مدیریت افکار منفی
اكثر ما فقط بديها و سختيها را ميبينيم، یا غصه مسایلی را ميخوريم كه هیچ ارزشی ندارند. نسخه رايج جامعه از آن كساني است كه فقط از بدبختيها دم ميزنند. اگر به تمام روزهاي زندگیمان فکرکرده و آنها را مرور کنیم، در مييابيم که: لحظات خوش آیند و لذت بخش زندگی بيشتر از وقايع بد بوده اند؛ خوشبختي نتیجه بهدست آوردن نداشتهها نیست؛ بلکه درك و قدرداني از داشتهها است. پس چرا به جای فکر کردن به دقايق شاد و
زیبای عمر، به سختيها ميانديشيم؟
افراد منفینگر به طور معمول دایره افکار محدودی دارند و مدام به دور یک حلقه تدافعی میگردند و یک دایرهتسلسل باطل برای خود ایجاد میکنند. آنها اغلب در مورد موقعیت، اطرافيان، خودشان و به طورکلی همه چیز منفی صحبت میکنند، همان حرفهای همیشگی را بارها و بارها تکرار میکنند. آنها انگشتانشان را آماده نگه داشتهاند تا مدام به سوي ديگران گرفته و آنها را مقصر قلمداد کرده و فراموش میکنند که بیشتر اوقات، خودشان مسوول تمام وقایعی هستند که برایشان اتفاق ميافتد، بعد هم متعجب ميشوند كه چرا هميشه ناراحت و پريشانند.
البته منظور این نیست که احساسات خود را ناديده بگيريم. اگر احساس بدی داشته باشیم، دچار منفیبافي ميشويم. اما بیشتر اوقات اشخاص، هیچگونه تسلطی بر روی احساسات آنی خود ندارند. اگر دقت کنیم پیرامون خود افراد منفیباف زیادی میبینیم که با افکار و گفتارشان باعث تضعیف روحیه ما میشوند، بهتر است تا حد امکان از همنشین شدن با چنین اشخاصی پرهیز کنیم؛ چون به مرور زمان، منفیگویی هم عادت ما میگردد.
مردمي كه به افکار منفی بها میدهند و در صحبتهای خود مدام از سختی کار، نداشتن استراحت، کم خوابیهای شبانه، و خيلي چيزهاي ديگر گله میکنند، همین امر بر آنها تاثیر منفی بیشتری میگذارد كه به مراتب خستگی و ناامیدیشان را افزايش میدهد. مطمئن باشید اطرافیان هیچ علاقهای به شنیدن سخنان منفی ما ندارند؛ پس چرا به جای سخنان منفی، در مورد جنبههای مثبت زندگی و فعاليتهاي مفيدي كه داريم صحبت نکنیم؛ شنیدن آنها میتواند برای دیگران نیز جالب توجه باشد.
بعضی از این منفیبافها آنقدر فضای ذهنشان آلوده شده که دیگر باور به فرضیه دستهای پنهان توطئه دارند و هر اتفاقی را به ارباب توطئه ربط میدهند حتا رویدادهای خوب را که حتما کلکی درکار است. بهتر نیست بهجای اینکه فقط به مشکلات، بیعدالتیها، گرانی و تورم، مسایل سياسي، ناهنجاريهاي اجتماعي، گرفتاريهاي شغلي و هزاران موضوع منفی دیگر فكر کنیم و همین حرفها را هم به دیگران بزنیم، اوقاتي را كه در زندگي، کارها درست و خوب پیش رفتهاند، داشتههایی که از آنها برخورداریم و… را بهياد آوريم و درعوض گله و شکایت از زمين و زمان، از اتفاقات جالبی که برایمان افتاده است؛ سفرهايي كه رفتهايم و تجارب شيرينمان صحبت کنیم؟ نکته مهم این است که آدمهای موفق با منفیبینی و بدبینی نمیتوانند از پلههای ترقی بالا روند.
باید مراقب افکار خودمان باشیم
چرا باید مراقب افکار خود باشیم؟ چرا باید شیوه اندیشیدن را تغییر دهیم؟ اگر بخواهم خیلی راحت پاسخ دهم، باید بگویم دوست دارید خوشحال باشید؟ چگونه میتوانیم خوشحال باشیم؟ درحالیکه هر لحظه یک فکر منفی بهسوی ذهن ما روانه میگردد؟ آیا درحالیکه افکار منفی، سرزنشگر و ناراحت کننده عنان ذهن ما را به دست میگیرند، میتوان انتظار شادکامی داشت؟
افکار منفی میتواند یک روز سفید را خاکستری یا حتا سیاه نشان دهد و افکار مثبت، یک روز خاکستری را زیبا و سفید کند. نباید اجازه دهیم افکار منفی دیگران بر ما تاثیر گذاشته، و روحیهمان را تضعیف نماید. ميتوان با گفتار و كردار خود، مثبت اندیشي را به دیگران منتقل کرد و به آنها آموخت که افکار منفیشان را کنار اندیشههای مثبت جایگزین آن کنند. با اینکار، هم به اطرافیان کمک میکنیم و هم روحیه مثبت اندیشی خودمان تقویت ميشود.