تسلط بر وقایع
ما نمیتوانیم همیشه کنترل و تسلط روی برخی اتفاقات داشته باشیم. اما میتوانیم بر روی نگاه و نگرش سلطه و کنترل داشته باشیم. وقتی یک اتفاق ناگوار رخ میدهد یا به بنبستی برمیخوریم (یعنی دری به رویمان بسته میشود) تمام توجه و تمرکزمان را روی همان در بسته میگذاریم، فقط یک در بسته میبینیم آن هم اغلب با سرخوردگی و ناخشنودی.
هر روز بسته به عقاید و باورهایمان با انتخابهای زیادی روبرو هستیم. ما طی سالها در میان انتخابهای درست و نادرستمان رشد کردهايم. به دلایل مختلفی از جمله چسبیدن به موضوعات قدیمی و کهنه، چاچوبها و پیشنویسهای ذهنی یا ترس از چیزهای جدید و ناشناخته، معمولا در چنین مواقعی همه توانایی و امیدمان را از دست میدهیم. اما اگر بتوانیم ذهن و دید و توجهمان را از در بسته دور کنیم از کشف یک ردیف درهای باز شگفت زده و متعجب خواهیم شد.
ما اغلب این انتخابها را درهایی میبینم، بر روی دیواری که سد راهمان شده و نمیدانیم آن سویش چیست، باز کردن در و وارد شدن همیشه سادهترین کار است. خواه یک انتخاب مثبت یا منفی باشد. اما خروج ممکن است سالها به طول انجامد. جامعه امروزی امکانات زیادی برای انتخاب در دسترس انسان قرار میدهد. چنین تعدد انتخابی که پیش روی انسان وجود دارد و سهل بودن بسیاری از آنها آدمی را دچار عادات فکری متفاوتی نموده است،
از طرف دیگر انسان خود را دارای حق انتخاب میداند و این حق قطعا و حتما آدمی را دچار مشکلات متعدد مادی و روانی میسازد چون ما قصد رسیدن به خواستهمان را داریم. درنتیجه گاه به درهای بسته میخورد، با ناکامی مواجه میگردد، ناامید گشته و مجبور میشود استرسهای زیادی را به طور ناخواسته تحمل کند، و سرانجام در دام نگرانیها و افکارمنفی میافتد، و این چالشهای دستیابی به آرزوهای بیانتهای انسان گاه به طمع ورزی ختم میشود و او چشم باز میکند و خود را اسیری در بند و گرفتار میبیند.
بسیاری از افراد مدیریت افکارشان کار بسیار سختی است، و در نتیجه ذهنشان فقط بر روی کمبودها، شکستها، ناکامیها و همان درهای بسته تمرکز میکند. این افکار هیچ فایدهایی دارد؟ به جز درد و رنج و جلوگیری از هرگونه تغییر و بهبود. اما چطور میتوانیم خودمان را از گذشته رها کنیم و فرصتهای جدید را ببینیم؟ چطور میتوانیم کاری کنیم که درها و فرصتهای جدید را ببینیم و وارد در تازهای شویم که برای ما باز شده؟
ولی متاسفانه بیشتر انسانها بهواسطهی افکار منفی جاری در ذهنشان، یاس و ناامیدی، در برابر ناملایمات به زانو در میآیند و چون نمیتوانند برخیزند، منتظر میمانند تا کسی پیدا شود و دستشان را بگیرد. عوامل زیادی در اطراف ما وجود دارند که افکار افسارگسیخته منفی را به ذهن انتقال میدهند (آدمهای منفیگو، شبکههای خبری، فیلمهای ناامیدکننده و…). ذهن منفی اغلب موجب؛ تکدر خاطر، ناشکری، ناامیدی، عدم پيشرفت حتا در برخی اوقات افسردگی میشود. وقتي فکری منفی به كلهمان ميافتد ديگر از عهده کاری برنمیآییم. در حقيقت افکار منفی آتش یک جنگ فرسایشی را در ذهن شعلهور میکند، که همه نيرو و توان ذهني ما صرف مبارزه بیفرجام با آن خواهد شد.
هر واقعه مقداری انرژی مختص به خودش دارد که هنگام وقوع آزاد میشود. آدمهای هوشیار و موفق از انرژی و پتانسیل بالقوه هر رویداد به نفع خودشان استفاده میکنند، حتی اگر رویدادی به ظاهر بد و ضد منافع فردی ما باشد. میتوانیم از انرژی هر واقعه اجتماعی که برایمان پیش میآید به نفع خودمان استفاده کنیم. بدین معنی که انرژی تخریبی آنها را برای برخاستن راکت آرزوهایمان مصرف نماییم. این کاری است که انسانهای زیرک و خلاق انجام دادهاند و میدهند.