نگاه ما
همه آدمها، میتوانند دنیا را از دو زاویه مختلف ببینند:
۱- دنیای زشت و کثیفی است (بد).
۲- دنیای دلچسب و زیبايی است (خوب).
ما برای یافتن عیبها و کاستیهای دیگران، نیروی فراوانی صرف میکنیم، مُصرانه و در کمال عصبانیت میکوشیم تا ثابت کنیم که آنها تنبل، مُتقلب، ریاکار و فاسد هستند؛ اما نتیجه این تلاشها و انتقادها چیست؟ جز اینکه زندگی خود ما از شادی و نشاط تهی میشود، آیا ثمره دیگری نیز دارد؟
راه دوم این است که دنیا را به همین صورتی که هست بپذیریم. شاید بپرسید چه دلیل و مدرکی برای خوب بودن دنیا داری؟ دلیل و مدرک لازم نیست؛ چرا که دنیا همین است که هست. ماه گرد است؛ زمین دور خورشید میچرخد؛ گُلهای رُز شکفته میشوند؛ پرندگان آواز میخوانند؛ آدمها عاشق میشوند، ازدواج میکنند، همسایهها دعوا راه میاندازند؛ کشورها با هم ميجنگند؛ بعضيها رشوه ميگيرند؛ عدهاي سر پُست و مقام به جان هم ميافتند؛ بچه ها ميخندند؛ هوا آلوده است و… همه این نمونهها بخشی از واقعیتهایی است كه ما هر روز شاهد آن هستيم.
این طرز تفکر و آرمانگرایی افراطی که «مردم نباید مریض بشوند، نباید دروغ بگویند؛ نباید سرهم کلاه بگذارند؛ در دنیا نباید قحطی باشد یا جنگ بشود؛ چرا جنایت؛ چرا فقر؛ چرا اعتیاد؛ نُزولخورها بايد خيريه بازكنند؛ هیچ ماشینی نباید تصادف كند و…»
به ظاهر بسیار خوب و عالی به نظر میرسد، اما عملی شدن تمام این موارد امکانپذیر نیست، چرا که هیچ چیز مطلقی وجود ندارد. تنها این امکان برای همه ما وجود دارد که جهان را به همین صورتی که هست بپذیریم؛ سپس برای بهترکردن آن بخشی از مسوولیتها را به گردن بگیریم؛ این رسم زندگی است.
اگر فقط بنشینیم و غُر بزنیم که چه قدر روزگار در حق ما بی انصافی کرده است، هیچ چیز درست نمیشود. اگر ناراحتیم بايد به چیزی فکر کنیم که خوشحالمان میکند یا به چیزهایی نگاه کنیم که به ما روحيه میدهد. انتخاب با ماست: که کانال تلویزیون را به میل خود عوض کنیم. مجبور نیستیم اخبار نگاه کرده، و حرص بخوریم. (به طور دلخواه هر روزنامهاي را كه باز كنيد و نسبت خبرهاي خوب را با بد بسنجيد؛ آن وقت می فهمید، که چگونه و به چه اندازه توسط اخبار منفي بمباران ميشويد! ؛ بهبیان سادهتر خبرهاي بد چند برابر خبرهاي خوب است و انباشت پيشگويی هاي شومي كه در زندگي رخ ميدهد بسيار زيادتر از خبرهاي خوشايند است).
به تعبیر دیگر، ما با منفيبافي خو گرفته ايم؛ چيزي كه دست كم عادت جاري جامعه شده است و هر بار به شكل و رنگي در ميآيد و مثل موجودات جاندار زاد و ولد ميكند.
«خوش به حالش صبح تا عصر تو خونه خوابیده، اما من از كلهی سحر تا نصف شب دارم جون ميکنم» ؛
«به این میگن شوهر، هر سال زن و بچهاش رو میبره مسافرت» ،
(( اينم شد زن؟! فقط بلده غُر بزنه)) ؛
((تُف به اين زندگي، همش بايد سگ دو بزني)) ،
((بخت و اقبال او بود که…)) ؛
((عجب سرنوشتي دارم)) ؛
((چقدر خوش شانسی که رییس شدی)) ؛
((ديدي شوهرش چه انگشتري براش خريده؟)) .
بله، میتوانیم تمام عمر را با منفی بافی صرف برچسب زدن به رویدادها کنیم که ((این خوب است، آن بد است)) اما چه فایده؟ فقط وقت خودمان را تلف میکنیم. علت اینکه به هر پیشامدی فاجعه و مُصیبت میگوییم، آن است که تنها درصدي از کل واقعیت را میبینیم و تا زمانی که به بد بودن اوضاع، ایمان داشته باشیم، هیچ تغییری در احوال ما به وجود نمیآید؛ و تا وقتی که با داد و فریاد و جنگ و دعوا به استقبال روزهای زندگیمان میرویم، هیچ پیشرفتی نخواهیم کرد!. میتوانیم با یک استدلال منطقی خارقالعاده، ثابت کنیم که حق با ما بوده است؛ ولی این بحثها، گره ای از کارمان نمیگشاید. اگر در پی آرامش بیشتری هستیم به رخدادهای پیرامون خود برچسب خوب یا بد نزنیم.