در زندگی همه ما کسانی حضور دارند که نسبت به آنها مسوولیت داریم؛ مادر، پدر، همسر، فرزندان، خواهر و برادر، فامیل، همسایه، زیردستان و… طبیعی است که در برابر خواسته های این افراد بی تفاوت نیستیم و لازم است در بسیاری زمینه ها به آنها کمک کنیم. ولی موضوع این است که اگر در دام کشمکش روزمره با والدین (پدر یا مادر) بیفتیم؛ بازنده اصلی ما هستیم چون جنگ و مرافه بی فرجام با کسی که ما را بزرگ کرده در دامان او رشد کرده ایم و اغلب اختلاف سلیقه و نظر زیادی بینمان هست، جنگی از ابتدا مغلوب به شکست برای ماست.
البته در اغلب موارد آنها نیز در قبال ما احساس مسوولیت میکنند. غیر از این، افراد دیگری نیز هستند که خواهی نخواهی ما مجبوریم با آنها نیز ارتباط داشته باشیم، که حفظ این روابط به ناچار نیرو و وقت زیادی از ما تلف میکند. سوال این است که آیا صرف وقت زیاد برای حفظ ارتباط با همه افراد، کار درستی است یا نه؟
همانطور که گفته شد عمر و وقت انسان محدود است. این زمان و انرژی محدود حیات باید صرف کارهای زیادی در زندگی شود. تحصیل، اشتغال، کسب درآمد، کارهای شخصی، بزرگ کردن فرزندان، نگهداری و مراقبت از والدین، رسیدگی به دوستان و نزدیکان و از همه مهمتر انجام وظایفی که خداوند بر عهده ما گذاشته است.
اگر انرژی حیات صرف انجام کارهای بیهوده شود(روابط غیرضروری یکی از این موارد است) به اصطلاح دچار نشتی انرژی میشویم
مانند یک لوله آب که چند سوراخ ریز و درشت در آن ایجاد شده باشد، مسلم است آب از سوراخها به بیرون میزند و شدت اش کاهش پیدا میکند.
به همین ترتیب انرژی ما هم اگر صرف کارها یا افرادی شود که جزو امور اصلی زندگی نیستند، دچار کمبود انرژی میشویم و یک وقت به خود می آییم که نیرومان کاهش پیدا کرده، کم حوصله و بیحال و حتا افسرده شده ایم و دیگر نیروی انجام کارهای عادیمان را هم نداریم. اما متوجه نیستیم مشکل از کجاست و علت آن را به خستگی، کار زیاد، نداشتن تفریح و مشابه اینها نسبت میدهیم و متوجه نیستیم که نیرویمان را بیهوده به هدر میدهیم.
متاسفانه برخی افراد نه تنها انرژی ما را هدر میدهند، بلکه به روح و روان ما سم تزریق میکنند و طبعا این سم روح ما را آلوده میکند و خود این آلودگی هم به کرختی بیشتر منجر میشود. سنگینی، بی انرژی بودن و درنهایت سمی شدن (منفی گرایی) نتیجه معاشرت با افرادی است که خیلی پیش از اینها میباید از بودن با آنها صرفنظر میکردیم.