کسی که از ریشهی مشکلات خود خبر ندارد و نمیداند که منفینگر و بدبین است، اصلا به درمان آن اقدام نمیکند. چنانچه واقعیت را بپذیریم که شخصیت ما سازمانی باز و گشوده است و امکان تغییر و تحول در آن وجود دارد؛ در این صورت در جهت ریشه کن نمودن صفات شخصیتی و اخلاقی ناپسند خویش تلاش خواهیم کرد.
به هر میزان که شناخت آدمی از موضوعات، کاملتر و عمیقتر شود، موجب ایجاد بینشی واقعبینانه و شفافتر میگردد. تمایز بین «حادثه» و «تفسیرحادثه» با رویکرد ما به زندگی، محصول و برآیند تجربیات گذشته ماست، ولی این اشتباه است که تجربیات تلخ و منفی گذشتهمان را به رویدادهای جدید تعمیم دهیم. باید میان «حادثه» و «تفسیرحادثه» تفاوت قایل شد؛ مثلا حادثه مشابهی را دو شخص به دوگونهی متفاوت تعبیر و تفسیر مینمایند، یکی به لحاظ خوشبینی، برداشت مثبت و سازندهای از موضوع دارد و دیگری به حسب بدبینی، تلقی ناگواری از همان واقعه دارد.
نظام ذهنی فرد بدبین، بهگونهای است که خود را بد و گناهکار نمیبیند؛ بلکه گناه را به گردن دیگران میاندازد. درحالی که مشکلات در نفس سرکش و چارچوب غلط ذهن اوست. از اینرو اگر انسان نسبت به خداوند و خَلق او نظر خیر و نیک ندارد، به این علت است که در خود فضیلتی نمیبیند؛ از چنین انسانی گمان خیری انتظار نمیرود مگر خود را اصلاح نماید و نظام ذهنیاش را تغییر دهد. قبل از اینکه به دیگران شک کند، به دید و فکر خود شک کند.
کمتر کسی پیدا میشود که فکر منفی و گمان بد به سراغش نرود؛ اما مهم، مدیریت آنها، نحوه برخورد و واکنش در مقابل آن است. بهترین کار پیشگیری است، افکارمنفی- منفینگری- منفیبینی- خیالات منفی و در نهایت بدبینی نیز شبیه بیماریهای عفونی و امراض واگیر؛ مسریاند و باید توسط واکسنهای پیشگیری جلوی نفوذ ویروس آنها را گرفت. در غیر این صورت تاثیر تخریبی منفینگری گسترده است.
با گوش ندادن به حرفهای منفی، اجتناب کردن از آدمهای منفیبین، پرهیز از اجتماعاتی که منفیگویی و بدبینی و منفینگری در آنجا رواج دارد و نَقل محفل است. به طورکلی دوری از همهی عواملی که باعث میشود افکارمنفی در ما ریشه دواند یا تقویت شود، و برعکس توسل جستن به عناصری که موجب مثبت اندیشی، مثبتبینی و مثبتنگری میگردند.
خبر خوب این است که کار درونی و مداوم و پایا میتواند عادتهای فکری را تغییر دهد (الگوهای ذهنی). اما چطور با افکارمنفی و تاثیر تخریبی منفینگری کـه تـوانایی ضربه زدن به ما را دارند و اطمینان و اعتمادمان را از بین میبرند، کنار بیاییم؟ اولین و مهمترین مساله اینکه؛ افکارمنفی به دلیل ذات متزلزل و ضعیفشان در چهارچوب یک ذهن قوی و محکم نه اثری دارند، نه کاربردی، و دوم باید بدانیم چگونه در برابر هر حادثهای واکنش نشان داده و آن را زیر سلطه بگیریم، حتا اگر یک فاجعه به نظر برسد. اگر پیامهایی که افکارمنفی به ذهن میفرستند را نادیده بگیریم، آنها رفته رفته مجبور به عقب نشینی میگردند و به مرور میتوانیم مثبت اندیشی را جانشینشان کنیم.
در دام افكار مخربِ منفي، که همچون ویروسهای کامپیوتر هستند، نيفتادن امر خیلی مهمي است، آنها تاثير تخريبي و ويرانگرِ عميقي بر ذهن و سيستم عصبي دارند. یعنی تاثیر تخریبی منفینگری و افکارمنفی مانند سلولهای سرطاني گسترش مییابند همیشه پيشگيري از درمان بهتر است. بايد سدي در برابر افكارمنفي (ويروسهاي مخرب) درست كرد و به شكار انديشههاي مثبت رفت و جنبههاي خوب هر رويدادی را ديد (نيمهی پرليوان).
دکتر اینقدر منفی نگری یا دید منفی به مسائل نقشش تو زندگی ما پررنگ شده که ماها احساس میکنیم بخشی از دید و فکر ما شده .تا بخاهیم راجع به مسئله ای صحبت کنیم خود به خوذ میگیم اگه نشه چی اگه جواب نده اگه به ضرر ما تموم بشه . نشده بگیم همونی میشه که میخام .من بهش میرسم . ینی اول تفکر منفی و بعد واسه امیدواری خودمون تفکر مثبت . واقعا عجیبه این طرز فکر اینقدر مارو احاطه کرده . ممنون از شما
با سلام چطور است که همه ما برای ظاهر و آراستگی خودمان وقت صرف میکنیم و خودمان را مدیریت مینماییم برای افکار و ذهنمان هم باید همین کار را انجام دهیم و جریان جاری در ذهن را مدیریت کنیم. درغیر اینصورت دچار همین افکار تخریب خواهیم بود
بدبینی سراسر زندگی ما را پر کرده از هرجهت که میخوایم با خوشبینی نگاه کنیم انقدر زندگی کردن امروزه سخت شده و هیچ خوشی در اون وجود نداره که از نظر من هرجهتی یه فکر منفی داره نهایت خوشبین بودن فکر نکردن هم۲-۳ روز بیشتر نیست.
افکار منفی بیش از افکار مثبت در ذهن انسان جاری است. فکر منفی به آسانی و ناخوانده سراغ آدم میآید. این افکار بیشتر تحت تاثیر محیطی است که در آن زندگی میکنیم (البته امکان دارد دلایل دیگر هم داشته باشد که درصدشان کم میباشد).
[…] دلشورههایی به ما حمله ور میشوند، انگار منتظریم دنیا سرمان کلاه […]