روانشناسی

من خوب نيستم (بازی‌هاي ذهني)

نوشته شده توسط افشین طباطبایی

من خوب نيستم (بازی‌هاي ذهني)

همه‌ی انسان‌ها برای آینده‌ی خود برنامه­هایی دارند و دست به طرح نقشه‌هایی می‌زنند و طبق آن  به زندگی ادامه می‌دهند. برای نمونه ممکن است فردی در نقش یک قربانی ظاهر شود و بیش از حد فداکار باشد و یا فردی ستمگر تصمیم بگیرد که انسانی سرزنده، با نشاط و موفق باشد. تمام رفتار‌ و برنامه‌های ما هم چون بازی‌های دوران کودکی است.

با این تفاوت که این قبیل بازی‌ها، کمی پیچیده و سناریوهایی از پیش نوشته­ شده­ی ذهنی هستند اما بازی‌های دوران کودکی، خودجوش و بدون طرح قبلی صورت می‌گیرند.

بازی‌ها، نشان دهنده‌ی موضع ما در برابر دنیای بیرون است. همه‌ی ما بازیگر هستیم و به طور معمول در چهار نقش ظاهر می‌شویم:

۱ـ من خوبم ـ تو بدی (بازی برد ـ باخت): این قبیل بازی‌ها به طورمعمول با خودنمایی و خود برتربینی و تحقیر دیگران شروع می‌شود و شخص در نقش یک والد همه چیز‌ دان و اندرز دهنده ظاهر می‌گردد یا فردی اقتدارطلب است و یا نسبت به دیگران نفرت دارد و برخوردهای چکشی می‌کند(خودشیفتگی).

افرادی که دوران کودکی را در سختی و فشار گذرانده‌اند و پیوسته از جانب اطرافیان و اعضای خانواده، تحت سرزنش، سلطه و تحقیر بوده‌اند و از خودمختاری و آزادی عمل کمتری برخوردار بوده و نتوانسته‌اند از زیر فشارهای وارده، رهایی یابند، به طور معمول نفرت شدیدی را در وجود خود پرورش داده‌اند و پیوسته در نقش یک بازیگر خشن و صاحب هیجانات بد و مخرب ظاهر می‌شوند، آرامش خود را در تحقیر دیگری می‌جویند و مدام به دنبال مقصر و متهم می‌گردند.

۲ـ من بدم ـ تو خوبی (بازی باخت ـ برد): این بازی، درست عکس بازی مذکور است. شخص در یک موضع انفعالی ظاهر می‌شود و خود را کم و ناچیز می‌داند(حقارت). صفت‌های بد خود را بیش از حد، بزرگ­نمایی می‌کند و یا نسبت به آن‌ها آگاهی افراطی دارد؛ به همین خاطر همیشه از خود ناراضی است، دیگران را بهتر و بر‌تر از خود به شمار می‌آورد، تنها و گوشه­گیر است و خود را در رقابت و برابری با دیگران ناتوان می‌بیند. این قبیل افراد، موضعی منفی و بدبینانه در برابر زندگی دارند، سناریوهای خودآزاردهنده اجرا می‌کنند، همیشه در حاشیه هستند و دیگران را وارد متن مسائل می‌کنند.

۳- من بدم ـ تو بدی (بازی باخت ـ باخت): شخص در یک موضع انفعالی ظاهر می‌شود و نه تنها خود را کم و ناچیز می‌داند، بلکه دیگران را هم بد و نفرت­انگیز می­داند، بدترین حالت روانی ممکن است(انزجار و نفرت). احساس نفرت شدید نسبت به خود و همه اطرافیان دارد.

۴ـ من خوبم ـ تو خوبی (بازی برد ـ برد): بازیگران این سناریو، افرادی منطقی و روشن فکر هستند. سعی می‌کنند در مناسبات انسانی، فردی مثبت و متعارف باشند؛ هم خودشان را به نیکی ابراز می‌کنند و هم به دیگری اجازه‌ی ابراز وجود می‌دهند. آنچه را برای خود نمی‌پسندند، برای دیگران نیز لحاظ نمی‌پسندند.

من خوب نيستم

اساسی‌ترین نظریه­‌ی تحلیل رفتار متقابل این است که انسان­ها ذاتا خوب هستند. این بدان معناست که من و تو هردو ارزشمند، محترم، گرامی و گرانقدر هستیم. من خودم را همان­طور که هستم می­پذیرم و تو را همان­طور که هستی. این حالت از نهاد انسان بر می­خیزد تا این­که به رفتار مربوط شود. گاهی ممکن است آن چه را که تو انجام می­دهی، نه دوست داشته باشم نه قبول، ولی همیشه هر چه هستی تو را می­پذیرم. تو به ­عنوان یک انسان در نظر من ارزشمندی هر چند که رفتارت چنین نباشد. در نتیجه­ تبادل رفتاری کودک با والدین و الگوبردارهایی که انجام می­دهد، کودک با همان دانش نه چندان دقیق و ناقص خود به تعاریفی درباره­ خود دست می‌یابد که بعدها نمایش­نامه زندگی‌­اش می­شود.

باورهای کودک از قبیل «کسی منو دوست نداره» یا «من خیلی ناتوانم» در بخش ناخودآگاه ذهن او جای می­گیرد و کم­ کم زمینه­­ ساز اغلب رفتار او می­شود. این باورها به­ سادگی قابل شناسایی نیستند، چون در ناخودآگاه ذهن ما جای دارند و برای دسترسی به آن­ها احتیاج به مهارت داریم. مثلا یاد می­‌گیریم زمانی که نیاز به حمایت داریم به بازی­های ذهنی روی بیاوریم. در واقع بازی­ها مخوف ذهنی همان روش‌های غیرمستقیم دریافت نوازش­ است که در کودکی یاد گرفته بودیم چون نمی­توانستیم مستقیم به خواسته­مان برسیم برای بقای خود از آن­ها استفاده می­کردیم.

 

درباره نویسنده

افشین طباطبایی

افشین محمدباقر طباطبایی. نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی - روانشناختی - مشکلات جوانان. مربی مثبت‌اندیشی. شعار او این است: رهبر ارکستر زندگی خود باشید

دیدگاهتان را بنویسید