مبارزه با بدبینی
قوه خیال پذیرای هر نوع فکری است، بدی و پلشتی هم از همین مجرا وارد میشوند و به افکار رنگ و وسوسه شیطانی میزنند و با تکرار، سبب عملی شدن و به شکل عادت درآمدن (افکارمنفی) در ذهن میشوند. تا دیر نشده باید به جنگ بدبینیها برویم، زمانی که در حد طرحی از یک فکر یا گمان هستند، چون اگر به عمل درآیند و ریشه دوانند، به سختی میشود با آنها مبارزه کرد. روانشناسان اعتقاد دارند که هر فکر و اندیشهای بالقوه ظرفیت تبدیل شدن به عمل را دارد.
برخی از بدگمانیها ریشه در بیماریهای شدید روانی دارند که نیازمند مشاوره و درمان توسط روانشناس و روانپزشک است. ولی در بیشتر موارد بدبینی فرد به واسطه شرطی بودن اوست، یعنی وقتی حرفهای منفی و بدبینیهای خود را به دیگران میگوید، آنها هم در جواب او را تایید میکنند، یا با لبخند موجب تشویق و تقویتش میشوند، در نتیجه شخص بدبین؛ ناخودآگاه نسبت به دیدگاهش مُصرتر شده، به گونهای که حتا از ارایه نظرات منفی و بدبینانهاش لذت میبرد.
آدمهای منفی و بدبین هیچوقت نیمه پُر لیوان را نمیبینند، فقط نیمه خالی را میبینند، اگر هم لیوان کاملا پُر باشد. نگران هستند که نکند کسی آن را خالی کند. عوامل بدبینی همواره در اطراف ما وجود دارند و همه به طور روزمره با آنها مواجه میشوند. ولی افراد خوشبین به واسطه زمینه مثبت اندیشی که دارند چندان تحت تاثیر عناصر تخریبی بدبینی قرار نمیگیرند. البته بدبینی شاید بتواند پشتیبان برخی واقعیاتی باشد که ما به آنها نیاز داریم، زیرا در بیشتر صحنههای زندگی خوشبینی امر تضمین شدهای نیست، گاهی امکان دارد با شکستی غیرقابل برگشت روبرو شویم، که عینک خوشبینی تنها باعث تسکین موقتی ما میشود و چیزی را تغییر نمیدهد.
ولی درکل باید گفت منظور؛ بدبینی در موارد عام است، نه خاص. یعنی فرد تا جایی پیش میرود که به هر چه نگاه کند، یا هر اتفاقی که در زندگیاش بیفتد، فقط نکتههای منفی، یا نقاط ضعف را ببیند، و هر رویداد و موضوعی را در ذهن خود جریانی غلط و زشت ترسیم و تصور کند. بدبینی عام تعبیری نادرست از رفتار دیگران هم هست اگر فرد احساس کند آن چه میبیند با چیزی که در پشت صحنه وجود دارد تفاوت دارد، قطعا این رفتار از مثبت اندیشی نشات نمیگیرد. گاهی انسان بدی میکند اما اگر درونش خوبی باشد، بدبینی تلقی نمیشود. کسانی که به بدبینی دچار هستند یک اتفاق بد را به همه چیز تعمیم میدهند. این تعمیم ممکن است در همه امور زندگی یا تنها در مورد موضوعی خاص باشد.
در اجتماع آدمهایی وجود دارند که به واسطه شغل، فشارهای مالی، اضطراب یا عدم اعتماد به نفس دچار بدبینی میشوند. فرد بدبین خیال میکند که اطرافیان برای او ارزش قایل نیستند، ازاینرو به کسی اعتماد ندارد. او درحالی که به شدت محتاج توجه اطرافیان میباشد، وقتی اطرافیان به او محبت میکنند، آن را پس زده و مهر و محبت آنان را به پای ریاکاری میگذارد، در حقیقت یکی از ویژگیهای این افراد، انزوای عاطفی است. افراد بدبین دارای ویژگیهایی چون: عدم بخشش و فراموش کردن، گرفتاری در رابطه با محل کار، احساس استثمار شدن و… نیز هستند.
