معیار خوشبختی چیست؟
انسانها به دنبال يافتن خوشبختی هستند و در پي آنند تا بالاخره روزی به چنگش آورند. اغلب براین باورند که بايد تا حد امکان خوشبخت زیست و آنرا وظیفه خود ميدانند، اما خوشبختی چیزی بیش از یک تعهد و تمایل شخصی و فراتر از یک تکلیف اخلاقی است.
با وجود به نظریات متعدد فلاسفه و دانشمندان، چنین موضوعی قدری عجیب به نظر میرسد، اما با توجه به اینکه دستيابي به یک مفهوم دقيق از خوشبختی منوط به تعاریف مختلف است، از اینرو رسیدن به اجماعي کلی قدری مشکل خواهد بود.
اول: بیشتر افراد برای خوشبخت شدن در انتظار واقعه ای خارق العاده و عاملی خارجی هستند؛ درحالیکه بايد ياد بگيريم تا زمانی که اتفاق بدی پیش نیامده است، احساس خوشبختی کنیم. «هر لحظه ای که احساس خوشی میکنیم، خوشبخت هستیم». اما این پاسخی دقیق و مناسب برای ارزیابی خوشبختی نیست. اگر احساس ما نتواند تعیین کننده میزان خوشبختی مان باشد، پس چه چیز دیگری معیار خوشبختی است؟
دوم: مبناي پاسخ ما مقایسه خودمان با دیگران است؟ آن هم با کسانی که تصور میکنيم از ما خوشبخت ترند؟ اما اگر متوجه می شدیم زندگی افرادی که خوشبختی خود را با آنها مقایسه میکنیم، نیز تا چه اندازه شكننده، توأم با درد و رنج است و ما از آن آگاهی نداریم، هرگز خود را با آنها مقایسه نمی کردیم.
سوم: یکی دیگر از ویژگی های انسان- که از بزرگترین آفت های خوشبختی نیز به شمار می آید- تمرکز بر کاستی ها و کمبودهاست؛ با اینکار، حق لذت بردن از زندگی را از خود سلب میکنیم؛ زیرا هیچ زندگی بدون کم و کاستی و هیچ انسانی نیز بدون ایراد نیست. جهت دادن ذهن به سوی کمبودها موجب میشود که از آنچه داریم، خشنود نباشیم.
چهارم: مانع ديگري كه همواره به عنوان اشتباه بزرگی بر سر راه خوشبختی وجود دارد، وابسته دانستن آن به میزان درآمد، شهرت و تأیید مردم است؛ چنین تفکری صحیح نیست و خوشبختی به همراه نمي آورد.
پنجم: باید گفت که خوشبختی یک حالت روانی است كه با موفقیت فرق میکند، اما خیلی ها به اشتباه این دو را یکی قلمداد میکنند؛ در واقع خوشبختی در اولویت قرار دارد؛ یک نفر میتواند در زندگی موفق باشد، ولی احساس خوشبختی نكند.
ششم: در واقع همینکه برای احساس برخورداری از خوشبختی و شادمانی شرط تعیین کنيم و آنرا در گروی رسیدن به هدفی دیگر بدانیم، هرگز احساس خوشبختی نخواهيم كرد؛ زیرا همیشه چیزی هست که خواهان رسیدن به آنیم و خواسته هایمان نیز هیچگاه تمامی ندارند.
هفتم: اشتباه معمول دیگر، مترادف دانستن خوشبختی با خوشگذرانی است؛ حال آنکه باید توجه داشت که خوشگذرانی امری موقتی و زودگذر، اما خوشبختی حالتی پایدار است؛ البته خوشگذرانی و تفریح و سرگرمی اگر سالم باشد، میتواند در ایجاد خوشبختی مؤثر واقع شود؛ درغیر این صورت آفت است و بس.
هشتم: یکی دیگر از نتایج یکسان دانستن خوشگذرانی با خوشبختی، داشتن این باور است که اگر بخواهیم خوشبخت شويم، باید از رنج کشیدن به دور باشیم. بر پایه این تفکر غلط، بسیاری افراد از اموری که باعث درگیری بیشتر و تحمل رنج و سختی يا تعهد میشود، دوری میکنند. چه کسی گفته است برای خوب زندگی کردن نباید هیچ رنج و سختی متحمل شد؟ لازمه رسیدن به زندگی بهتر، طی مراحل مختلفی است که گاه شاید با سختي و رنج همراه باشد. خوشبختي شايد لذت بردن از كاري است كه در حال انجامش هستيم؛ آن هم با وجود تمام سختي ها و مصایبي كه دارد.
