نقش خانواده
با وجود دگرگونی در ساختار و نقش خانواده، در روند تاریخ، بی تردید خانواده همچنان یکی از نهادهای اصلی جامعه به شمار میرود. اهمیت خانواده از اینرو است که نه تنها محیط مناسبی برای همسران به شمار میآید، بلکه وظیفه تربیت نسلهای آتی را نیز بر عهده دارد. به عبارتی میتوان گفت؛ هنجارسازی و مقابله با ناهنجاریها از خانواده آغاز میگردد. وجود خانواده از آن جهت ضروری است که شخصیت انسان ساخته نمیشود مگر از طریق فرآیند اجتماعی شدن که بنیان و اساس آن از خانواده است، آنجا کارخانهایی است که شخصیت انسانی تولید میکند.
ایفای بهینه این کارکردها نه تنها برای بقای خانواده ضروری است بلکه در دراز مدت برای انسجام اجتماعی نیز ضروری میباشد. آسیبهایی نظیر: خودکشی، اختلافات زناشویی، طلاق، دختران فراری و خشونت بنیان خانواده را در معرض خطر قرار میدهد. درگذشتههای دور انسانها دور هم جمع گشته و شهرنشین شدند تا برای خودشان امنیت و آسایش فراهم کنند. از حمله جانوران، قبایل وحشی در امان بمانند و به یکدیگر یاری رسانده و ازهم حمایت کنند.
ولی در همین شهرها کم کم بلایای دیگری نصیب انسان شد؛ دزدی، خشونت، فقر، فحشا و… انسانها مجبور به تشکیل نیروی امنیتی (پلیس)، قضایی شدند. دور خانهها دیوار کشیدند، دزدگیر و دیگر وسایل ایمنی اختراع شدند، مجتمعهای مسکونی درست شد، ولی بازهم کفایت نکرد. یعنی پیچیدگیهای جامعه انسانی کم کم تبدیل به طاعون شهرنشینی گردید. حالا با وجود اینکه انسانها در جمعیتهای میلیونی زندگی میکنند، به واسطه فشارهای مضاعف وارده از سوی؛ جامعه، اطرافیان، شغل و… دچار اضطراب و استرساند، که حجم زیادی از منفینگریهای و بدبینیها حاصل همین فشارهاست. ولی نقش خانواده غیر قابل انکار است.
نقش خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی، نقش مهمی در روند سعادت یا بدبختی حیات انسان دارد. اما به دنبال تحولات و تغییرات رو به رشدی که در جوامع بشری به وجود آمده، نهاد خانواده هم بی نصیب نماند و بعضا در بسیاری از موارد دچار تغییراتی شگرف در ساختار خود گردید. درحقیقت صنعتی شدن جامعه بشری و پدیده مدرنیته نهاد خانواده و نقش خانواده را در مواردی دستخوش دگرگونی ساخت. براساس مطالعات صورت گرفته در برخی از موارد این تغییرات منفی و در برخی دیگر مثبت ارزیابی شده است.
تحول و دگرگونی اجتماع و نقش خانواده میتواند پیشرو و یا واپسگرا، خودجوش یا دستوری، در جهت نابرابر؛ موقت یا دایمی، مثبت یا منفی باشد. حتی بدون در نظر گرفتن تاثیر رشد صنعت، عواملی چون وسعت بازارهای جهانی، رسانههای گروهی، خدمات شهری، مراقبتهای بهداشتی، تحصیلات، حمل و نقل و… بعضا باعث تشکیل خانوادههای مدرن شدهاند که کارکرد این نوع خانواده از کشور به کشور و از فرهنگی به فرهنگ دیگر در تغییر بوده است. بیتردید تشکیل این نوع خانواده و نقش خانواده تبعات مثبت و منفی داشته که به دلیل اهمیت موضوع به جنبههای منفی آن در به وجود آوردن آسیبهای اجتماعی میپردازیم:
۱) تخریب ساختار خانوادههای سنتی در اثر مدرنیته:
این پدیده جنبههای متعددی از زندگی را در زمینههای ارتباطات و آسیبهای اجتماعی، در خانوادههای سنتی تخریب کرده است، یعنی از طریق انتقال ارزشها و هنجارهای مدرن به خانوادهها تاثیرگذار بوده است.
۲) تضعیف اخلاق خانواده در اثر صنعتی شدن:
مطالعات مردمشناسان و جامعه شناسان بیانگر اثرات منفی مدرنیزم اقتصادی خانواده میباشد. رشد روز افزون سرمایه داری و مصرفگرایی، تاثیر مستقیمی در تضعیف قوانین اخلاقی و آسیبهای اجتماعی و سطح مسئوولیتهای خانوادگی داشته است. این تغییرات در روابط خانواده خوشبینانه نیست. روابط موجود در خانواده برای دستیابی به اهداف مدرن در جهت تکامل احساسات و عواطف نیست، و تاثیراتی منفی به همراه دارد.
۳) سرمایه داری باعث تضعیف مسولیت خانوادگی:
در نظام سرمایه داری، ایجاد مصرف کننده بیشتر حائز اهمیت است که این روند از ایجاد خانواده مسئول جلوگیری کرده و به سوی فردگرایی غیرمسئوولانه، گرایش مییابد. فردگرایی در طول تاریخ دستخوش تغییر فراوان بوده، تجددگرایی نیز ساختار خانواده و الگوی روابط آن را دگرگون ساخته است. اگر جامعهای از خانوادههایی سالم برخوردار نباشد، نمیتواند ادعای سلامت کند، همینطور هیچ یک از آسیبهای اجتماعی بدون تاثیر از کانون خانواده پدید نمیآید.