گفتگو درباره بحران اختلاف نسلها
آیا حقیقت دارد که اختلاف باورها و اعتقادات بین نسلها در کشور ما تبدیل به یک بحران در روابط والدین و فرزندان شده است؟
هنوز به مرحلهی بحرانی نرسیده است، ولی اگر بی توجه باشیم قطعا این اتفاق میافتد. به طورکلی باید توجه کنیم که تعارضات فکری امری طبیعی در زندگی بشر محسوب میگردد، ولی موضوع از آنجا حاد میشود که این اختلافات سرآغاز جدایی، درگیری و رودررو قرار گرفتن والدین و فرزندان شود، بدین معنی که انرژی ذاتی هر طرف صرف تخریب و تضعیف دیگری شود. عدم توافق و اختلاف نظر، با ناسازگاری که ریشه در بیخردی دارد و مانند ستیزی نافرجام در دایرهای بسته است، زمین تا آسمان تفاوت میکند.
حرمت شکنی فرزندان، به کار بردن واژههای سخیف و زشت مانند: بیعرضه، تنبل، بیشعور و … یا استفاده از ابزارهای سرزنش، تحقیر، مقایسه، سرکوفت که هر یک به نوعی ویرانکنندهی سازههای روانی نوجوانان و جوانان خواهد بود، درگذر زمان بین فرزندان و والدین فاصله ایجاد میکند. وقتی پدر و مادر به عقاید، سلیقهها و باورهای فرزندان احترام نمیگذارند و سعی در طرد و منکوب کردن آنها مینمایند، این پیام را به جوانان منتقل میکنند که: «بزرگترها ما را به رسمیت نمیشناسند».
آیا جامعه جوان در زمینه الگوهای کهن مانند احترام گذاشتن به والدین در حال فرار از سنتها است؟
عدم احترام شاید نوعی رفتار منفی در قبال همان احساس عدم پذیرش و تایید از سوی بزرگترهاست. یعنی تنها ابزاری که شاید نسل جوان امروزی برای تقابل انفعالی یا رفتار اعتراضی نرم میتواند از خود نشان دهد. احترام گذاشتن یکی از عادات پسندیده و ارزشمند جامعه ایرانی است. حفظ حرمت دیگران رفتاری مطلوب و مقبول و از جمله صفات برتر انسانی به حساب میآید. برخوردهای خوب و نیکو انرژی مثبت از خود ساطع میکند. احترام گذاشتن ریشه در تواضع و فروتنی دارد، و بالطبع حاوی بار مثبت انرژی هم هست.
حفظ هویت فرهنگی و اخلاقی جامعه در جهت جلوگیری از بروز ناهنجاریهای رفتاری، امری انکارناپذیر است. اولین مرحله آن نهادینه شدن احترام به بزرگترها و حفظ حرمت آنان است. یکی از مشکلات عمدهای که امروزه به چشم میخورد؛ عدم احترام فرزندان به والدین یا کمرنگ شدن آن میباشد. احترام به پدر و مادر امر واجبی است که در اثر تربیت و تعلیم و پرورش درست قوت و قوام مییابد. اگر کسی میخواهد به او احترام بگذارند باید خودش به دیگران احترام بگذارد. به نسل جوان حاضر توجه کنیم، شاید اینان بیاحترامترین نسلی هستند که دنیا به خود دیده است. پیش از سرزنش جوانان باید از خود بپرسیم که آیا ما در آموزش مفهوم احترام به آنان سُستی ننمودهایم؟
برخی افراد بیاحترامیها را به حساب آثار جانبی دوران گذار از سنت به مدرنیته میگذارند. ولی باید توجه داشت که احترام دارای پتانسیل مثبت و فزایندهای است که روابط اجتماعی را مستحکم میسازد و ارزشهای والای انسانی را صیقل میزند چه در دوران سنت و چه در دوران مدرن. بخش عمده عدم رعایت موازین احترام و حرمتها به کانون خانواده و آموزش و تربیت نادرست فرزندان یا روابط تخریبی مابین پدر و مادر باز میگردد.
چرا بین نسلهای گذشته، نگاه مناسبی نسبت به نسل جوان وجود ندارد؟
نمیتوان گفت فقط نسل گذشته این طورند بسیاری از پدر و مادرهای امروزی هم دچار چنین افکاری هستند. درحقیقت به واسطه رفتار متجددانهی جوانان که اغلب برای بزرگترها قابل درک و پذیرش نیست؛ به آنان با شک و تردید نگاه میکنند، اگر جوان دچار اشتباه و خطا هم شده باشد، اوضاع کمی پیچیدهتر میگردد. از طرفی دیگر انتقاد کردن از خطاهای بزرگترها در فرهنگ ما امری مشکل و سخت است به خصوص اگر فاصله سنی هم زیاد باشد؛ جایگاه و شأن طرف مقابل؛ محدودیتها و ظرفیتهای فرزندان و… عوامل مزاحمی برای ابراز مشکلات و یا خطاهای احتمالی والدین و یا اساسا بحث و گفتمانی منطقی بین دو طرف میشود.
