چگونگی زندگی در لحظه حال به ما مربوط است. اگر آن را آموختیم، در حقیقت، لحظه دیگری وجود ندارد که بتوانیم در آن زندگی کنیم. تنها حالاست که وجود دارد آینده هم لحظه حال دیگری است که وقتی برسد، در آن زندگی خواهیم کرد. مساله این است که بیشتر ما، از نظر عادت فرهنگی، بر روی «حالا»، تأکید نمیکنیم. ما معمولا یاد نگرفته ايم از روند زندگي خويش خرسند باشيم و آنقدر دنبال: شغل، درآمد، فرزندان، بازنشستگي و غيره هستیم كه اگر همه آنها را كنار هم بگذاريم، متوجه ميشويم كه در واقع هميشه خود را براي پايان زندگي خويش آماده کرده ایم.
دوری جستن از لحظه حال، در فرهنگ ما، تقریباً مثل نوعی ترس است که همواره در هر شرایطی زمان حال را فدای آینده میکنیم، و اغلب با این طرز تفکر، نه تنها از انرژی موجود در شادیهای لحظه حال دوری میجوییم، بلکه وقتی زمان آینده هم فرا برسد (تبدیل به زمان حال شود) دوباره ما ظرفیت آن را برای تدارک آینده بعدی مصرف خواهیم کرد. یعنی مدام بسیاری از کارهایی که باید امروز انجام دهیم و دنیا پتانسیل آن را برایمان فراهم کرده، بی خود و بی جهت و به بهانه های واهی به فردا موکول میکنیم و فرداها همچنان تداوم دارند (ولی نه برای همیشه).
واحد گذر زمان؛ در لحظه حال است، که میتواند زیباترین تجارب را رقم زنند؛ مشروط بر اینکه در آن غرق شویم و از انرژی ذاتی اش نهایت بهره را ببریم و گذشته را به فراموشی بسپاریم. عادات ذهنی جدید در زمان حال رشد میکنند و مرکز قدرت ما در زمان حال است، جایی که بذرهای زندگی را برای خلق تجربه های جدید میکاریم. آینده به موقع میرسد، آرزوها، امیدها، افسوس خوردن ها، عادیترین و خطرناکترین تاکتیک ها برای تخریب و انهدام لحظه های زمان حال به شمار میآیند.
روزهای زندگی مانند طنابی است که نمیدانیم چه هنگام قطع خواهد شد، دو سوی آن، گذشته و آینده و میانش، زمان حال قرار دارد. چه بسا ما به گذشتهاش نگاه کنیم و حسرت خوریم و دچار غم و اندوه شویم، یا شاید به آینده نظر اندازیم و پیش از موعد، آرزوی دانستنش را داشته باشیم اما واقعیت اینکه ما جز زمان حال چیز دیگری نداریم؛ زیرا نه لذت گذشتهای که رفته است را احساس خواهیم کرد و نه سختیهایش را، آینده نیز هنوز نطفه اش بسته نشده که وقوع یابد. در این صورت، ما چیزی نداریم جز همین ساعت و دقیقه ای که در آن زندگی میکنیم. یادمان باشد نه گذشته را میتوانیم برگردانیم و نه رسیدن آینده را سرعت بخشیم پس با خیالی آسوده از انرژی تپنده لحظه هامان بهره ببریم.
ای کاش بتونم توانایی انجام این کار را پیدا کنم.خیلی دوست دارم در زمان حال زندگی کنم ولی مدام حسرت گذشته را میخورم و نگران آینده ام انگار که زمان حال اصلا وجود نداره یا اگر هم هست به جز غم و اندوه برای من چیزی نداره.خیلی فکر میکنم مدام منفی بافی میکنم.نمیدونم چیکار کنم.
اگر بهطور كامل در زمان حال حضور داشته باشيم، از آرامش مطلق برخوردار خواهيم شد، امـا نقب به گذشته و مرور خاطرات تلخ؛ پريشاني و كشمكشهاي ذهني و فشارهاي رواني بهوجود میآورد، بهطوری كه نيروي فكري را تحليل میبرد و آرامشمان را تخريب مينمايد.