مدیریت خوشبینی :
ما به هنگام ترس از آینده، منفینگر میشویم و همین مساله موجب میگردد تا با ریزبینی و دقت زیاد به اشتباهات خود بنگریم و تواناییهایمان را نادیده بگیریم. در اصل روانشناسی مثبتگرا مطالعه علمی ظرفیتهای آدمی در رویارویی با چالشهای زندگی است. در دنیای پُرشتاب و پیچیده امروزی دیگر جایی برای هیجانهای منفی وجود ندارد، یعنی اگر ما بخشی از وقت و انرژیمان را صرف منفیگرایی کنیم، نیروی عظیمی را از دست میدهیم.
به هنگام صرف غذاهای گوناگون، روابط اجتماعی با افراد مختلف و… درحقیقت به دنبال کسب تجارب احساسی مثبت هستیم. انسانهای سالم ذاتا سعی میکنند از هیجانهای منفی مانند؛ ترس، خشم، انزوا، حقارت و… دوری بجویند، گرچه در برخی مواقع ممکن است درگیر همین احساسات منفی شوند، ولی بیشتر هیجانات محتوایی احساسی، ادراکی، فکری و عملی دارند، به این معنی که مجموعهای از عوامل درکنار هم تعیین خواهند کرد (نوعی مهندسی خوشبینی)، آیا وضعیت خوشی در پیش رو خواهیم داشت، یا نه؟
وقتی خواستگاه اندیشهها و تواناییهای ذهنی ما اصول مثبتبینی است شاید بتوانیم به مدیریت خوشبینی هم دست یابیم، درحقیقت دریچههای ظرفیت نامحدود انسانی خویش را درمصاف با سختیهای زندگی به روی خودمان گشودهایم. در دنیای امروز جایی برای هیجانات منفی وجود ندارد، اگرچه از طُرق مختلف مورد حمله روانی و فشار هیجانی قرار میگیریم ولی وجود هیجانات منفی مانعی جامع برای ساختار ذهنی سالم است. میتوان با خوشبینی در برابر عناصر مخرب بدبینی سدی مستحکم و غیرقابل نفوذ ساخت.
البته شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه خوشبینی نمیتواند نسبت به هر موضوعی ارزشمند باشد؛ برخی افراد ممکن است نظراتی غیر واقع بینانه نسبت به عواقب کارها و رفتارشان داشته باشند. امکان دارد آنها، پُرخوری، سیگار، شرابخواری، مصرف موادمخدر و امثالهم را با نگرشی مثبت و خوشبینانه پیش گرفته و نسبت به عواقب سوء رفتارشان بیتوجه باشند.
آنچه مسلم است رویدادهای تلخ و بد در زندگی چه برای افراد بدبین و منفی، چه برای خوشبینها اتفاق میافتد، اما نوع نگرش این دو گروه نسبت به مسایل و طرز تلقی آنان تفاوتها و نتایج را رقم میزند. اینکه ایمان، باور، امید داشته باشیم یا یاس و غم و درماندگی احساس کنیم، برخواسته از طرز تلقی و نگرش ما به رویدادها و پستی و بلندیهای زندگی است. یک روش علمی و مستند برای ایجاد خوشبینی، شناسایی افکار منفی و زیر سوال بردن بدبینیهای رایج ذهنی است، که هرکسی به سادگی توانایی اینکار را حداقل در رابطه با فضای ذهناش دارد.
ما معمولا از توانایی زیر سوال بردن و آنالیز، یا تجزیه و تحلیل رفتار دیگران در برخورد با خودمان به خوبی داریم و از آن هم استفاده میکنیم، ولی در رابطه با جریانات فکری و چارچوبهای ذهنیمان، بهطور معمول، اینکار را نمیکنیم (چون تجربهاش را نداریم یا بلد نیستیم).
بهطور مثال» همه ما مشاجره یا مباحثه با دیگران را بلدیم و در آن (کم و زیاد) مهارت و تجربه داریم، و گاه به سادگی حاضریم به خاطر مسایل بیاهمیت یا منافع کوچک وارد بحث و جدلهای بیپایان و بیمعنی (معمولا با نزدیکان) شویم. ولی هیچکدام حاضر نیستیم این تجارب را در مورد افکار مخرب ذهنیمان، مهاجمان مزاحم درونی و ویروسهای بدبینی مهلکی که به جانمان میافتند، انجام دهیم و با آنها (بدبینیها – افکارمنفی) وارد مشاجره و جدل شویم و انگشت اتهاممان را به سویشان نشانه رویم که: «آهای دست از سرم بردار، من حوصله ام سرنرفته، من خوشحالم، برو پی کارت و…».