از طرفی دیگر، اغلب پدر و مادر با نگاهی سلطه جویانه، طلبکارانه، حق به جانب هر اظهارنظر و عقیدهای از جانب فرزندان را با چوب سرکوفت رد میکنند. یعنی برچسب «بیتجربگی» و «بچه بودن» به عنوان یک پیش فرض همواره در چارچوب ذهنی چنین والدینی وجود دارد. درجایی که کاملا آشکار است هر نوع نبرد و ستیزی بین والدین و فرزندان جز نتایج تخریبی و فرسایشی برای هردو طرف حاصل دیگری ندارد. به بیانی همه بازندهی میدان خواهند بود.
آیا همان طور که بسیاری از والدین میگویند، فرزندان و بچههای نسل جدید، مسئولیت گریز و لذت طلب شدهاند؟
هرچه هست به نحوه تربیت و پرورش فرزندان برمیگردد. اگر فرزند در دوران کودکی (تا ۵ سال) راههای شناخت مسئولیت و کسب مهارتها و تجربه عینی مسئولیتپذیری را یاد نگرفته باشد و با سازوکارهای ذهنی آن آشنا نباشد، نمیتوانیم در بزرگسالی از او انتظاری داشت. پدر و مادر باید به شخصیت و توانمندیهای فرزندان توجه نشان دهند و با همخوانی و هماهنگی در رفتارشان از دوران کودکی مسئولیتهای کوچک به فرزندان واگذار کنند، حتا کارهای بسیار جزیی، تا زمینه ابراز وجود و پرورش اعتماد به نفس و خودباوری را برای آنان فراهم سازند، چنین افرادی قطعا در بزرگسالی افرادی متکی به نفس و مسئولیتپذیر خواهند بود.
مشکل از آنجا آغاز میگردد که حمایتهای بیش از اندازه والدین، فراهم کردن هرچه فرزند طلب میکند، مرتفع ساختن همه نیازهای او؛ زمینههای لذت طلبی فردی و کامجویی فردی از مواهب زندگی، بدون رنج و سختی را برای او رقم میزند.
چه تدبیری میتوان برای کم کردن فاصله بین نسلها (والدین و فرزندان) اندیشید؟
اولین تدبیر یافتن زبانی مشترک و قابل فهم برای هر دو طرف است. دوم؛ پدر و مادرها بیشتر از خود مایه بگذارند، بدین معنی که به عقاید اندیشه و شعور فرزندشان احترام گذاشته و توجه کنند. سوم؛ والدین زحمات زیادی برای فرزندان میکشند مثل؛ فرستادن فرزندان به مدرسههای خوب، تقبل خرج تحصیل، معلم، آموزش و تربیت و پرورش آنان، پرداخت هزینه تحصیلات عالیه و امثالهم. یعنی پدر و مادر فداکاریهای زیادی برای فرزندان کردهاند، درنتیجه باید از این سرمایه و ثروت انسانی خود (فرزند) بهره ببرند. چهارم؛ همه انسانها خطا ميکنند و کسی بيعيب نيست، و تفاوتهاي فردي زیادی دارند. یعنی هيچگاه افکار، احساسات و سليقههاي دو نفر شبيه هم نيستند، درنتیجه یکی از وظایف ضروری والدین این است که بخشي از نظرات و سليقههاي خود را کنار گذاشته و قدری انعطافپذير باشند و نه تنها فرزندشان را با کسی مقایسه نکنند بلکه از افکار و عقاید آنان در کانون خانواده و زندگی فردیشان نیز بهره ببرند. اینکار باعث نزدیکی دو نسل و احساس همدلی بین آنان میگردد.
نسلهای قبل برای تعامل با جوانان امروزی که از سنتها فاصله گرفتهاند و در معرض فرهنگهای مختلف غربی و شرقی قرار دارند، باید از چه شیوههایی استفاده کنند؟
تخریب روابط خانوادگی، بیاحترامی فرزندان به پدر و مادر، هتک حرمت معلمان و استادان، استفاده از کلمات و واژههای زشت و سخیف در محاورههای روزانه، عدم حفظ مرزبندیهای اخلاقی (بین پدران و مادران و فرزندان و بزرگترها) از بزرگترین مُعضلاتی است که جوامع با آن دست به گریبانند.
