نقش پدر در خانواده
بیشتر متخصصان تعلیم و تربیت به نقش مادر در تربیت فرزند پرداختهاند، ولی پدر نیز دارای نقشی ویژه و منحصر به فرد در نظام تربیتی خانواده میباشد، به طوری که هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد. تربیت فرزندان درنتیجه پذیرش مسئولیت و تلاش و هماهنگی پدر و مادر است. واگذاری تربیت فرزندان به مادر و خالی کردن میدان تربیت از وجود پدران، معمولاً فرزندان را با مشکلات و اختلالات رفتاری غیرقابل جبرانی مواجه میسازد.
صاحبنظران معتقدند با اینکه مادران در تربیت مهارت بیشتری دارند ولی پدران هم میتوانند در تربیت فرزندان نقش موثری داشته باشند، و باید در امر نگهداری و رشد کودکان مشارکت کنند. کودکان تصوری اغراقآمیز از پدر دارند؛ او را بزرگتر، قویتر و دارای نیرویی مضاعف میپندارند که اطلاعات کافی در هر زمینه و توانایی حل همه مشکلات را دارد، او را کانون ارضای نیازهای مادی، روانی، اجتماعی، عاطفی و ارتباطی و عامل امنیت خانه و خانواده میدانند. پدر نماینده دنیای خارج کودک است، مرکز دانایی و آگاهی است. کودک گمان دارد که پدرش در همه چیز داناست. حتی کودکانی که نسبت به پدر دید منفی دارند بازهم درباره پدر تعصب دارند و عقل و فکر او را تحسین میکنند.
این تصورات و توقعات، مسئولیتهای بزرگ و تعیینکنندهای بر عهده پدران میگذارد و آنان را وامیدارد تا در امور تربیت و چگونگی رشد کودک مشارکت و نقش ویژهای پیدا نمایند. نقش پدر در زندگی انسان بی بدیل است. او در خانه فقط نانآور نیست. تربیت فرزندان یکی از مهمترین حوزههای مسئولیت اوست که نباید در اجرای آن کوتاهی کند. رفتار و عمل پدر الگویی تمام عیار برای فرزندان میباشد که هرگونه سهلانگاری در این زمینه میتواند خطرات جبران ناپذیری را در شکلگیری شخصیت فرزندان رقم زند.
متأسفانه امروزه به سبب فاصله گرفتن از آموزههای دینی، نقش پدر در تربیت فرزند کمرنگ شده است و تنها نقش اقتصادیش در خانه حضور دارد، در حالی که فرزندان دوست دارند از جانب پدر مورد محبت و اکرام بیشتری قرار گیرند. پدر از نظر کودک مظهر قانون و عدل و انصاف است و میتواند پناهگاه خوبی برای خانواده باشد. مشی پدر، مهر و انصاف و نیز ظلم و ستم و قدرت پدر در رفتار و آینده فرزندان اثر میگذارد.
دنیای غرب گاهی انتساب فرزند به مادر را کافی میداند و راز عدم دلبستگی فرزندان به خانواده و به ویژه عدم مهرورزی پدران به فرزندان را میتوان در همین مسئله جویا شد که آثار منفی بیشماری را در زندگی پدر و فرزند، به ارمغان میآورد و نتایج منفی آن در زندگی دو طرف، انکار ناشدنی است.
تصور کودک از پدر
طفل تا حدود سه ماهگی شدیدا وابسته به مادر است، و بعد از به تدریج پدر وارد زندگی و ذهن و او میشود، آنهم بهواسطهی مادر. کودک این را درمییابد که پدر برای او پناهگاه است، معلم است، رهبر و قانونگذار است. کودک که بهتدریج بزرگتر میشود تصوراتی از پدر را در ذهن خود پرورش داده و آنها را پر و بال میدهد. از جمله تصوراتی که کودک از پدر خود دارد عبارتند از؛ چهرهی برجستهی خانواده.