افراد بدبین اغلب قبول نمیکنند که بدبین هستند و افکار و استدلالشان اشتباه است، اما برخی از بدبینها که به وضعیت خود واقفند، اگر در مراحل اولیه بدبینی باشند به دنبال راههایی برای درمان بدبینی خود میگردند، معمولا به آنها توصیه میشود به مثبت اندیشی و دوری از افکارمنفی روی آورند و در صورت لزوم برای مشاوره به روانشناس مراجعه کنند. البته ما با دو گروه افراد بدبین مواجه هستیم؛ یکی افرادی که ممکن است در طول زندگی دچار بدبینی شوند. گروه دوم افرادی که بدبینیشان غیرقابل مهار است و همواره در ترس به سر میبرند و به همین دلیل دچار حالت توهم یا نوعی پارانویید میباشند.
فرد بدبین به نکات منفی بسیار توجه دارد و نقطه ضعفهای ناچیز را به خوبی میبیند. همیشه دارای عدم اطمینان است و خودش را از همه چیز مبرا میداند و گاهی هم ممکن است همراه با خود شیفتگی باشد. تعصب در روانشناسی به معنای فکر غیرمنطقی است که با موقعیت متناسب نیست اما بدبینی به معنای آن است که: «من میترسم اتفاق ناگواری بیفتد ولی دلیلی منطقی هم برای آن ندارم». البته فرد بدبین هیچوقت خودش را با تعصب توجیه نمیکند بلکه دیگران را بدبین و متعصب مینامد.
بدبینی و منفینگری با اثر بدی که روی خود شخص و اطرافیانش میگذارد، زندگی را در کام انسان تلخ و غیرقابل تحمل میکند. ما در تعامل متقابل با دیگران هستیم؛ اگر خوب درباره آنها فکر کنیم، آنها نیز با ما خوب خواهند بود و اگر بد، آنها نیز با ما بد خواهند بود. افراد بدبین و منفینگر حتا با خود نیز مشکل دارند و به زمین و زمان بد و بیراه میگویند. دنیا با انسان معامله متقابل میکند، اگر بخندید به روی شما میخندد و اگر چین بر ابرو اندازید، او هم برایتان، ابرو درهم میکشد. اگر مهربان و صمیمی باشید، در اطراف خود مردمی را میبینید که شما را دوست دارند و گنجینه دلشان را به رویتان باز میکنند.
بدبینی، بدگمانی و منفینگری همچون خوره بر جان انسان میافتد و با مختل کردن نظم روانی فرد او را به انواع بیماریها مثل: افسردگی و اضطراب مبتلا میسازد. افراد بدبین از هر چیزی میترسند و از همه کسی وحشت دارند، و نگرانی جانکاهی بر روح آنها مستولی است، نه میتوانند یار و مونسی غمخوار پیدا کنند و نه شریک و همکاری برای فعالیتهای اجتماعی، و نه یار و یاوری برای روز درماندگی.
چنین اشخاصی، چون دارای تفکر غلط و منفی هستند، ناگزیر در تعاملات اجتماعی و زناشویی از کلمات و الفاظ منفی، نادرست و زشت استفاده کرده و به طور ناصحیح و نابهنجار رفتار میکنند؛ در نتیجه دوستیها را به دشمنیها تبدیل کرده و اطرافیانشان را از خود رنجانده و دور میکنند. در حقیقت ریشه خیلی از صفات رذل و بد مثل: غیبت، مسخره کردن، تجسس در زندگی دیگران، لقب زشت به دیگران دادن و… در همین صفت بدبینی میباشد.
کسی که از ریشه مشکلات خود خبر ندارد و نمیداند که منفینگر و بدبین است، اصلا به درمان آن اقدام نمیکند. چنانچه واقعیت را بپذیریم که شخصیت ما سازمانی باز و گشوده است و امکان تغییر و تحول در آن وجود دارد؛ در این صورت در جهت ریشه کن نمودن صفات شخصیتی و اخلاقی ناپسند خویش تلاش خواهیم کرد.
