بحث کتب آسمانی درباره تاثیر نیروی ایمان و باور انسان است. به طورقطع نظام باورهای انسانهای موفق و خوشبخت در مقایسه با انسانهای شکست خورده و نگون بخت تفاوت زیادی دارد.
همه چیز از باور انسان نشات میگیرد
واقعیت این است که بسیاری از افراد با تکیه بر باورها و ایمان و تواناییهای ذهنی خود و استفاده از تجارت دیگران بر بخش بزرگی از گرفتاریهای غیرقابل تصوری که با آنها روبه رو میشوند، چیره میگردند، و برخی دیگر با وجود داشتن همه امکانات مادی و اجتماعی و شغلی خوب، عاجزانه دست روی دست گذاشته نه تنها از فرصتها و تجارب گذشتهگان بهره نمیبرند، بلکه چون سست اراده بوده و ایمانشان نیز ضعیف است، نمیتوانند حتا کوچکترین مشکلات خود را رفع کنند و در وادی بیچارگی میمانند. در واقع رسیدن یا نرسیدن به نتایج دلخواه ناشی از باورهای شخصی و ایمان است.
میتوانیم آدمی خرافاتی، دربند محدودیت ها، متعصب، بدگمان، منفینگر باشیم، یا روشنبین، مثبت اندیش و… چه ورزشکار یا یک هنرمند، دانشمند یا تاجر و… تنها با نیروی ایمان میتوان با جسارت به سوی اهداف بلند پروازانه رفت.
باور و ایمان برای رسیدن به هدف (چه آرامش، چه موفقیت در هر زمینه ای) به ما انگیزه میدهد. مثل سوخت و نیروی محرکه یک موشک که آن را به جلو میراند. در حقیقت با نیروی باور و ایمان قادر به ایجاد تغییر خواهیم بود و هیچ مُصیبتی بر ایمان محدودیت ایجاد نمیکند.
با نیروی ایمان هر سد، یا مشکل و گرفتاری را با روی باز می پذیریم و بر این عقیده ایم که تنها مرگ راه حل ندارد. با داشتن ایمان و باور به خود و راهی که در پیش میگیریم به این نتیجه میرسیم که ارتباطی منسجم و منطقی بین ذهن و جسم وجود دارد.
در زندگی همه ما کم و بیش فجایع و مشقت هایی رخ میدهد، به بیانی روشتر روزگار با هیچکس سر سازگاری ندارد، در چنین اوضاعی است که ایمان، باور، صبر، مدارا، مقاومت و پایبندی به ارزش ها، چهره واقعی خودشان را نشان می دهند. برخی انسانها چنین تجاربی را فرصتی برای تعالی و بهتر شدن می دانند، ولی بعضی دیگر خود را نابود می کنند و در برابر مصایب، شیرازه روح و روانشان از هم میپاشد.
به راستی چه عواملی باعث میشود عده ای طاقت مشقات و سختی ها را داشته باشند و عده ای دیگر در برابرشان به زانو درآیند؟ چرا عده ای باوجود تمام ناملایمات زندگی همواره در شادی و نشاط به سر میبرند و برخی اوقاتشان تلخ است و زندگیشان سرشار از ناامیدی، خشم و افسردگی.
اگر بپذیریم که در هرسختی و مشقتی، حکمتی نهفته است و آن هم به نفع ما، در مواجه با بسیاری از مشکلات و رخدادهای زندگی خود را نمیبازیم و عکس العملی صحیح نشان می دهیم که قطعا به نتایجی مثبت نیز منتهی می شود. باور این موضوع که در هر اتفاقی مصلحتی وجود دارد و هر مصیبتی بذری است که شاید بعدها به ما ثمری رساند، مطمئنا به استحکام فکری و ذهنی ما کمک خواهد نمود.
این موضوع برمیگردد به تجارب نامداران تاریخ که در مسیر رسیدن به موفقیت، طعم شکستهای بسیاری را چشیده اند، با مطالعه سرگذشت آنان درمیابیم که هیچکدام از ادامه راه ناامید و سرخورده نشده بودند، بلکه هر شکست برایشان مایه دلگرمی بیشتر بوده. درحقیقت باید گفت که انسانهای بزرگ در راه رسیدن به اهدافشان شکست را نوعی نتیجه نادرست می دانند. آنان احساسات منفی را با وقایع ناخوشایند در یک ردیف قرار نمی دهند. اگر هرخطا و هر اشتباه بر احساسات و باورهای ما تاثیر بگذارد و اثری نامطلوب بر ما داشته باشد و آن را شکست بنامیم، که تمام باورهایمان برباد خواهد رفت.
موفقیت چیست؟
شاید بهترین تعریف متعلق به «کریستوفر مورلی» روزنامه نگار و نویسنده باشد: ((فقط یک موفقیت وجود دارد و آن چیزی است که تو را خوشحال کند)).
«موفقیت یعنی چیزیهاییكه شخص ما را خوشحال میكنند»
هدف این است که با مشاهده چیزهای منفی یا مثبت از طریق چشم یا گوش، و معنی كردنشان (تجزیه تحلیل) در ذهن به فرمول خامی دست پیدا کنیم که ما را در رسیدن به موفقیت یاری نماید. علاوه براین امکان دارد؛ نیازمند تغییراتی برای منظم کردن امور شخصی باشیم، تا مطمئن شویم که در راه درستی برای موفق شدن قرار گرفته ایم.
اگر دیدگاه دیگران در مورد موفقیت را دنبال کنیم، هیچوقت شاد نخواهیم بود، حتا اگر نظر و روش میلیون ها انسان باشد. ما به قدرت ذهنی برای آفرینش (خلق) یک زندگی و نگاه کردن به آن از دید خودمان نیاز داریم.
به تعداد انسان های روی زمین میتوان زندگی را معنی كرد، هیچ تعریف مشخص و كاملی از زندگی و خوشبختی نمیتوان ارایه داد، گرچه قرن ها است ادیان الهی و فلاسفه مكاتب مختلف نظرات گوناگونی در این موارد ارایه كرده اند.
«موفقیت چیزی است که به طور شخصی در مورد آن تصمیم می گیریم»