چگونه بدانیم که شخص خوشبختی هستیم؟ شاید پاسخ به این سؤال آسان به نظر برسد؛ به این ترتیب که بگوییم:«هرلحظه ای که احساس خوشی میکنیم، خوشبخت هستیم». اما این پاسخ دقیق و مناسبی برای ارزیابی خوشبختی نیست. اگر احساس ما نتواند تعیین کننده میزان خوشبختی مان باشد، پس چه چیز دیگری معیار خوشبختی است؟ مبناي پاسخ بیشتر ما به این سؤال، مقایسه خودمان با دیگران است و این مقایسه اغلب با کسانی است که تصور میکنيم از ما خوشبخت ترند و بر خوشبختی فرضی یا واقعیشان غبطه میخوريم.
همه ما انسان ها به دنبال يافتن خوشبختی هستیم و در پي آنیم تا بالاخره روزی به چنگش آوریم. اغلب براین باوریم که بايد تا حد امکان خوشبخت زیست و درواقع رسيدن به آنرا وظیفه خود ميدانيم، اما خوشبختی چیزی بیش از یک تعهد و تمایل شخصی و فراتر از یک تکلیف اخلاقی است. خوشبختی تنها به دلیل وقایع خوب و مثبت زندگی ایجاد نمیشود، بلکه این خود انسان است که میتواند نقش قابل ملاحظه ای در وقوع اتفاقات خوب داشته باشد. با توجه به راه هاي مناسب رسيدن به خوشبختي گفتنی است:«تلاش شخصي براي به وجود آوردن وقایع مثبتی که فكر میکند توانایی رسیدن به آنرا دارد يكي از سریعترین راه هاي احساس خوشبختی و شاید بخشی از آن باشد».
البته این کار نياز به مهارت دارد و به سادگی به دست نمی آید. جرقه های خوشحالی هرچه باشد، فرصت هایی به ما میدهد که از موارد هرچند کوچک، خوشحالی های بزرگ بسازیم. وقتی به نسبت تجارب بد، بیشتر با تجربیات خوب و مثبت روبرو میشویم، بدون شک خود را خوشبخت تر میدانیم. همانطور كه گفته شد؛ احساس خوشبختی بستگي به سن، جنس، تحصیلات، پول و موقعیت اجتماعی ندارد؛ بلکه امری اکتسابی، روانی و درونی است.
خوشبختي در تملك لحظه هاي جاري عمرمان و گستردن سفره هر دقيقه در پهناي زمان است؛ نه در طول آن. خوشبختي در احساس رضایتمندی از خویش است. زندگی همواره پر از چالش است. بهتر است این واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم که با وجود همه مسایل، شاد زندگی کنیم. به خیالمان میرسد که زندگی، همان زندگی دلخواه، زمانی شروع میشود که موانع سر راهمان کنار بروند؛ مشکلی كه هم اکنون با آن دست و پنجه نرم میکنیم حل شود؛ کاری که مشغول آن هستیم تمام شود، بدهی هایمان را پرداخت کنیم؛ فارغ التحصیل شویم؛ ازدواج کنیم؛ خانه بخریم و… بعد از آن زندگی ما، زیبا و لذتبخش خواهد شد. بعد از آنکه همه این موارد را تجربه کردیم، تازه میفهمیم که زندگی همین چیزهایی بوده که ما آن ها را موانع میشناختیم. (انسان ميتواند با داشتن هزارگونه مشكل بازهم خوشبخت باشد).
درود بی پایان خدمت استاد عزیز و نمونه
این را باید از طلا نوشت که فرمودید:خوشبختی یعنی احساس رضایتمندی از خویش
وقتی فردی از هر کاری که انجام میده در زندگیش چه در حق خودش و یا بقیه و باعث میشه از انجام حس خوبی داشته باشه و خشنود باشه و دیگرانا هم خوشحاال کنه همین یعنی خوشبختی.
احساس رضایتمندی از خویش واقعیتی انکار ناپذیر است
سلام.زیبا نوشتید استاد.اما نمیدونم چرا نمیتونم این مهارت را در خودم ایجاد کنم و حتی به نقطه ای از بدبینی رسیدم که اطرافیانم را هم آزار میدم و دائم افکار منفی دارم.باید چیکار کنم؟
هر مهارتی در دنیای پیچیده امروز احتیاج به آموزش دارد هیچ یک از ما نمیتوانیم بدون آموزش چیزی را یاد بگیریم. ازینرو خوشبینی و دوری از بدبینی هم نوعی آموزش بسیار پیچیده است.
پس به دیده شما خوشبختی امری اکتسابی است،اما چگونه میشود به ان دست پیدا کرد?چه مهارتهایی برای کسب کردنه خوشبختی وجود دارند?لطف میکنید اگر پاسخگو باشید
بحث مفصل و طولانی است و نیاز به آموزش کلاسیک دارد یعنی باید در کلاسهای تحلبل رفتار متقابل اینجانب شرکت کتید ولی در یک کلام مبرای یک راهکار سزیع و میانبر بهتر است کتاب یک نفس زندگی اینجانب را مطالعه فرمایید.