یکی از مهمترین نکات درباره خوشبختی، حسی است که باید هرکس، خودش آنرا تجربه کند. باید از درون، احساس خوشبختی کنیم و یکی از مهمترین عوامل برای داشتن احساسی خوب و توأم با آرامش، شکرگزار بودن است. اغلب ما هنگامی قدر نعمت های خود را میدانیم که آنها را از دست میدهیم، اما شکرگزار بودن یکی از عوامل اصلی و مهم خوشبختی است. برای اینکه بتوانیم قدر موهبت های کنونی خود را بدانیم، بهتر است سطح توقعات و انتظاراتمان را پایین بیاوریم. همه انسان ها باید بیاموزند که چگونه با رنج ناشی از عدم موفقیت روبرو شوند.
خوشبختی را میتوان درهر شرایط و اوضاع و احوالی به دست آورد؛ به شرط آنکه زندگی دارای هدف و معنا باشد. هر شخصي با توجه به نوع دیدگاه خود میتواند به زندگی اش معنا و هدف ببخشد و مطابق آن در مسیری که انتخاب میکند گام بردارد. ما بدون هدف نمیتوانیم از لحظات خود لذت ببریم؛ درنتیجه احساس خوشبختی هم نخواهیم کرد.
اگر آدم به صورت مستقیم و خودآگاهانه دنبال خوشبختی باشد هیچوقت نمیتواند پیدایش کند
خوشبختی مجموعه همان لحظاتی هست که دایم در زندگیمان تسلسل دارند و ما از کنارشان با غفلت میگذریم. لحظاتی که وقتی طی شدند، بعد از گذشت روزها و سالها با حسرت احساس میکنیم که چقدر آن موقع خوشحال بودیم. دلمان میخواهد که میتوانستیم برگردیم به آن لحظه در گذشته و زمان را متوقف کنیم تا آن خوشحالی مان ادامه پیدا کند. گاهی اوقات آنقدر درگیر کارهای زندگی روزمره میشویم که واقعا فراموش میکنیم که خوشبختی در همین لحظات کوچک زندگی است که آنها را داریم از دست میدهیم نه در به دست آوردن آن چیزهایی که جامعه به آنها برچسب خوشبختی زده.
خوشبختی را با کامیابی های ساده روزانه برای خودمان فراهم کنیم
«خوشبختی از مجموعه ای از عوامل منشا میگیرد. بخشی از آن وابسته به زیست شناسی است. همه ما با طیف طبیعی نسبتا ثابتی از بهزیستی که در ژن های ما نقش بسته است به دنیا آمده ایم. درمیان چیزهایی که به خوشبختی کمک میکند، شرکت درکاری ارضا کننده، اجتناب از عواطف و رویدادهای منفی، داشتن همسر، و دارا بودن شبکه اجتماعی غنی است. سپاسگزاری، بخشش و خوش بینی هم اهمیت دارد. به نظر میرسد؛ پول بیشتری درآوردن، آموزش زیادی کسب کردن، یا زندگی در آب و هوایی دلپذیر اصلا اهمیتی ندارد» (مارتین سلیگمن- ذهن کاملِ نو- ص ۲۸۱).
«اگر معنای زندگی در هدف مشترک انسان ها نهفته باشد، در این صورت درباره چیستی آن چندان تردیدی وجود ندارد. آنچه هرکس برای رسیدن به آن تلاش میکند خوشبختی است. خوشبختی یقینا واژه ای بیرمق و از نوع واژگان متداول در کمپ های تعطیلات است که یادآور خنده های دیوانه وار، و ورجه ورجه کردن در یک ژاکت رنگ و وارنگ است. اما به عقیده ارسطو همچون شالوده ای در زندگی انسان عمل میکند، و شما نمیتوانید به گونه ای بپرسید: چرا باید در جستجوی خوشبختی باشیم. خوشبختی به خلاف پول یا قدرت، وسیله ای برای رسیدن به هدفی دیگر نیست. بیشتر شبیه به تمنای تکریم و حرمت دیدن است.» (معنای زندگی – تری ایگلتون – ترجمه عباس مخبر – ص۱۷۶ – نشر آگاه)