کمالگرایی افکار:
خود را همه فن حریف دانستن، یا به عبارتی کمالگرایی و انتظار بیش از حد از خود، باعث اضطراب و احساس عجز و ناتوانی میشود. اگر مشکل خاصی در زندگی داریم که موجب ایجاد چنین افکاری در ما شده بهتر است آن را از طریق راه حل صحیح و معقول برطرف نماییم، نه با یاس و ناامیدی و دلسردی. چرخ گیتی در گردش است و انسانهای فهمیده در پی استفاده صحیح و مشروع از مواهب این زندگی میباشند.
روح قدرتی عظیم برای مدیریت ذهن دارد و ذهن نیز بر جسم تسلط. زمانی که فضای حاکم بر ذهن ما منفی باشد، افکار ما حول محور نقاط ضعف، کاستیها، مشکلات و بدبینی میچرخد. میتوانیم راهروهایی پیچ در پیچ و تو در تو از ناامیدی و اندوه برای خود فراهم سازیم، یا به همان اندازه جادهای عریض و پهن و دلپذیر از تحقق یافتن آرزوها و امیدها و سعادت و نیکبختیمان، پدید بیاوریم.
محيط زندگي علت اصلي ناراحتي ما نيست، بلكه افكار و زبالههاي ذهني و نگرش ما نسبت به اين شرايط سبب پريشانيمان ميشوند تغيير الگوي نگرش ميتواند موجب تصحيح ادراك و تصور اشتباه ما شود. شايد با ارزشترين موهبت انسان، آزادي فکر و اندیشه باشد، اما چه كنيم كه قدرت اختيار خود را براي انتخاب افكار مثبت به كار گيريم؟ وقتي بتوانيم افكار مثبت و تصاوير ذهني سالم را انتخاب كنيم، همه توهماتي كه موجب ياس، نااميدي، سرخوردگي و دلسردي است را از خود دور خواهيم كرد. بايد افكار آميخته به ترس، منفيگرايي و احساس گناه را كنار بگذاريم و با تغيير قالبهاي ذهنی کهنه؛ به شادي و تسلی خاطر و امنيت رواني دست يابيم.
چارچوبهاي ذهني، تعيين كننده اصلي مسير احساسات است. ما به طور ناخودآگاه بر اساس تصورات، تصاوير، تجارب شخصي و باورها و الگوهاي ذهنيمان، رويدادها، حوادث و آنچه در پيرامونمان ميگذرد را مورد قضاوت قرار داده، و نسبت به آنها واكنش رواني (بازتاب) منفي يا مثبت نشان ميدهيم. واكنشي كه بيشتر اوقات به اتفاقات نشان ميدهيم منفي است. بازتابهاي منفي ما ریشه در زير ساختهاي روانمان دارد. اگر در هر رويدادي قضاوتهاي منفي را كنار بگذاريم، گامي برای رسيدن به دروازههاي بيكران آرامش برداشتهايم.
براي اين منظور بايد توهم و نگرشهاي كهنه را دور ريخت و به رخدادها و پیشامدها به شکل ديگري نگاه كرد. طرز تلقي و احساس ما از هر واقعه و رويدادي كه با آن روبهرو ميشويم، در ذهنمان قرار دارد و اين افكار دروني ما هستند كه به بيرون منتقل ميشوند. سوابق احساسي مثل: ترس، رنج، عشق، خوشي، نااميدي، خشم، نفرت و… در بايگاني ذهن طبقهبندي شده و در اثر آنچه برايمان اتفاق ميافتد، يكي از آنها را احضار میکند كه در نتیجه دستخوش آن حس و حال ميشويم. یعنی ذهن ما اطلاعات گذشته را كه تضادهاي حل نشده را در خود ثبت كرده است به واقعه زمان حال انعكاس (انتقال) ميدهد.
باید گفت سخت در خطا هستيم. ريشه همه نابسامانيها و مشكلات رواني هر شخصي عامل دروني دارد (اغلب). رنجها و ناراحتيها از ذهن، تصور و افكار ما ناشي ميشوند (این جداي از حوادث ناگوار و تلخ مثل مرگ و ميرهاي ناگهاني است). اضطراب، رنج، خشم، ترديد، نگراني، بيزاري، ترس و در نهايت افسردگي عوارضی حاصل از تضادهاي دروني هستند. براي رسيدن به آرامش، شادي و عشق بايد افكار و احساساتي را كه تضاد و اختلاف به وجود ميآورند تغيير داد و چون هركس تنها خود از آنچه در ذهناش ميگذرد خبر دارد پس فقط خود او ميتواند آن افكار را دگرگون كند (شكي نيست كه در شرايط حاد بايد از روانكاو كمك گرفت).
زماني كه مشتاق باشيم، ميتوانيم شادي و آرامش درون را انتخاب و در هر ثانيه زندگي كنيم. براي اينكار كافي است افكار آميخته به آرامش را در ذهن خود بپروانيم. به هرچه بيانديشم همان را ميبينيم. دنيا همان را كه ميخواهيم به ما ميدهد؛ در واقع افكار خشمآلود و تهي از عشق، دنيايي سرشار از روابط خشن و بيعاطفه را انعكاس ميدهد.
اگر از قلب ما امواج عشق و آرامش به بيرون ساطع شود، به یقین روابطي آميخته با مهر و محبت و دوستي و صفا ميآفريند. وقتي دريابيم كه با انتخاب درست افكار، حس بختياري دست خودمان است، افسوس خواهيم خورد كه چه سادهلوحانه درگذشته قرباني انديشههاي پوچ و منفي و تلخ بودهايم. ميتوان ذهن را به گونهاي بازآموزي نمود كه فقط عناصر عشق و آرامش در آن جاي داشته باشد و به طور دایم امواج مهرآميز و مثبت منتشر كند.
قانون ترس مثل مرگ، فراگير و مطلق است و با انسان زاييده ميشود. شاید محتواي ترس آدمها، مشترك باشد، اما جنس آنها متفاوت است. امروزه، يكى از مشكلات بزرگ در همه جوامع وارد آمدن اضطراب و استرس (فشار روانى) به روان است. اضطراب و هراس و نگرانى، بستر مناسبى براى رشد نهال خشم است. فشار روانى، ناكامى، احساس تضاد اجتماعى و تهديد امنيتى مىتوانند بالقوه، استرسزا باشند.
وقتي ترس، بدگماني و بياعتمادي در اعماق وجودمان ريشه داشته باشد، هر رفتاري از ما سرزند تدافعي خواهد بود و روابط ما با دنياي پيرامون نیز یا تدافعي است يا تهاجمي. در چنين منجلاب ذهنياي جايي براي همدلي، پيوند و مهر- كه سرآغاز آرامش و سعادتاند- وجود ندارد. اما اگر بتوانيم در برابر عناصر خشم، ترس و گناه مقاومت كرده و از خود ضعف نشان ندهيم، كم كم شرايط براي حضور عشق مهيا ميشود. وقتي افكار منفي نداشته باشيم، كسي را خطاكار نخواهيم خواند؛ در ضمن از چيزي نميترسيم كه دست به دفاع يا تهاجم بزنيم و به خود يه خود سرشار از نيروي عشق ميشويم. در همین رهگذر ذهنمان درخششي پيدا ميكند كه ذخاير انرژي خرد و روان و انديشهمان در راه مثبت و درست صرف شود و نگاهمان به همه چيز خوب و سازنده ميگردد نه منفي و هرز. به این ترتیب در پایان و در نهايت اصطكاك ذهن و روان نخواهيم داشت و به قول ساده: «نيمه پر ليوان را خواهيم ديد».