تخریب خودمان
برخی اوقات ما خود را با حرفهای بعضا منفی تخریب میکنیم و مورد هجوم و بمباران عبارات و جملاتی که سرشار از بدبینی و منفیگری است قرار میدهیم (تخریب خودمان). اگر کسی هم از ما تعریف کند. در جوابش میگوییم: «هندوانه لای بغلم میگذاری – یا سقف ترک خورد – یا از این حرفها به همه میزند میخواهد سر ما کلاه بگذارد» (البته تفاوت حرف آبکی با واقعی را باید بفهمیم).
باورمان نمیشود این خصوصیات را داریم، همیشه خودمان را دستکم میگیریم، کم حساب میکنیم، بدبخت و وامانده در نظر میگیریم، اعتبار چندانی برای خودمان قایل نیستیم، ولی دیگران درباره ما این گونه فکر نمیکنند. روی ما اینطور حساب نمیکنند، خیلیها هستند که جلوی پایمان بلند میشوند، به قیافه و تیپ و ظاهر و آهنگ کلام ما توجه میکنند و به ما احترام میگذارند و ما را تحسین و تایید میکنند و پشت سرمان حرفهای خوب میزنند و روبرویمان هم ما را ستایش میکنند ولی بازهم ما آنرا به حساب تعارف میگذاریم. یعنی براساس پیشنویسهای بدبینانه ذهنی خودمان، همه امواج مثبتی که به سویمان میآید را رد میکنیم و دست به تخریب خودمان میزنیم.
روزهای زندگی مانند طنابی است که نمیدانیم چه هنگام قطع خواهد شد، دو سوی آن، گذشته و آینده و میاناش، زمان حال قرار دارد. چه بسا ما دائم به گذشته نگاه کنیم و حسرت بخوریم و دچار غم و اندوه شویم؛ شاید هم مدام نگاهمان به آینده است و در دل آرزوی دانستناش را داشته باشیم.
اما واقعیت این است که ما جز زمان حال چیز دیگری نداریم؛ زیرا لذت یا رنج گذشته را احساس نخواهیم کرد، و آینده نیز هنوز نطفه اش بسته نشده و رخ نداده است در این صورت، ما چیزی نداریم جز همین ساعت و دقیقهای که در آن زندگی میکنیم. یادمان باشد نه گذشته را میتوانیم برگردانیم و نه رسیدن آینده را سرعت بخشیم. پس با خیالی آسوده از انرژی تپنده لحظههامان بهره ببریم.
در معادله زندگی، آینده هیچ وقت با گذشته برابر نیست، چون انرژی گذشته مصرف و تمام شده ولی انرژی آینده هنوز دست نخورده و مصرف نشده است. فقط كافی است از لحظات امروز بهطور صحیح استفاده كنیم تا پتانسیل آینده را با اندیشهای صحیح، که در افکار امروز ما ریشه دارد، در موعد مقرر آزاد کنیم، پس امروز میتواند شروع تازهای از ادامه زندگی ما باشد.