کودک در سن ۳ ـ ۲ سالگی پدر را بزرگترین شخصیت و عاقلترین فرد میپندارد. اگر کسی علیه پدر چیزی بگوید، او از پدر خود دفاع میکند. کودک در خانه با پدر رفتاری رسمی دارد و بیشتر اوقات از کانال مادر با پدر ارتباط برقرار میکند. از نظر کودک پدر سمبل قدرت و ضامن خانواده است و آرزوی کودک همانندی با پدر میباشد. پدر ضامن رفع نیازهاست. هر چیزی را که اعضای خانواده احتیاج دارند، پدر تهیه میکند. هر چقدر سن کودک بیشتر شود، دید او نسبت به توانمندی و ضمانت پدر بیشتر میشود به طوری که در سنین نوجوانی مادر را عامل مهر و محبت و پدر را عامل تأمین زندگی میداند.
اگر خطری برای کودک پیش آید در سنین خردسالی به مادر پناه میبرد ولی وقتی بزرگتر شد، پدر را پناهگاه خود میداند. یکی از عوامل ضعف خانوادههای امروزی، کاهش نقش پدر در خانواده است. کودکانی که در غیبت پدر پرورش یافتهاند، زمینههای بروز بزهکاری در آنان بیشتر است. كودك آلوده به دنيا نميآيد اين خانواده و پدر و مادراند كه زمينهساز شرافت يا آلودگي او هستند.
کودکانی که از تربیت و همراهی پدر در بازی و تفریح و سرگرمی برخوردار بودهاند، ضمن داشتن روابطی عمیقتر با دوستان، مهارت بیشتری در بیان حالات هیجانی خود و تشخیص احساسات دیگران دارند. پدرانی که دخالت بیشتری در تربیت دارند، فرزندانشان از مسئولیتپذیری بالاتر و توانمندی بیشتری در حل مسائل، مهارتهای کلامی و پیشرفت تحصیلی برخوردار بودهاند، و در بزرگسالی همدلی بیشتری با دیگران نشان میدهند. برعکس نوجوانانی که پدری سرزنشگر داشتهاند به راحتی دچار اضطراب و ناراحتی میشوند.
در خانوادههایی که پدر حضور نداشته و یا وجودش بیاثر باشد. فرزندان تمایل بیشتری به الگو قراردادن مادر نشان میدهند، این امر مشکلاتی را بهویژه برای پسران به وجود میآورد. همینطور دختران خانوادههایی که در آنها مادر مسلط و پدر منفعل بوده است، در نوجوانی و بزرگسالی و به خصوص در ارتباط با مردان و تشکیل خانواده بیشتر دچار مشکل شدهاند.
پدر، الگوی مناسب
فرزند در مسیر رشد و شکلگیری شخصیت خود با افراد زیادی در ارتباط است و از آنها تاثیر میپذیرد. چنانچه پدر بتواند بهگونهای رفتار کند که فرزند، جنبههای مثبت و سازنده رفتارهای او را بیشتر ببیند و الگوبرداری کند؛ به سلامت زندگی فرزندش کمک کرده است.
دختر برخورد با مرد را از پدر میآموزد، او از پدر مسائلی را میآموزد که هرگز از مادر نخواهد آموخت. فرزند صحبت کردن، راستگویی، وفاداری، روابط اجتماعی، شیوه غذا خوردن، نشست و برخاست کردن و همه سجایای اخلاقی را متفقا از پدر و مادر میآموزد.
با سلام
ضمن تشكر از مطالب زيباي شما.اميدوارم بتوانيم پدران خوبي براي فرزندانمان باشيم.
انشالله همینطور هم خواهد بود
سلام
مقاله خیلی خوبی بود. احسنت.
نقش مثبت پدر در خانواده و زندگی فرزندان باعث ثبات خانواده و دوام و آرامش آن میشود.
آقا این شعار شما خیلی متناسب با افکار و آرمان شما و ما نیست.
ما اصلا ارکستر را نمی توانیم بخوانیم تا چه برسد به اینکه تصور یا درک کنیم و از آن در زندگی بهره گیری کنیم.
میشه خواهش کنیم یه شعار بهتر جایگزین کنید.
این چطوره: ققنوس درونتان را به پرواز درآورید