برخوردهای پدر و مادر اگر همراه با تحقیر و توهین و تخریب شخصیت فرزندان باشد به احساس عدم امنیت و حس نفرت فرزندان از والدین ختم میگردد. اغلب ناهنجاریها و معضلات و انحرافات زشت اجتماعی ریشه در خشم و نفرت از والدین دارد. نوجوانانی که در محیطهای سرشار از یاس و ناامیدی و پوچی زندگی میکنند، یک روز به خاطر عملی مجازات شوند و روزی دیگر به خاطر همان عمل تشویق، برای یافتن حس امنیت به دیگران پناه میبرند، و سعی میکنند امید و احساس بارور شدن خود را در جایی دیگر بیابند. اغلب جوانان به خاطر قدرت و نفوذ رسانههای غربی عمدتا دچار نوعی پارادوکس (تضاد) فرهنگی در معنا شدهاند.
بالابردن سطح آگاهی، دانش و اطلاعات و شناخت مُعضلات فرهنگی، تعارضات و دوگانگیهایی که به واسطه تضاد و برخورد فرهنگ غربی با فرهنگ بومی در جامعه ما ایجاد شده، میتواند به حل این مشکلات و ناهنجارهای اجتماعی کمک کند. روشنفکران و دلسوزان باید با فرآوری منابع غنی دینی، ادبی، هنری، اخلاقی، سنن و… که دریایی از دستورالعملها و آموزههای انسانی و تربیتی را در اختیار میگذارد، به زبانی نو، امروزی و جوانپسند سعی در کم کردن از عمق و عرض این شکاف (اختلاف نسلها) کنند.
مهمترین نیازهای اجتماعی نوجوانان و جوانان کدامند؟
مهمترین نیاز امروز نوجوانان و جوانان ما چه دختر چه پسر، توجه و تایید است. فرزندان ما نیاز دارند تا در فضایی سرشار از امنیت خاطر روانی زندگی کنند و پدر و مادر آنان را ببینند؛ خصوصیات اخلاقی، رفتاری، ظاهری و… هر نکتهی سادهای در وجود فرزندان باید به چشم والدین بیاید و مورد ستایش و تحسین قرار گیرند. دختران و پسران جوان نیازمند تایید شدن در محیطهای خانوادگی، در کانون خانواده، از جانب والدین خود میباشند. فرزندان به شدت به تایید و تشویق و تحسین در کارهایی که انجام میدهند، ولو مختصر و ناچیز که به چشم والدین نمیآید، احتیاج دارند.
درحالي كه حرفها و حالت و برخوردهای والدین ناشي از يك فوران احساسي، كه معمولا در اثر خشم، با پرخاشجویی و سرزنش و نکوهش و شماتت همراه است، منجر به بروز ترس و استيصال، درماندگي و بيپناهي يا اضطراب و خشم دروني فرزندان میشود.
درصورتی که حتا در شرایط بحرانی و ناگوار ناشی از یک خطای سهوی یا عمدی فرزندان، تنها چيزي كه دختر و پسر ما، یعنی انسان ترسيده و مضطرب احتياج دارد، احساس امنيت و آرامش و بالاتر از همه حمايت است، در چنين شرايطي فرزندان فقط و فقط نياز به حمايت رواني دارند. يعني والدین وظیفه دارند با كلام و واژههاي دلگرم کننده و پرمعني و اطمينان بخش اسباب آرامش رواني فرزندان را فراهم سازند.
والدین چگونه میتوانند مهارتهای اجتماعی نوجوانشان را بالا ببرند؟
یکی از روشهای یادگیری اجتماعی، الگوبرداری یا همان نسخه برداری و تقلید است که بیشتر رفتار و اعمال شخصی انسان از این طریق صورت میگیرد. هر انسانی احتیاجات و نیازهایی دارد که بسیاری از آن باید در کانون خانواده تامین شود. خانه باید محل سکون و آرامش باشد نه محل فرسایش. بیشک در خانهای که محل تنش و اصطکاک زیاد است، مشکلات زیادی رخ مینماید.
آنچه مسلم است با تکیه بر شیوههای نوین تربیتی که توجه زیادی بر نهادینه کردن باورهای دینی در فرزندان دارد، میتوان به نتایج درخشانی چه در زمینه رویکردهای فردی، چه اجتماعی دست یافت. انسانی که با خداست و باورهای مذهبی دارد، تکیهگاه مستحکمی خواهد داشت که به او توانایی استقامت در برابر مشکلات و پیدا کردن راه حل را میدهد. فرزندان بارآمده در چنین چارچوبهایی نه تنها رفتار مناسب و درخوری با والدین خود دارند، بلکه کلام و اَعمالشان حاکی از حفظ ادب و حرمتها است.
لطفا سوالات خود را در پایین همین صفحه مطرح فرمایید