نقطه اقتدار همواره درلحظه حال موج میزند. همه رویدادهایی که تا این لحظه از عمرمان تجربه کرده ایم، حاصل اندیشه ها وآفریده اعتقاداتی بوده است که درگذشته داشته ایم، ولی چون مربوط به گذشته ما بوده دیگر تمام شده است. مهم این است که اکنون چه چیزی را برای اندیشه خود انتخاب می کنیم، زیرا آینده ما را خواهند آفرید. نقطه اقتدار ما در همین لحظه حال است، که تجربه های فردا یا سال های بعد را می آفریند.
بعضي از ما آنقدر نگران آينده هستيم كه زندگي حال حاضر، يعني تنها زمانی كه واقعا وجود دارد و نقطه اقتدار ماست را به فراموشي می سپاريم.
نقطه اقتدار در لحظه حال است. اینجا و اکنون، اینجاست که دگرگونی پدید می آید، در ذهن ما، در وجود و درون ما، انسانی که توبه می کند، حالش دگرگون می شود در لحظه اکنون در طرفةالعینی، در چشم به هم زدنی، همه خطاهایش را ، همه گذشته اش را می خواهد رها کند. به زانو می افتد، در برابر خداوند، مقام معصوم را واسطه می گیرد، و استحاله پیدا می کند،کی و کجا این کار را می کند، در لحظه حال.
زمانی که گذشته را به یاد می آوریم، سعی داریم به خاطرات انرژی دوباره دهیم (اینکار را درلحظه اکنون انجام می دهیم). آینده هم چیزی جز فرافکنی ذهنی نیست. گذشته و آینده دارای حقیقت واضحی نیستند. همان طوری که ماه از خودش نور ندارد، و فقط نور خورشید را بازتاب می دهد، گذشته و آینده هم فاقد نیرو و انرژی هستند، تنها اقتدار زمان حال؛ همیشگی و ابدی است، مانند خورشید. گذشته و آینده نیز حقیقتشان را (مانند نور ماه) از قدرت زمان حال وام می گیرند.
زوال زندگی بر سه محور است:
حسرت دیروز
اتلاف امروز
وحشت فردا