نویسنده و فرهنگ مطالعه:
خواننده امروزي ديگر حوصله خواندن آثار توصيفي حجيم مثل؛ كتابهاي كلاسيك قرن نوزده را ندارد، براي همين ميرود سراغ اينترنت و وبلاگها، در نتیجه به نويسنده توصیه میشود در نوشتههاي خود قالبي تازه و فرمي دگرگون شده پيدا كند تا جوانان لپ تاپ را ببندند و كتاب او را بخوانند. منظور اینکه نوشته باید فضا، ريتم و سرعتي متناسب با دنياي امروز داشته باشد.
ازاینرو آوانگارديسم ادبي ضرورتی اجتناب ناپذير است كه هر چند سال يكبار توسط پيش قراولان عرصه ادبيات بايد مثل خون تازه به رگهاي جامعه ادبي تزريق شود. وقتي تحولات اجتماعي و تكنولوژيك در همه زمينههاي زندگي مردم وارد ميشود و حتا ساختارهاي روابط انساني تحت تاثير بسياري عوامل بيروني و محيطي قرار ميگيرد، در چنين شرايطي ديگر در آن چارچوبها و فرمهاي سنتي نميتوان منظور و مقصود نویسنده را به مخاطب انتقال داد، چون خواننده نخواهد داشت، درنتيجه نویسنده نياز به زبان، قالب و فرمهايي تازه دارد، پس بايد دست به بدعت بزند و ساختارشكني كند تا بتواند توجه مخاطبان را جلب نمايد.
اگر نویسندگان شناخت و درك درستي از ادبيات كلاسيك، قصص قرآني، و حتا دفاع مقدس داشته باشند، همينها منابع وسيعي براي ابداع فضاهاي تازه داستاني به ويژه از نوع پُست مدرن در اختيار نویسنده جوان قرار ميدهد تا به زباني جديدتر و امروزيتر و دل پسندتر، مخاطبان تازهای بیابند.
نميتوان شانه از زير بار مسوليت خالي نمود كه چون مخاطب كم است پس نویسنده هم آثاري نازل خلق كند تا افراد بیشتري آن را بخوانند. اصلا اين استدلال قابل توجيه نيست چون بسياري از كتابهاي بزرگ و پرفروش در هر دو سطح مطرح بودهاند، يعني هم ارزشهاي ادبي داشتهاند و هم عامه پسند بودهاند و مردم از خواندنشان لذت ميبردند. شايد بشود جور ديگري هم مساله را توجيه كرد كه چون كتابخوان كم است، در نتيجه شرايط چاپ و نويسندگان اين گونه شده، ولي بازهم اين دليل نميشود، چون هر مشكلي راه حلي دارد. ميتوان از افراد خير و نيكوكار كمك گرفت تا با سرمايه گذاري كتابهاي نويسندگان را خريداري كنند و در اختيار جوانان قرار دهند، ميتوان زمينه عرضه كتاب به صورت هديه در مسابقات ورزشي- مدارس- دانشگاهها- كانونهاي فرهنگي- موسسات- شركتها- كارخانجات و… را فراهم نمود. اين كار احتياج به برنامه ريزي دارد. به هركس كتاب هديه دهيد او آن را نگه ميدارد، بالاخره يك نفر كتاب را ميخواند. كسي كتاب را دور نمياندازد.
گرچه در زمينه ادبيات استعدادها و پتانسيل و ظرفيتهاي فراواني وجود دارد ولی نويسندگي در ایران شغل نيست، نویسندگان داستاننويسي را براي دلشان انجام ميدهند، يعني يك كار احساسي، ازاينرو بايد از نويسنده حمايت كرد تا سمت و سويي صحيح و حساب شده پيدا كنند و هدف و چشم اندازي روشن داشته باشند. به بیانی روشنتر براي رسيدن به معيارهاي جهاني اول بايد زير ساختهاي آن فراهم باشد، ابتدا بايد سازوكارش را درست كرد.
نويسنده انسانی هنرمند تنها و شكننده است، که نسبت به اجتماع و رويدادهاي پيرامون خود حساس میباشد و دغدغهها و احساساتش را در قالب كلمات جاري میكند. باید دقت کنیم نویسنده تاجري بازاري نیست که از او انتظار داشته باشيم تعاملات خريد و فروش كاغذ و قرارداد با ناشر و چانهزني بر سر درصد حق تاليف و فروش آثارش را هم مدیریت نماید، بعد هم بتواند ادبيات ما را جهاني كند و ساختارهاي تازهاي در ادبيات، متناسب با مختصات جهان امروز، ابداع نمايد، قطعا اين تضادها ناشدني است. اگر در بر همين پاشنه بچرخد مسلما استعدادهای بالقوهي نويسندگان ما به فعل نميرسد یعنی با انگيزههاي بيروني چقدر نويسندگان ميتوانند به انگيزههاي درونيشان تكيه كنند.
حمايت مسولان، افراد خير و به خصوص ناشران از نويسندگان امري واجب و ضروری است، از آنجایی که بخش بزرگی از جريان فرهنگي كشور بر عهده نویسندگان میباشد، باید همهی دستاندرکاران و ناشران نگاهشان را به نويسنده تغيير دهند، یعنی آنها را به چشم مشتري نبينند، نويسنده فرهنگ ساز و هنجارساز است، نويسنده ميتواند؛ مثبت انديشي، خوشبيني، پرهيز از خشونت، دوستي، محبت، ايمان، اميد، عشق و بسيار از كرامات انساني را رواج دهد، يا بر عکس منفيبيني، پوچيگرايي، تباهي، نفرت، خشم، ياس، اندوه و سياهي را. ناشر بايد چتري باشد بر سر نويسنده. وزارت ارشاد، ناشران و دیگر ارگانهای فرهنگی بايد با جان و دل از نويسندگان حمايت كنند. هرچه نويسندگان درگیر مسايل مادي نشوند و وخاطرشان جمع باشد، زمينه باروري بهتر و بيشتري خواهند يافت. اكثر نويسندگان به حداقلها راضياند، ولي به شرطي كه كرامت و حرمت قلم آنان حفظ شود.