علت اصلی مشکلات
علت اصلی بسیاری از مشکلات و گرفتاریهای قضایی پیش آمده برای مردم، خودشان هستند و هیچ ربطی به دیگران ندارد. گستاخی، ندانم کاری، بلندپروازی، طمع، منیت و خیلی چیزهای دیگر ما را به برزخ رویارویی با دیگران و اینکه حق مسلم با ماست میکشاند؛ آوردگاهی که بیشتر مواقع بیرون آمدن از آن بهسادگی امکانپذیر نیست و حتا ممکن است به قیمت نیستی مان تمام شود.
مطالعات جامعه شناسان نشان داده بیشتر قریب به اتفاق مشکلات انسان به دست خود او برای خودش رقم میخورد یعنی حاصل بیخردی است، درنتیجه برای حل و رفع آنها صرفا باید به خرد و پتانسیل ذاتی آن تکیه کنیم.
ما در دنیایی واقعی زندگی میكنیم، دنیایی مملو از مشكلات و سختیها؛ كه روزانه با آنها مواجه میشویم، مشكلاتی که واقعیتهای تلخی هستند، بر كیفیت زندگی ما اثر میگذارند و نمیتوان از آنها گریخت. یکی از مهمترین ویژگیهای دنیا، وجود سختیها است که سد راه اهداف ما میباشند. بهطور معمول در زندگی رنجها و سختیهای ثابت و متغیری برای ما تعریف شده، مثل: پیری، بیماری، غربت، هجران، مرگ عزیزان و امثالهم.
برخی اوقات سختیهایی که با آنها دسته و پنجه نرم میکنیم از ذهن خودمان شکل میگیرند. یعنی ساخته و پرداخته پیشنویسهای ذهنی ما هستند، بهعنوان مثال اگر از هوای بد متنفر باشیم در یک روز بارانی تمام مدت مشغول ستیزی پنهانی با خود و دنیای پیرامون خواهیم بود، درحالی که کسانی دیگر از قدم زدن زیر باران ممکن است لذت ببرند، یا ساعتها به تماشای آن بنشینند و چای بنوشند.
برخی مشکلات و سختیهای زندگی هم ذره ذره جمع میشوند، اتفاقی پشت اتفاق دیگر، مثل قطرههای آب که به مرور زمان سنگی را سوراخ میکنند. مثل کسانی که ورشکسته میشوند، یا زندگی زناشوییشان به طلاق میرسد. این حوادث ناگهانی که رخ نمیدهد قدم به قدم شکل میگیرد و بعد وقتی کار ازکار گذشت مردم از خود میپرسند: مشکل کجا بود؟
بیشتر مواقع در برخورد با مشکلات پیش آمده دنبال این هستیم که کس دیگری آن را برایمان حل کند. نمیشود گفت همه این گونهاند ولی حسی درونی و ناپیدا، قلقلکمان میدهد. این احساس به دوران کودکی بازمیگردد هنگامی که دچار مشکلی میشدیم اغلب پدر و مادر به دادمان میرسیدند و آن را حل میکردند. و حالا با بالا رفتن سن هنوز همان حس، جایی درونمان، در گوشه دلمان وجود دارد، یعنی منتظریم کسی به کمکمان بیاید. هر انسانی از داشتن پدر و مادری قدرتمند (در هر زمینهای) که حمایتگر و حلال مشکلات باشند، احساس آرامش و امنیت میکند (برای همین همواره در کنار مادر حتا اگر خیلی پیر باشد احساس خوبی به انسان دست میدهد، چون آن حس درونی در ناخودآگاه پا میگیرد).
دانش به همراه شعور و بینش ارزش دارد. دانشي كه بار عملي براي ما نداشته باشد به درد نميخورد؛ در این میان آگاهی شرط اساسی و لازم است. بسیاری از مشکلات که با آن دست به گریبان هستیم (به دست خودمان یا کسی دیگر به وجود آمده؛ از کرات آسمانی که نیامدهاند) یعنی (چه سهوی، چه عمدی) حاصل عملکرد خود ماست. پس هر چیزی که دستاورد انسان باشد، با عقل ما نیز قابل حل و فصل است.
باید با تدبیر، دردسرهایی که برایمان درست شدهاند را رفع كنيم. نباید منتظر نشست تا کسی از راه برسد و ما را نجات دهد. خودمان میتوانیم راه برون رفت از بحران را بیابیم (منظور جنگ و جدال نیست؛ بلکه یافتن راهحلی خردمندانه و عاقلانه است تا با زیرکی و هوشمندی آنها را از دایره مشکلات حذف کنیم). هیچ مشکلی بدون راه حل نیست، الا مرگ؛ اگر منشا مشکلات و گرفتاریها دیگران میدانیم، با خرد و اندیشه و بهرهگیری از هوش و فراست خود میتوانیم تلاشهای آنها را خنثی کنیم.