رفتار انسان حاصل باورهای اوست. نمیتوان رفتاری را تغییر داد، مگر باوری که ریشهی آن است را تغییر دهیم. بسیاری از مشکلات زندگی زناشویی از باورها و تفکرات اشتباهی سرچشمه میگیرد که به اشکال مختلف آموخته ایم. نحوهی برخورد امروز ما با همسر، فرزند، رویارویی با مشکلات زندگی، تصمیمهای مشترک و… همه و همه ناشی از نگرشی است که نسبت به زندگی مشترک داریم. در شکلگیری این نگرش عوامل زیادی نقش دارند؛ از محیط مدرسه تا فیلمها و سریالهای تلویزیونی، روابط پدر و مادر، محیط زندگی و دهها عامل ریز و درشت دیگر که به آن باورهای اشتباه در زناشویی میگوییم. گاهی باوری چنان در ما پُررنگ است که هیچوقت گمان نمیکنیم اشتباه باشد، اما درحقیقت این باور غلط باعث رفتاری نادرست میشود. برخی رفتار که زندگی زناشویی را تلخ میکند؛ ریشهاش در اعتقادات خود ماست ولی ما به دنبال مقصر در جای دیگری هستیم.
رابطهی سالم با همسر، سرچشمه آرامش، حمایت و لذت برای هر کسی است. زمانی که دو نفر با سلایق و نیازهای مختلف با یکدیگر ازدواج میکنند، دوام و کیفیت زندگیشان به دانش، مهارت و هنر آنها در تحکیم این ارتباط بستگی دارد. روابط زناشویی تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد از جمله: مهارتهای ارتباطی، قابلیتهای حل مشکل، باورهای زوجین و… تحقیقات نشان داده که «باورهای غیرمنطقی» یکی از مهمترین عوامل مشکلساز در فرآیند تفاهم زوجین است.
از آنجایی که باورها نوع نگاه انسان به هستی را تعیین میکنند، درنتیجه مؤثرترین محرک در هدایت روابط زن و شوهر نیز میباشند. یکی از تصورات رایج و بسیار اشتباه در روابط زناشویی این است که؛ فکر کنیم همسرمان موجبات خوشبختی ما را فراهم خواهد کرد، و اساسا از او انتظار هم داشته باشیم. قبل از هر چیزی باید بپذیریم که هر یک از ما مسئول خوشبختی خودمان هستیم، و این دیدگاهها، نوع جهانبینی و برخورد با رویدادهای پیرامون است که وضعیت و کیفیت زندگی ما را تعیین مینماید.
باغبان چون مدام به باغچه رسیدگی میکند، گلهایی با طراوت و زیبا دارد. زناشویی رابطهای دو سویه است، که هر دو طرف باید به هم امواج مهر و دوستی، عشق و حمایت بدهند تا زمینههای خوشبختی را برای یکدیگر فراهم کنند. یعنی مثل باغبان از باغچهی زندگی مشترکشان مراقبت نمایند. و باورهای اشتباه در زناشویی موجبات تخریب این رابطه را فراهم میکنند. شاید بتوان گفت دشمن اصلی روابط زناشویی فقدان صمیمیت است. چون اکثر زن و شوهرها بهطور عمیق یکدیگر را نمیشناسند، درنتیجه هرگز نمیتوانند در قالبی واحد قرار گیرند و یکپارچه شوند. بسیاری از زن و شوهرها زیر یک سقف زندگی میکنند، ولی درواقع تنها هستند و رابطهی زناشویی آنان صرفا درحد روابطی فیزیکی و خالی از احساس است.