان، بالاتر است؛ چرا که ایمان در بعضی مراتب با تزلزل جمع میشود، ولی اطمینان مقام استواری محض است. هنگامیکه ابراهیم خلیل(ع) به خداوند گفت: «خدایا به من نشان بده که مُردگان را زنده میکنی؟» خداوند فرمود: «مگر ایمان نیاوردهای»؟
ابراهیم عرض کرد: «چرا، ولی میخواهم قلبم اطمینان یابد».
برگرفته از کتاب «یک نفس زندگی» نوشته: افشین طباطبایی
[…] اما انتهای همه آنها به یک جا ختم میشود و آن احساس آرامش و شادمانی […]