به هر میزان که شناخت آدمی از موضوعات، کاملتر و عمیقتر شود، موجب ایجاد بینشی واقعبینانه و شفافتر میگردد. تمایز بین «حادثه» و «تفسیرحادثه» با رویکرد ما به زندگی، محصول و برآیند تجربیات گذشته ماست، ولی این اشتباه است که تجربیات تلخ و منفی گذشتهمان را به رویدادهای جدید تعمیم دهیم. باید میان «حادثه» و «تفسیرحادثه» تفاوت قایل شد؛ مثلا حادثه مشابهی را دو شخص به دوگونه متفاوت تعبیر و تفسیر مینمایند، یکی به لحاظ خوشبینی، برداشت مثبت و سازندهای از موضوع دارد و دیگری به حسب بدبینی، تلقی ناگواری از همان واقعه دارد.
نظام ذهنی فرد بدبین، بهگونهای است که خود را بد و گناهکار نمیبیند؛ بلکه گناه را به گردن دیگران میاندازد. درحالیکه مشکلات در نفس سرکش و چارچوب غلط ذهن اوست. از اینرو اگر انسان نسبت به خداوند و خَلق او نظر خیر و نیک ندارد، به این علت است که در خود فضیلتی نمیبیند؛ از چنین انسانی گمان خیری انتظار نمیرود مگر خود را اصلاح نماید و نظام ذهنیاش را تغییر دهد. قبل از این که به دیگران شک کند، به دید و فکر خود شک کند. کمتر کسی پیدا میشود که فکر منفی و گمان بد به سراغش نرود؛ اما مهم، مدیریت آنها، نحوه برخورد و واکنش در مقابل آن است.
اما چگونه
بهترین کار پیشگیری است، افکارمنفی- منفینگری- منفیبینی- خیالات منفی و در نهایت بدبینی نیز شبیه بیماریهای عفونی و امراض واگیر؛ مسریاند و باید توسط واکسنهای پیشگیری جلوی نفوذ ویروس آنها را گرفت. با گوش ندادن به حرفهای منفی، اجتناب کردن از آدمهای منفیبین، پرهیز از اجتماعاتی که منفیگویی و بدبینی و منفینگری در آنجا رواج دارد و نَقل محفل است. به طورکلی دوری از همه عواملی که باعث میشود افکارمنفی در ما ریشه دواند یا تقویت شود، و برعکس توسل جستن به عناصری که موجب مثبت اندیشی، مثبتبینی و مثبتنگری میگردند.
خبر خوب این است که کار درونی و مداوم و پایا میتواند عادتهای فکری را تغییر دهد (الگوهای ذهنی). اما چه طور با افکارمنفی کـه تـوانایی ضربه زدن به ما را دارند و اطمینان و اعتمادمان را از بین میبرند، کنار بیاییم؟ اولین و مهمترین مساله این که؛ افکارمنفی به دلیل ذات متزلزل و ضعیفشان در چهارچوب یک ذهن قوی و محکم نه اثری دارند، نه کاربردی، و دوم باید بدانیم چگونه در برابر هر حادثهای واکنش نشان داده و آن را زیر سلطه بگیریم، حتا اگر یک فاجعه به نظر برسد. اگر پیامهایی که افکارمنفی به ذهن میفرستند را نادیده بگیریم، آنها رفته رفته مجبور به عقب نشینی میگردند و به مرور میتوانیم مثبت اندیشی را جانشینشان کنیم. در دام افكار مخربِ منفي، که همچون ویروسهای کامپیوتر هستند، نيفتادن امر خیلی مهمي است، آنها تاثير تخريبي و ويرانگرِ عميقي بر ذهن و سيستم عصبي دارند.
افکارمنفی مانند سلولهای سرطاني گسترش مییابند
همیشه پيشگيري از درمان بهتر است. بايد سدي در برابر افكارمنفي (ويروسهاي مخرب) درست كرد و به شكار انديشههاي مثبت رفت و جنبههاي خوب هر رويدادی را ديد (نيمه پرليوان).